باز: تکامل آنلاین
قسمت: 395
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۹۵: برد یا باخت؟
«هی، من تازه یه چیز مهم فهمیدم.» الکس لحظهای که از معبد الهی خارج شد، یک پیام برای لیام فرستاد.
پس از انجام مأموریت و صحبت با کشیش برای چند ثانیه، او نتوانست کار دیگری برای انجام پیدا کند و تصمیم گرفت که به بیرون برود.
بهنظر میرسید که او باید ابتدا آن مأموریت را تمام کند تا مأموریتهای بیشتری را دریافت کند.
بنابراین او مستقیماً شروع به راه رفتن به خارج از شهر کرد، درحالی¬که به لیام در مورد آنچه از کشیش و آن نقشه فهمیده بود اطلاع داد.
پیام بعدی را فرستاد: «من الان دارم از معبد الهی بیرون میرم. کشیش اینجا به من گفت که شیاطین دارن توی این جنگ پیروز میشن.»
الکس نمیدانست که آیا این اطلاعات برای او اهمیتی دارد یا نه، اما برای یک¬بار خوشحال شد که چیزی را که لیام هیچ ایدهای درباره آن نداشت، کشف کرد.
حتی یک لبخند از خود راضی کوچک روی لبانش نشست.
او با خوشحالی مقداری بیشتر از هوای الهی شهر نفس کشید و چند قدمی برداشت که بلافاصله پاسخ پیام رسید.
«همین؟ اون چیز دیگهای هم گفت؟»
«ها؟» الکس در مسیر خود ایستاد و صورتش درحالی¬که به پیام خیره شد تکان خورد، «همین؟ جدی میگه؟ اون فکر نمیکنه که این کار بزرگیه؟»
لب¬هایش را گاز گرفت و با عصبانیت پاسخی را تایپ کرد، «من تصادفاً یه مأموریت دریافت کردم.» سعی کرد بهسختی فکر کند که اگر چیز دیگری را از دست داده بگوید، اما بهنظر میرسید که همین باشد.
پاسخ دیگری رسید: «باشه.»
«...» الکس نمیدانست چرا اما ناگهان احساس کرد میخواهد کسی را خفه کند.
درست زمانی که او میخواست رابط سیستم را ببندد و به روز خود ادامه دهد، ناگهان اعلان دیگری ظاهر شد.
[هشدار! اقامتگاه انجمن پرتگاه سرخ مورد حمله قرار گرفته است!]
[هشدار! اقامتگاه انجمن پرتگاه سرخ مورد حمله قرار گرفته است!]
[هشدار! اقامتگاه انجمن پرتگاه سرخ مورد حمله قرار گرفته است!]
الکس تقریباً با تعجب از جا پرید. سپس با عجله به لیام پیام داد اما این¬بار هیچ پاسخی از طرف دیگر دریافت نکرد.
او از آن منصرف شد و سپس کانال انجمن را باز کرد تا ببیند چه اتفاقی میافتد که در نهایت متوجه تمام جنجالهایی شد که در چند ساعت گذشته رخ داده بود.
او پیام لیام را در کانال انجمن و دعوای همه جانبهای را که در "معبد صخره¬ای" اتفاق میافتاد دید.
ظاهراً چیزی که به عنوان نوعی گردش انجمن آغاز شد، به نبردی آشفته بین چندین انجمن تبدیل شد.
آن منطقه اکنون حتی به عنوان یک منطقه نبرد دو طرفه سنگین علامت¬گذاری شده بود و در گروه انجمن هشدارهایی وجود داشت که از دیگران می¬خواستند به آنجا نروند.
چند نفر هم از انجمن و نداشتن اختیارات شاکی بودند و حالا علاوه بر همه چیز، شخصی به اقامتگاه انجمن آنها حمله کرده بود!
کتابهای تصادفی