باز: تکامل آنلاین
قسمت: 450
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۵۰ - ۵ دقیقه...
ناگای لعنتی هنوز داشت او را مسخره میکرد اما لیام وقت نداشت بخاطر این حرفها ناامید شود.
۵ دقیقه.
باید پنج دقیقه تحمل میکرد.
اگر او دیگر نمی توانست از نیستی استفاده کند، پس...
لیام فوراً از مانا استفاده کرد تا یک بلوک یخی در یک طرفش ایجاد کند و از شمشیر بنفش خود برای جلوگیری از حرکات دو ناگا دیگر یا به عبارت بهتر توهمهای ناگا استفاده کرد.
یک بار دیگر هیچ اعداد آسیبی ظاهر نشد. اما بلوک او کامل نبود و یکی از حملات به شانهاش خورد.
حمله، فلز آیتمی که پوشیده بود را بهگونهای برید که انگار اصلا وجود نداشت. ضربه به بدنش رسید و حتی مقداری خون ریخته شد.
لیام لبخند تلخی زد.
_پس حریفا واقعی نیستن. هیچ عدد آسیبی هم نشون داده نمیشه. امتیاز تجربهای هم وجود نداره. اما خون واقعی ریخته میشه؟...
حتی قبل از اینکه بتواند آن فکر را تمام کند، حملات بعدی شروع به سرازیر شدن کردند. او هیچ زمانی برای فکر کردن یا حرکت دادن مانا برای ایجاد طلسم نداشت.
با باریدن حملات به سمتش، او فقط میتوانست یک کار را انجام دهد، چیزی که بیشتر با آن آشنا بود.
لیام شمشیر بنفش خود را به سمت نیزه سهشاخه تکان داد و آن را به عقب هل داد. او بهطور کامل تکتک افکار خود را رها کرد و فقط روی نیزههای سه شاخهای که به سمت او میآمدند تمرکز کرد.
تق. تق. تق.
صداهای تند برخورد فلزات با یکدیگر در سراسر غار خالی بزرگ طنینانداز شد. او و سه ناگا بیامان درحال نبرد بودند.
لیام به سختی خود را نگه میداشت زیرا در ابتدا میتوانست با سرعت و چابکی سه ناگا برابری کند. ولی با گذر هر ثانیه، او آرام آرام عقب میافتاد. فقط ۵ دقیقه باید تحمل میکرد اما آن ۵ دقیقه اکنون به اندازه ابدیت طولانی بهنظر میرسید.
به هر طرف که میچرخید، یک ناگا با نیزه سه شاخهای به او ضربه میزد. حداقل آنها از حملات دیگری استفاده نمیکردند. وگرنه لیام مدتها پیش در مبارزه باخته بود.
ناگا دقیقاً برای چه چیزی سعی داشت او را آزمایش کند؟
فعلا وقت فکر کردن به آن را نداشت.
لیام باید ۱۰۰% حواس خود ر...
کتابهای تصادفی


