باز: تکامل آنلاین
قسمت: 428
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۲۸ - همه آنها مرده اند؟
«هیچ کاری از دست ما بر نمیاد...» شنیو با گیجی حرفهای لیام را تکرار کرد.
دو دختر با گیجی به لیام خیره شده بودند و نفسشان را حبس کرده و منتظر بودند تا او چیزی بگوید که منطقی باشد ولی به نظر میرسید که این اتفاق نمیافتد.
لیام همچنین میخواست به آنها فضا و زمان بدهد تا شرایط را پردازش کنند، اما به نظر میرسید که مغزشان در حال اتصالی کردن است.
بنابراین او به سرعت به نیمه بعدی سخنرانی خود رفت.
«پس این خبر بد بود...» بین دو زن روی کاناپه نشست. میمی دستش را کشید و لیام دوباره به آرامی پیشانی او را بوسید.
«خبر خوبی هم هست.»
دوتایی به تندی برگشتند و به لیام نگاه کردند ، چشمانشان مثل آهویی که جلوی ماشین پریده گشاد شد. تمام دنیای آنها در حال فروپاشی بود، ولی اینجا هم یک خبر خوب هم بود؟
اصلا چطور ممکن بود؟
«چی داری میگی برادر؟» میمی مثل موش جیغ کشید. او تقریباً از این خبر خوب میترسید.
«آه! چی؟ هردوتون فراموش کردید؟» لیام لبخندی زد و یک بوسه دیگر روی سر خواهرش گذاشت: «خب اگه قرار باشه بازی روی جهان تأثیر بذاره و همه چیز رو تغییر بده چی؟»
«جفتتون یادتون رفته که در حال بازی کردن هستید؟ اگه چیزهای خوبی وجود داشته باشه، ممکنه چیزهای بدی هم وجود داشته باشه.»
«طبق تئوری من، اگه بتوانیم توی دنیای بازی قویتر بشیم، باید توی دنیای واقعی هم قویتر بشیم. این از نظرتون قابل قبول هست؟»
آه آن دو نفس نفس زدند و سپس متوجه شدند.
«برادر ، اما تو از کجا این همه چیز رو میدونی؟» میمی بینیاش را چروک کرد، تمام صورتش پر از اضطراب بود.
«آه اینجا رو ببین. من هم هیچ چیز قطعی نمیدونم. اینا فقط نکاتیه که من جمع کردم. جسته گریخته اخبار رو از اینجا و اونجا شنیدم.»
«در هر صورت، این بازی در حال حاضر تبدیل به راه امرار معاش ما شده و ما در حال حاضر اون رو کاملا جدی بازی میکنیم. فعلا چیزی تغی...
کتابهای تصادفی

