باز: تکامل آنلاین
قسمت: 453
فصل ۴۵۳ – گیاهها چک شد.
«هومم... چرا تا حالا حتی یه شیطان هم ندیدم؟»
لیام پاداششان یعنی چند سکه نقره را برداشت. سپس آسمان و زمین را برای دیدن شیاطین جستجو کرد.
«نباید الان همه جا رو دنبال من بگردن؟ اوضاع بهطرز عجیبی آروم بهنظر میرسه.»
او مدتی مکث کرد و سپس کار خود را از سر گرفت و جانوران شیطانی بیشتری را شکار کرد. این دومین نقطهای بود که آنها در آن تمرین میکردند و پاداشها کاملاً مناسب بود.
او قبلاً موفق شده بود مقدار زیادی گیاه هم جمعآوری کند.
شنیو آمد و دسته دیگری گیاه به او داد. «لیام، من چند تا گیاه دیگه هم پیدا کردم.»
لیام آن را پذیرفت: «هوم، ممنونم.» او میخواست از شنیو بخواهد که برای هر چیز کوچکی پیشش نیاید اما حرف خود را ادامه نداد زیرا کار شنیو هنوز تمام نشده بود.
میمی هم که خیلی عرق کردن بود، به آنها پیوست. بهنظر میرسید که آن دو با هم به شکار رفته بودند. «خواهر یو، هنوز گیاهها رو بهش ندادی؟»
«نه، الان بهش میدم.» شنیو لبخندی زد و شروع به بیرون آوردن چند گیاه دیگر کرد. بهزودی تودهای بزرگ در مقابلشان تشکیل شد.
لیام با هیجان خندید: «بچهها این همه گیاه رو از کجا آوردید؟»
او کمی بیش از حد درگیر تکمیل تکنیک جدیدش بود و تمام تمرکز خود را صرف جمعآوری گیاهان اطراف نمیکرد، اما ظاهراً این دو این کار را انجام داده بودند و همچنین بسیار موفق بودند.
لیام به شنیو لبخند زد و صادقانه تشکر کرد: «ممنونم.»
او چند گیاه را که شبیه به آخرین گیاهانی بودند که برای دستورالعملش نیاز داشت، در بین تودهی گیاهان تشخیص داد.
میمیچشمک زد. «برادر! خواهر یو خیلی برات زحمت کشید. بهتره ازش تشکر کنی.»
لیام چشمانش را گرد کرد و سر دخترک را تکان داد. «چرا اول از تو تشکر نکنم؟»
شنیو به خندههای همیشگی آنها لبخند زد و به شدت سرخ شد. «نه نه کار خاصی نکردم.»
«نه، این کمک بزرگی برای منه. ممنونم. اما چطور تونستی این همه رو به دست بیاری؟» لیام واقعاً شوکه شده بود.
بهنظر میرسید که ای...
کتابهای تصادفی
