بذر کتان
قسمت: 71
یک پیشگویی وسوسه کننده
در جایی دورتر، لان بائو شی از خوندن کتاب دست میکشه تا مروری روی جواب هایی که دریافت کرده داشته باشه.
[یه جادوگر توی دهکده ی ما بود که با سنگ اوپال میتونست هر چیزی که می خواست رو به وجود بیاره.]
لان بائو شی پوزخندی میزنه. «آره جون عمه ات»
[اوپال از جمله سنگ های مورد علاقه ی افراد برای توسعه ی قدرت روحی بوده و به خصوص در طراحی گوشوار، خیلی مناسبه.]
[خیلی ساده است، یه سنگ چیکار میکنه؟ با توجه به ترکیب خاصی که داره می تونه امواج مختلف رو جذب و در سیستم بدن، تبدیل به مواد شیمیایی کنه. اوپال انرژی های کاربردی ای رو جذب میکنه، تا کی باشه که ازش استفاده کنه.]
چیزی که لان بائو شی در دنیای خواب دید، تا حد زیادی توصیف کننده ی همین موضوعه. اون دوباره تصویر خواب رو مرور میکنه؛ روی هر نوع سنگ اوپالی که دست میذاشت، میدید که یکی از ارگان های درون بدنش روشن و رنگی میشه و شروع به تقویت شدن میکنه.
[اوپال شیری سفید میتونه قدرت دیدن همه ی ارواح، حتی موجوداتی که سعی میکنن خودشون رو به شکل زیرکانه ای پنهان کنن فراهم کنه. اگه به کارای جاسوسی علاقه دارید حتما با این سنگ کار کنید. جادوگرا هم ازش برای ساخت جادو های مرتبط با عشق و عاشقی استفاده میکنن.]
نظر بعدی هم یه کاربرد بی شرمانه ی سنگ اوپال برای موفقیت در زمینه ی جفت گیری رو بیان کرده. لان بائو شی قبل از اینکه تغییر خاصی در چهره اش ایجاد بشه این نظر رو رد میکنه.
اون که از نتیجه ی نظرسنجی زیاد راضی نیست، انجمن رو میبنده و تصمیم میگیره که بقیه ی وقتش رو توی کتابخونه سپری کنه.
.
.
.
شیامین، فروشنده و یکی از ذخایر جدید زن های متعدد بای جن، در کالبد چهارم و در تنهایی خودش مشغول فکر کردنه. نگاهی به بدن فیزیکیش میندازه که در گوشه ی اتاق به خواب رفته و به این فکر میکنه که اخیرا انرژی زیادی رو از دست داده. «کم کم باید به سراغ دارو و دکتر برم. زیاده روی کردم، نمی تونم فشار این مراسمات جادویی رو تحمل کنم.»
اتمسفر اتاق شیامین، کهربایی تیره و غم انگیزی داره و درست مثل حشراتی که گهگاه در توده های کهربا پیدا میشن، سطح انرژیکی اتاقش کمابیش پر از جسد حشرات بسیار ریز شده؛ این تصویری از وضعیت روحی خودشه.
هنوز اوایل شبه و خبری از بای جن نشده. احتمال اومدنش ۵۰ ۵۰ هست و معمولا هم بعد از ساعت ۲ نصفه شب پیداش میشه. اون تصویری بسیار کم حرف و خونسرد رو از خودش به شیامین نشون داده. روحش، هاله ای به رنگ نقره ای داره اما کالبد فیزیکیش با هاله ی زرد رنگ خیلی خیلی معمولی ای خودنمایی میکنه؛ به شکلی که در برخورد با مردم شهر، به سادگی احساس امنیت، مظلومیت و خجالتی بودن رو تداعی میکنه. با این وجود، روحا موجود بسیار متفاوتیه.
تا حالا هم استفاده ی بخصوصی از شیامین نکرده. البته شیامین اینطور فکر میکنه.
چیزهای زیادی در حال تغییر هستن. این آشنایی، عملا در قدم های ابتدایی خودش به سر میبره.
شیامین جعبه ی کوچیکی رو باز میکنه. چند قلم وسیله ی آرایش در درونش دیده میشه. از اونجایی که تقریبا همه ی اینا رو با ...
کتابهای تصادفی

