فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 363

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۳۶۳ - هنگام مشکل... خمیازه. با یک چشم باز و یک چشم بسته، لیام با تنبلی به مناظر زیر پایش نگاه کرد و لونا به پرواز ادامه داد یا بهتر است بگوییم تا شهر ثول می‌دوید. به همین دلیل بود که او به طور خاص این کار را به جای بازگشت به شیون و استفاده از پورتال خود برای بازگشت به سرزمین شیاطین انتخاب کرده بود. او قبلاً با شیون آشنا بود اما در مورد سرزمین شیاطین اینطور نبود. هنوز چیزهای زیادی برای کشف باقی¬مانده بود. در واقع، کل جهان در درجه اول دست نخورده بود. برخلاف شیون که پادشاهی‌‌ها و امپراتوری‌‌ها در همه¬جا پراکنده بودند و ۵۰ درصد از جهان را اشغال می‌‌کردند، در سرزمین شیاطین تنها ۱۰ درصد اشغال شده بود. بنابراین شانس بسیار بیشتری برای کشف یک گنج گرانبها یا سایر اقلام ارزشمند در سرزمین شیاطین وجود داشت. حتی اگر این¬ها کمیاب نبودند، فقط مواد خام فراوان به¬تنهایی باید پاداش کافی برای کاوش در این مناطق کشف نشده باشد. در حالی که لیام به مشاهده زمین زیرشان ادامه می‌داد و هم¬زمان ذهن و بدن خود را آرام می‌کرد، به طور غیرمنتظره¬ای پیامی به گوش رسید. این پیام از طرف آبراکی، رهبر انجمن قاتلین بود. «هوم؟ این پسر؟ یه مدتی گذشته.» لیام پیام را باز کرد زیرا می‌دانست که طرف مقابل معمولاً بدون دلیل با او تماس نمی‌گیرد. و درست همانطور که فکر می‌کرد... او به دلیلی با او تماس گرفت. به‌‌نظر می‌‌رسید که شهرت و محبوبیت انجمن آنها فوراً در مسیر اشتباهی قرار گرفته است. _آنها می‌‌خواستند انجمنشان به خاطر چند دست‌آورد تحریم شود؟ آنها باید روش‌‌های خود را افشا کنند تا مردم تأیید کنند که آیا تقلب می‌‌کنند یا خیر؟ اگر نه دولت محلی اقدامی انجام خواهد داد؟_ لیام قبلاً این انتظار را داشت اما آیا این کمی دور از انتظار نبود؟ اینطور نیست که مرتکب جرمی شده باشند. خوب، در واقع او این کار را کرده بود، اما با این وجود... او به¬آرامی خندید. دنیا همیشه همینطور بود آنها فقط می‌‌خواستند ثروتمندان ثروتمندتر شوند. اگر کس دیگری تلاش می‌‌کرد، به ناچار سرنگون می‌‌شد. با این حال، او آنقدرها نگران نبود. دوباره با آرامش پیام آبراکی را خواند. پسر به خاطر رفتار انجمنش از او عذرخواهی کرده بود و از او خواسته بود در صورت امکان از این موضوع چشم¬پوشی کند. او حتی حاضر به پرداخت غرامت بود. «من واقعاً اینقدر ترسناکم؟ یا اینقدر حقیر؟» لیا...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی