چپتر ۱۱۳ جاسوسی در کیان یانگوآ یامازو شب چندان آرومی رو سپری نکرده و چند ساعتیه که شدیدا درگیر ذهن و انرژیش هست. اون سعی داره تا بتونه اطلاعات بیشتری رو از مغرب به دست بیاره اما همه ی تلاشاش به مشکل برمیخورن. از طریق هوان جو آ میشه تا حدی اطلاعات کسب کرد ولی برای امثال خودش، این کار ظاهرا به سادگی صورت نمیگیره چون انگار یک اتصال و رشته ی نامرعی بین روح و جسم وجود داره و بهش اجازه نمیده که آگاهانه از خودش فاصله بگیره و به جمع آوری اطلاعات مشغول بشه. تمام نواحی مغرب هم به سادگی در دسترس نیست. مشخصه که اجازه نمیدن به راحتی ازشون جاسوسی بشه. سازمان ها و نقاط حساس، با انرژی های خاصی پوشش داده شدن و کسب اطلاع ازشون راحت نیست. یامازو احساس میکنه که ایرادی در درون شیوه ی کاری خودش وجود داره. با خودش فکر میکنه که شاید انرژیش هنوز خیلی ضعیف و کمه یا شاید اصلا قرار نیست که نقشی توی این بازی ایفا کنه. ولی اگه اینطوره پس چرا شهود مغرب رو دید؟ چرا احساس کرد که به نوعی نقشی توی این ماجرا خواهد داشت؟ چرا الان ای چی چو داره به اون کشور سفر میکنه؟ همه ی این مسائل به نوعی با هم مرتبط هستن. یامازو احساس خستگی و خواب آلودگی داره اما امروز روز کاری هست و باید تا سه ساعت دیگه خودشو به محل کار برسونه. از این که بتونه بخوابه ناامیده و ترجیح میده که این چند ساعت باقی مونده رو به فکر کردن بگذرونه. از توی صندوق چوبی کوچکی که به بعضی از خرت و پرتاش اختصاص داده، پاکتی رو به بیرون میکشه. این یکی از نامه های ین شی هست. اون همه ی نامه‌های خودشو نگه میداره من جمله چیزایی که از ساکورا دریافت کرده. نامه های ین شی عموما به موضوعات آموزشی اختصاص دارن و گاها یک سری اطلاعات و اتفاقات جدید رو گزارش داده. بعد از خوندن چند نامه، یامازو به نامه ای میرسه که جرقه ای رو توی ذهنش روشن میکنه. هرچند این نامه رو قبلا هم خونده اما محتوای اون رو به دلیل مشغله های روزمره فراموش کرده بود و چندان ا...