باز: تکامل آنلاین
قسمت: 401
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۰۱ - خالی از سکنه
لیام سرش را تکان داد تا به نوعی شفافیت دیدش را به دست آورد. او در قبرستان، تعداد معقولی از روح را جمع آوری کرده بود.
او ماموریت "بلعیدن روح " را به پایان نرسانده بود ، اما حدود ۳۰ روح جمع آوری کرده بود که پیشرفت چشمگیری بود.
روح گوراک جزو یکی از آن ارواح بود؟ تا الان نباید پراکنده می شد؟ هنوز در کمین بود؟ لیام یک میلیون سوال داشت.
اما او مطمئن بود که این صدای آن پسر است و کاملاً انتقام جو به نظر می رسید. بنابراین او احتمالاً شبح یا روح انتقام جویی بود که به او چسبیده بود.
با این حال، درست در لحظه ای که او فرصت داشت به این چیزها فکر کند، یک بار دیگر صدا با صدای بلند در سرش می پیچید.
«بمیر! بمیر! بمیر! بمیر!»
«بمیر! بمیر! بمیر! بمیر!»
«بمیر! بمیر! بمیر! بمیر!»
لیام سرش را گرفت و از درد به خودو پیچید. صدا از همه طرف او را نیش میزد اما این بار خسته نشد.
«《خفه شو!» لیام فریاد زد و مشت هایش را گره کرد. او توانست مهی را که ذهنش را پوشانده بود پاک کند و درد نیز به میزان قابل توجهی کاهش یافت.
او هنوز یک ضربان خفیف در پشت سرش احساس می کرد که شبیه سردرد میگرنی طولانی مدت بود، اما چیزی نبود که نتواند آن را کنترل کند.
«پس کامل نمردی و الان به من چسبیدی نه؟» لیام چند نفس کشید و سعی کرد وضعیت روحی اش را تثبیت کند.
«بمیر! بمیر! بمیر! بمیر!»
درد شدید دیگری به او حمله کرد.
لیام دندان هایش را به هم فشرد و سرش را تکان داد. سرش می تپید، اما دردش زیاد نبود.
«لعنتی لعنتی من باید از شر این روح انتقامجو خلاص بشم؟» او میتوانست ببیند که انجام هر کاری در چنین حالتی برای او به معنای واقعی کلمه غیرممکن است.
او [احساس روح] را فعال کرد تا ببیند آیا این می تواند به او کمک کند تا نگاه بهتری به این مصیبت عجیب داشته باشد یا نه. او قبلاً چنین چیزی نشنیده بود.
لیا...
کتابهای تصادفی


