NovelEast

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 407

تنظیمات

فصل ۴۰۷ - فرار! فرار! فرار!

《«بله، خودم هستم.» لیام تمام تلاشش را کرد که صورتش را صاف نگه دارد و آرام بماند.

در درون او کاملاً عصبی بود یا بهتر است بگوییم مردی که در کنار او ایستاده بود به زور چنین تأثیری در او ایجاد کرده بود.

او هاله کسی را داشت که افراد زیادی را کشته است. فقط حضورش باعث می‌شد تمام موهای پشت لیام سیخ شود.

لیام می می‌دانست که اکنون باید بسیار مراقب باشد. بر اساس اقدامات بعدی‌اش، یا می می‌میرد یا در ماموریت خود موفق می می‌شد.

«از اینکه به من کمک کردید ممنونم. اگرچه به اون روستایی ها ‌ها قول داده بودم، اما قدرتم در همین حد بود...» لیام با جدیت به زمین نگاه کرد.

«هوم...» ابروهای گدا بالا رفت. متعجب نگاه کرد. او انتظار این سطح از درون نگری را از یک جوان نداشت.

«تو خوبی. دونستن اینکه به اندازه کافی قوی نیستی نصف پیشرفته.» مرد میانسال به طرز ناخوشایندی گلویش را صاف کرد.

گرچه سن و سالی نداشت، خستگی در چشمانش و نحوه رفتارش به نظر می می‌رسید متعلق به کسی است که تمام اراده خود را برای زندگی از دست داده است.

«ممنونم، ارشد.» لیام سری تکان داد. می می‌خواست چیزی بگوید که گدا ناگهان حرفش را قطع کرد.

«در ضمن می‌تونی بیخیال حاشیه رفتن بشی. تو اینجا فقط وقتت رو تلف می می‌کنی.»

«بله؟»

گدا خندید «هاه. لازم نیست جلوی من نقش بازی کنی، مرد جوون. می‌دونم چرا اینجایی.»

مرد دور لیام چرخید و از بالا به پایین به او نگاه کرد. «قدرتی برتر از سطحت، با بدنی پاک‌تر از چیزی که باید باشه، برای دستورالعمل اینجایی مگه نه؟ هوم؟»

«بله، قربان.» لیام دیگر به خود زحمت نداد قصدش را پنهان کند. «دیوها دارن به سرزمین ما حمله می‌کنن. من باید قوی تر ‌تر بشم، باید همراهانم رو قوی‌تر کنم، باید بتونم پادشاهی‌مون رو قوی‌تر کنم.»

«ما به این قدرت نیاز داریم تا شانس مبارزه داشته باشیم.»

-کار کرد؟

قلب لیام به تپش افتاد و گوش‌ ها...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی