باز: تکامل آنلاین
قسمت: 414
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۱۴: دینگ! ساختن روح شکست خورد!
وزغ غول پیکر با فلس سفید از زیر آب با شکوه به نظر می میرسید. این جانور بدون شک زشت بود، اما هاله ای ای که از خودش ساطع می میکرد بسیار تهدید کننده بود.
لیام حتی قادر به دیدن سطح جانور نبود. فقط سه علامت سوال بالای سرش بود. این به این معنی بود که حداقل ۵۰ سطح اختلاف بین او و جانور وجود دارد؟
《«از بیخ گوشم گذشت.》» او یک مشت فلس سفید را در کف دستش داشت. وقتی هیولا را دید که همچنان به آنها آنها خیره می میشود، احساس بدی به او دست داد، بنابراین دستی به پشت لونا زد. «بریم.»
لیام در حالی که لونا به سرعت دور میشد، جرات نداشت چشمش را از جانور بردارد در حالی که لونا به سرعت دور شد. البته او قصد نداشت این وزغ را تنها بگذارد.
یک جانور با این درجه معمولاً دارای پاداشهای چشمگیر است، بماند که توده عظیمی از امتیازات تجربه نیز از شکست دادنش به دست میآید. او نمی نمیتوانست چنین چیزی را از دست بدهد.
«شاید با انجمن برگردم اینجا...» تصویر دو شیطان سیری ناپذیر در ذهنش نقش بست و لیام قهقهه ای ای زد.
واضح است که دومی گزینه بهتری بود اما در عین حال نمی نمیدانست که اکنون که روح اضافی نیز به او چسبیده بود چقدر می میتواند در برابر آن دو مقاومت کند.
او احتمالاً مانند یک برج فرو میپاشد و به آن دو حمله میکند.
«لازم نیست نگران این موضوع باشم.» لیام سرش را تکان داد و به فلس های های سفیدی که هنوز روی کف دستش نگه داشته بود خیره شد.
«نچ نچ نچ. خیلی سرده، ولی اینا باید یه استفادهای داشته باشن. هوم.» او دو فلس را در فهرست موجودی خود قرار داد، این منطقه را روی نقشه مشخص کرد و سپس شروع به انتخاب نقطه هدف بعدی کرد.
مکان بعدی خیلی دور نبود و آن دو به سرعت به منطقه رسیدند.
از آنجایی که آنها آنها منطقه دقیق را نمی نمیدانستند، این بار نیز لیام و لونا در اطراف قلمرو عظیمی که پر از خارهای تیز و درختان مخروطی درشت با خوشه های های متراکم بود، پرواز کردند.
با این حال، برخلاف منطقه قبلی، هیچ چیز مشکوک یا تعلیقی در اینجا وجود نداشت. جانوران زیادی در منطقه پرسه می میزدند و به نظر می میرسید که در حدود سطح ۴۰ بودند.
«پنتابر های های سیاه خز بلند و سوسک های های سنگی هوم...» لیام ابتدا با آرامش منطقه را مشاهده کرد.
اگرچه به نظر می میرسید هر دو گروه ساکنان منطقه در دستههای بزرگ در اطراف پرسه می میزنند، چیز خاصی در مورد این نقطه وجود نداشت.
حتی پس...
کتابهای تصادفی

