فصل ۳۶۰ – کشف دنیای زیرین نسیم گرمی روی صورت لیام وزید در حالی که او در سکوت آرامش پس از طوفان را تماشا می‌کرد. او به سمت آن نقطه رفت و به خلاء‌زاده‌های متعددی که بی‌‌جان روی شن‌‌های بنفش صحرا خوابیده بودند، خیره شد. «آه؟ دیگه نیست؟ چه خسیس نوچ نوچ. حالا هرچی. من فقط این‌ها رو برمی‌دارم.» لیام سریع تمام خلاءزاده‌‌هایی را که روی زمین افتاده بودند جمع کرد. آن‌ها بافت فلزی عجیبی داشتند و بسیار متخلخل بودند. به غیر از این، او نتوانست جزئیات بیشتری را کشف کند. او به سادگی آن‌ها را به فضای موجودی خود پرت کرد و به سمت پورتال سیاه رنگ برگشت. این بار چیزی از آن محافظت نمی‌کرد و کل پورتال آشکار بود. لیام یک نگاه دیگر به صحرای ارغوانی انداخت و قبل از لمس درگاه و ورود به دنیای زیرین آهی کشید. بخش اول کاری که او می‌خواست انجام دهد اکنون انجام شده بود و قسمت دوم در انتظار او بود. او نمی‌توانست پیش‌بینی کند که چقدر می‌تواند به دست آورد. جسم لیام در پورتال ناپدید شد و وقتی دوباره ظاهر شد، هوای گرم و آشنای تازه ریه‌هایش را پر کرد. درست زمانی که لیام چشمانش را باز کرد و نفس عمیقی کشید، دو چهره، یک روباه و یک دختر، یکی پس از دیگری روی او فرود آمدند. کیوووو! «برادر چی شده؟ خوبی؟ صدمه دیدی؟ مُردی؟» می‌می درحالی که شوکه شده بود جراحات احتمالی مرد را بررسی می‌کرد. او حتی روباهی را که در حال عبوس شدن و غرغر کردن بود، کنار زد. لیام لال شده بود. «من خوبم نیازی به بررسی نیست..» نیشخندی زد و به پیشانی دخترک ضربه زد. دختر کوچولو بلافاصله قرمز روشن شد و با هول به عقب رفت. «برادر احمق! اون چیز باید یه کاری می‌کرد بیشتر بترسی!» «هاها. در واقع این کار رو کرد. به هر حال، بقیه چطورن؟» لیام لبخندی زد و به بقیه گروه نگاه کرد. نگاهش به میا افتاد که رنگ پریده و بیمارگونه به نظر می‌رسید گویی تب ویروسی دارد. حتی الکس کمی سفت به نظر می‌رسید، اما بقیه به اندازه کافی پرانرژی به نظر می‌رسیدند. به‌عنوان مثال، شن یو و می‌می مثل همیشه شاد به نظر می‌رسیدند. شن یو در واقع حتی جذاب‌تر از حد معمول به نظر می‌رسید که لیام را مجبور کرد به سرعت...