فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 361

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۳۶۱ - شهرت انجمن بالا می‌رود! کیوووو! روباه کوچک برای یک دقیقه به لیام خیره شد، انگار که خیلی سخت فکر می‌‌کند. سپس سرش را تکان داد و هر سه دُمش را چرخاند. [نه ارباب. لونا قوی نیست.] صدایش غمگین به‌‌نظر می‌‌رسید، اما واقعاً شبیه آن نبود. لیام به روباه کوچولو نیشخندی زد و سپس دومین سؤالی که مدتی بود او را آزار می‌‌داد، از او پرسید: «پس یعنی انفجارآتش تنها حمله‌‌ایه که می‌تونی استفاده کنی؟» کیووو [بله ارباب.] لیام فقط به طور معمولی پرسیده بود، اما به‌نظر می‌‌رسید که حرف‌های او این موجود کوچک را بسیار ناراحت کرده بود. صورتش مچاله و غمگین شد و به‌نظر دل‌آزرده می‌آمد. «این…» واکنش‌های او باعث شد لیام لال شود. «مطمئناً وقتی بزرگتر شدی می‌تونی همه این کارها رو انجام بدی. اِهم، فقط بیشتر غذا بخور و بزرگتر شو؟» او به نوعی می¬دانست که برای شادی بخشیدن به موجود کوچک چه کاری باید انجام دهد و مقداری غذا را که از شن¬یو گرفته بود بیرون آورد و بفرمایید… هنگامی که روباه سفید با حرص چند کوفته، گوشت برشته و گوشت آب¬پز را می‌بلعید، چشمان افتاده¬ی غمگینش فوراً به او خیره شدند و از خوشحالی چشمک زدند. «می‌دونستم.» لیام لبخندی زد و سرش را تکان داد. این روباه کاملا ً بی‌شرم بود. لیام با دیدن گرداب گرسنه که همه چیز را می‌بلعید، احساس گرسنگی کرد و کنار روباه نشست تا کمی استراحت کند و غذا بخورد. نقشه¬اش را باز کرد و دید که آن دو واقعاً از پایگاه دور هستند. رسیدن به آنجا با راه رفتن یا حتی دویدن با حداکثر سرعت، زمان زیادی را تلف می‌کرد. «من باید تلن رو همراهم می‌آوردم... شاید فقط پورتال رو بیرون بیارم و یه بار دیگه با استفاده از پورتال شخصیم برگردم.» «این باید من رو به شهر ثول نزدیک‌تر کنه.» لیام در حالی که با صدای بلند فکر می‌کرد و برای قدم‌های بعدی خود برنامه‌ریزی می‌کرد، یک تکه گوشت دیگر خورد. اما به طور غیر‌‌منتظره¬ای، روباهی که در کنارش بود، پس از شنیدن سخنان او، یک بار دیگر سرحال شد. [ارباب! لونا می‌‌تو‌‌نه شما رو ببره!] آخرین تکه گوشت را در دهانش انداخت، بدنش را به سمت او چرخاند و لحظه¬ای بعد… پوف! روباه سفید کوچک ناگهان چندین برابر بزرگتر شد. بزرگتر از او، بزرگتر از تلن، و قطعاً آنقدر بزرگ که بتواند لیام را سوار کند! لیام از این پیشرفت ناگهانی مبهوت شد، اما پس از چند ثانیه مشاهده، این آنقدرها او را شگفت¬زده نکرد. او یک جانور درجه آسمانی بود. بنابراین افز...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی