چپتر ۹۴ شروع بازی با مینسکی اطلاعات افشا کننده ی روح و نحوه ی تعامل ما موجودات هستن. یامازو با نگاه کردن به اشیای قیمتی و جادویی، هرگز به همچین شعفی نمیرسه اما هر جا که چیزی در مورد نحوه ی احساس و اندیشه ی موجودات رو آشکار میکنه، برای اون اسرارآمیز تر از هر سنگ قیمتی و هر اسلحه ای هست. فعلا انرژی ذهنی کافی برای مرور این اطلاعات رو نداره. ولی می تونه خشم مینسکی رو احساس کنه. همچنین زمزمه های خفیفی از طرف افرادی که طی ساعات اخیر باهاشون در ارتباط بوده. این باید یه قدرت خوب باشه اما اون میدونه که این قدرتو داره چون ذهنش آشفته شده. از بچگی هر وقت اینقدر خسته و درمونده میشد، ناگهان حتی هویت خودشو هم فراموش میکرد. نوعی آشفتگی ذهنی که بهش اجازه میده آزادانه در دنیا غوطه ور بشه و به هر کجا که دوست داره بره و هر چیزی که دوست داره بشنوه. این گاها بیشتر شبیه یه نابهنجاریه اما اون کنترلی روی این موضوع نداره. حدسش اینه که دلیل حضورش در سازمان بای جن هم همین بوده. *** چیزی که یامازو در محل کار جدیدش باهاش رو به رو شد، خیلی غیر منتظره و متفاوت با چیزی بود که انتظارشو داشت. چاپ و نشر نوشتار و کتاب، در این دوره از تاریخ چین رو به پیشرفته و ابزارها و سیستم چاپخونه ای که یامازو واردش شده، چیزی شگفت انگیز و جالب جلوه میکنه. هرچند اون در دنیای متافیزیکی با موجودات و تجهیزات پیشرفته ای رو به رو شده اما دنیای فیزیکی، اتمسفر غالب زندگیش هست. یامازو با دیدن وسایل توی چاپخونه، یاد گجتی میوفته که طی ماموریت اخیرش از افسرای سازمان تمساح بزرگ کش رفت. هر چند در ادامه متوجه شد که این ابزارا قرار نیست زیاد به دردش بخورن. برای اون و حتی دوستانش، ارتباط برقرار کردن با همدیگه صرفا به کمک ذهن، به راحتی امکان پذیره و کم پیش میاد که از حال همدیگه بی خبر باشن یا نتونن همدیگه رو صدا بزنن. چیز دیگه ای که باعث تعجب یامازو میشه اینه که مدیر چاپخونه مرد عجیب و تاریکیه. یعنی هاله ی س...