بذر کتان
قسمت: 84
گفت و گو با آقای مینسکی
اتاق مینسکی سرشار از انرژی روحی خودش هست و مواجهه با این انرژی، ذهن یامازو رو به سرعت تحت تاثیر قرار میده. اون احساس میکنه که از همین الان دستش رو شده. مگه میشه فردی مثل مینسکی نتونه ذات و نیت واقعی اون رو تشخیص بده؟ یعنی این سازمان اینقدر بی در و پیکره که فرد تازه کاری مثل اون بتونه به این راحتی فریبشون بده؟ حتی رئیسشون هم نمی تونه همچین چیزی رو تشخیص بده؟
اما چیزی که یامازو در موردش اطلاع نداره اینه که اون به هیچ عنوان یک فرد تازه کار به حساب نمیاد و مبارزه ی اون با همچین موجوداتی از خیلی وقت پیش شروع شده.
اتاق مینسکی درست مثل یک کهنه سرباز تزئین شده. اون هیچ چیز خاصی به جز یک سری نوستالژی سراسر خون و خشم نداره. برخی از ابزارایی که توی اتاق قرار گرفته برای یامازو ناشناخته است با این وجود، کاتاناهای کلکسیونی جالب و زره های چرم و فولاد، از جمله چیزایی هستن که برای چشم های یامازو غریبه نیستن. اون با کنجکاوی در مورد نیروی درون این اشیا و خاطراتی که پشت سر گذاشتن فکر میکنه. این کار، تا حدی از استرسش کم میکنه.
مینسکی در حالی که پیرهنی رو از کمدش در میاره تا بپوشه مشغول صحبت میشه: «لطفا بشین، می خواستم یکمی صحبت کنیم و ببینم طی این مدت چرا از ما فاصله گرفتی. میدونی که حضورت برام ارزش داشته و نمی خواستم کاری کنم که از ما برنجی و فاصله بگیری.»
یامازو از لحن مینسکی جا میخوره. با خودش فکر میکنه که شاید اون داره بازی در میاره و قصد داره با این سوالات عجیب، دستش رو رو کنه. یامازو هیکل درشتش رو روی مبل میندازه و در حالی که سعی میکنه هاله ی واقعی خودشو پنهان کنه میگه: «من برای شما همیشه احترام زیادی قائل هستم. فکر میکنم که سو تفاهمی پیش اومده. اگر اینطور مجسم شده که من با شما مشکلی دارم فکر میکنم بتونیم مشکل رو هل کنیم. برآورده شدن منافع شما به نفع بنده هم هست.»
یامازو صرفا ب...
کتابهای تصادفی

