باز: تکامل آنلاین
قسمت: 440
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۴۰ - احمق واقعی کیست؟
«چی؟ چی داری میگی؟» شیطان غول پیکر فوراً چندین درجه قرمز شد. او با عصبانیت غرغر کرد و با یک جهش بزرگ جلوی ساختمان فرود آمد.
سپس با سرعت هر چه تمامتر و تقریباً کورکورانه به سمت اتاق ویژه دوید. با شنیدن اینکه برای اتاق مخصوص اتفاقی افتاده، قلبش تقریباً از حرکت ایستاد.
این مهمترین چیزی بود که او در اختیار داشت. حتی پادشاه نیز با او موافقت کرده بود که لوح سنگی گنجی گرانبها است.
به خاطر همین یک گنج، او مشهور شده بود و درجه اش از یک سرجوخه معمولی به یک فرمانده پادگان و تا ارباب شهر با سرعت برق بالا رفته بود!
حتی با اینکه او هنوز نتوانسته بود کتیبه روی لوح سنگی را درک کند.
اگر بتواند کلمات روی لوح را بهنحوی درک کند، آینده او واقعاً نامحدود خواهد بود.
او حتی ممکن است بلیت ورود به پرتگاه را بگیرد و عضو نخبگان شود.
این لوح سنگی بسیار گرانبها بود. اگر او آن را از دست می داد، آن وقت همه چیزهایی که برنامهریزی کرده بود ازبین میرفت.
لرد شیطان بهشدت عرق کرد و سرش را تکان داد. او نمی خواست به چنین شرایط ترسناکی فکر کند.
با این حال، وقتی جلوی اتاق ایستاد و دید محل جادویی که قبلاً سرسبز بود به مکانی کسلکننده و خالی تبدیل شده، میدانست که قطعاً چیزی اشتباه است.
اب دهانش را قورت داد و دهان خشکش را باز و بسته کرد و به سمت لوح سنگیای رفت که اکنون در اتاق خالی بزرگ روی زمین افتاده بود.
لرد شیطان آهی کشید. هر مشکلی پیش آمده باشد، حداقل لوح سنگی هنوز اینجا بود.
پس شاید همه امیدها از بین نرفته باشد. نفس عمیقی بیرون داد و با احتیاط لوح سنگی را برداشت و آن را به آرامی با دو دستش گرفت.
«چرا؟ چرا احساس متفاوتی داره؟» وزنش کمی پایین بود یا شاید چون خیلی وقت بود لوح را بلند نکرده، اینطور بهنظر میرسی...
کتابهای تصادفی

