چپتر ۱۰۵ تراژدی زندگی شخصی آلیسیا هر چند مدت زیادی از آخرین ماموریت آلیسیا میگذره اما اون هنوز هم به توانایی های خودش و تکنولوژی آینده نگرانه ی سازمانش ایمان داره. بعد از رسیدن به مقام مدیریت، کم کم شرکت در هر نوع ماموریتی رو کنار گذاشت تا بتونه تمرکز بیشتری روی کارهای کیان یانگوآ داشته باشه. بر خلاف اونچه که به نظر میاد، مدیریت همچین ساز و کاری، پیچیدگی های خاص خودش رو داره و تعداد چیزایی که لازمه در موردشون یه تصمیم درست و منطقی گرفته بشه، گاهی اونقدر زیاده که فردی مثل آلیسیا حتی وقت نمیکنه به ظاهر خودش برسه. اما امشب، به دلیلی وسوسه شده تا کاری رو خودش به تنهایی به انجام برسونه. کار خیلی ساده ایه و به نظر نمیاد که خطر خاصی هم تهدیدش کنه. در واقع زمانی که مشغول مرور پرونده و گذشتته ی ین شی بود، حس کرد که برخی نقاط بیش از حد مبهم اما مهمی وجود داره که می تونه بهش برگ برنده ای برای کنترل بیشتر ین شی بده. البته میشه این موضوعو بیشتتر به طبع خاله زنک آلیسیا ربط داد. اینطور به نظر میرسه که در مورد نگه داشتن و استفاده از ین شی کمی مردد شده. همچین موجودی، یکم دردسر سازه ولی این ویژگی خاص همه ی موجودات قدرتمنده. اگه الان بخواد عقب نشینی کنه و ین شی رو تسلیم سازمانای رقیب کنه، فردا نوبت بقیه ی کارمندای خوبش هم میشه. اما چیزای بیشتری در وسوسه شدن آلیسیا به انجام این ماموریت دخیل هستن که در حال حاضر ازشون اطلاعی نداره. آلیسیا به سراغ کمد لباساش میره و یه پیرهن خاکستری و شلوار جین مشکی میپوشه و موهاش رو با یک کش میبنده و جمع میکنه. همچنین یه کلت کمری قدیمی که حسابی باهاش خو گرفته بود و ازش در ماموریت های زیادی هم استفاده کرده رو برمیداره. بدنه ی این کلت کمی بزرگ و وزنش زیادی سنگینه اما چیزی که آلیسیا ازش بیزاره، کلتای کوچولو و بچه گانه ای هستن که این روزا به کرار مور...