باز: تکامل آنلاین
قسمت: 413
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۱۳ - جستجوی دریاچه
لیام به دور و اطراف دریاچه خیره شد و آن مکان عظیم را اندازه گرفت. او مجبور شد در این آب سرد یخبندان شیرجه بزند و گیاهان مورد نیاز را جستجو کند.
متأسفانه، دانش لیام هنگامی که صحبت از گیاهان قلمروی زیرین به میان میآمد، درست مانند سایر نقاط جهان بسیار محدود بود.
در واقع، او تنها سه گیاه از ده گیاهی را که برای دم کردن معجون نیاز داشت، تشخیص میداد، و آن هم به لطف اطلاعاتی بود که از ارباب شهر ایتاکا جمع آوری کرده بود.
در مورد هفت نفر تای دیگر، او نمی نمیدانست چه نوع گیاهانی هستند. فقط از قیافه و اسمشان خبر داشت.
خوشبختانه، دستورالعمل حداقل این جزئیات اساسی را ارائه می میداد. وگرنه لیام هیچ سرنخی برای شروع نداشت.
لیام برای چند ثانیه دیگر ایستاد و دریاچه را تماشا کرد زیرا حتی هیچ ماهی در آب شنا نمیکرد، دریاچه بسیار آرام و ساکت به نظر می میرسید.
«هومم... فکر نکنم بتونم اینجا گیاهی پیدا کنم... خب، فقط باید شیرجه بزنم و بفهمم.» بدنش را کشید و بعد به سادگی به داخل آب پرید.
«لعنتی!» اگرچه از قبل انتظارش را داشت، اما آب سرد فلج کننده همچنان مانند رعد و برق به او برخورد کرد.
«عاه... این یکم زیادی سرد نیست؟» چیزی اشتباه بود زیرا با آمار ارتقا یافته و با بنیه سطح ۴۹، او نباید سرما را اینقدر احساس می میکرد.
انگار سرما به مغزش می میرسید و بدنش را از درون به بیرون منجمد می میکرد. «من باید این کار رو سریع انجام بدم.»
لیام به سرعت یک بطری معجون تنفسی زیر آب را که در موجودی خود داشت بیرون آورد و محتویات آن را در دهانش خالی کرد و سپس سرش را دوباره در آب فرو برد.
او شروع به شنا کردن به سمت پایین کرد و به زودی هوا کاملاً تاریک شد. علیرغم اینکه از روی سطح آب، اینطور به نظر نمی نمیرسید اما دریاچه بسیار عمیق بود.
لیام لحظه ای ای مکث کرد و سپس یک چوب درخشان را از فضای موجودی خود بیرون آورد. این یک آیتم معمولی کوچک بود که روی آن حکاکی شده بود و می میتوانست به عنوان شمع استفاده شود.
او آن را بین دندان هایش گرفت و شروع کرد به شنا کردن تا کف دریاچه. هر چه بیشتر به عمق می میرفت، آب سردتر می میشد.
او فقط برای چند ثانیه شنا کرد که اعلانهای جدید شروع به انتشار کردند.
[شما در حال حاضر تحت تاثیر سرمای شدید هستید.]
[سرعت حرکت شما ۵۰ درصد کاهش یافته است.]
[احساس مریضی میکنید.]
-۵
-۳
-۵
...
...
...
لیام با دیدن اینکه وضعیت سلامتی او به سرعت شروع به کاهش کرد، اخم کرد.
«عالیه! همین یکی رو کم داشتم.» در حالی که سعی می میکرد مانا را در بدنش بچرخاند، آهی آهسته کشید. او به سختی می میتوانست حرکت کند.
انگار این کافی نبود، موجود دیگری که به او چ...
کتابهای تصادفی

