باز: تکامل آنلاین
قسمت: 400
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۰۰ - بمیر! بمیر! بمیر!
لونا و سیکا فورا چشمانشان را گشاد کردند. آیا این بار هم قرار بود همه چیز منفجر شود؟ تعلیق خیلی زیاد بود.
طاقت نگاه کردن را نداشتند اما نمیتوانستند نگاه نکنند.
درخشش شروع به روشنتر شدن و روشنتر شدن کرد و درست زمانی که دیگ میلرزید و میلرزید، که همه نشانههای یک انفجار قریبالوقوع را نشان میداد، ناگهان مایع سبز رنگ داخل حباب زد و تمام گرما را جذب کرد.
رنگ نیز از سبز تیره به سبز محو شده به آبی فیروزهای دلپذیر و در نهایت به آبی روشن کریستالی تبدیل شد!
کیووووو!
لونا از خوشحالی گریه کرد!
[- ارباب، موفق شد!]
سیکا هم از هیجان دست زد. هر دو برگشتند و به لیام نگاه کردند که خسته چشمانش را باز کرد.
«ممم... این خوبه.» او روی زمین افتاد، به بدن و ذهنش استراحت داد، زیرا واقعاً همه چیز را از او گرفته بود، و محدودیت هایش را به نهایت رساند.
آه کوچکی کشید و چند اعلان را کنار زد.
[معجون مانای رده بالا ساخته شد.]
[معجون مانای رده بالا ساخته شد.]
[معجون مانای رده بالا ساخته شد.]
…
…
…
[مهارت شما در کیمیاگری افزایش یافت.]
«خوبه. خوبه.» یکی دو بار دیگر این کار را انجام میداد و مطمئن بود که به سطح ارباب میرسد.
لیام لبخندی بیحوصله زد و میخواست چشمانش را برای استراحتی کوتاه ببندد که ناگهان چیزی زشت بر قلب، ذهن و بدنش چنگ زد.
«گرفتمت، حرو*مزاده!»
«گرفتمت! هاهاهاهاها!»
لیام در حالی که گوشهایش با زوزهای وحشتناک پر شد، لرزید. صدا از کجا میآمد؟ سعی کرد با زحمت چشمانش را باز کند و به اطراف نگاه کرد.
اما هیچ چیز دیگری در اطراف وجود نداشت.
«به چی نگاه میکنی حرو*مزاده؟ هاهاهاهااا ! بمیر! بمیر! بمیر! بمیر! بمیر! بمیر!» صدا همچنان به بلندی در سرش میپیچید.
لیام یک بار دیگر لرزید. سرش طوری درد میکرد که انگار میخواست شکافته شود، اما هنوز نمیتوانست ب...
کتابهای تصادفی


