بذر کتان
قسمت: 229
چپتر 229
برقرار کردن همچین ارتباطی نمی تونه کار آسونی باشه چون هر چی نباشه لان بائو شی الان توی یک بعد دیگه است در حالی که یامازو الان فقط یه موجود زمینیه و با چشمای فیزیکیش، قادر به دیدن دنیاهای دیگه نیست. اون صرفا صدای لان بائو شی رو توی ذهنش میشنوه.
برای اینکه بتونه تمرکز کنه و راحت تر با لان بائو شی صحبت کنه، زیر سایه ای میره و از هیاهوی کوچه و خیابونا فاصله میگیره. اون ترجیح میداد که بتونه دراز بکشه و چشماشو هم ببنده ولی خب اینجا جایی نیست که بتونه همچین کاری انجام بده.
«داری از خونه فرار میکنی؟» یامازو با شنیدن صدای ین شی شوکه میشه.
«بله این دقیقا کاریه که دارم انجام میدم و می دونم الان اومدین که ازم بپرسین چرا دارم این کارو انجام میدم. من نمی خوام که یان تیانو به نیروهای پلیس بفروشم.»
لان بائو شی ناگهان به حرف میاد. «قضیه ی ژو چوان رو میدونیم، ساکورا در موردش گفته.»
یامازو نفس راحتی میکشه. «حدس میزدم تابش فیروزه بهتون گفته باشه چون میدونم اونا حواسشون به من هست و هاله شون رو گهگاه میدیدم. اونا واقعا موجودات فضولی هستن ولی...»
ین شی با صدای ملایمی میگه: «خودتو عصبی نکن، من به انتخابت احترام میذارم، فقط اومدم که حالتو بپرسم و پیشت باشم که احساس تنهایی نداشته باشی، رفتن از خونه کار سختیه.»
یامازو با سردرگمی به هاله ی کمرنگ لان بائو شی و ین شی نگاه میکنه. «واقعا به خاطر همین اومدین؟»
لان بائو شی سری به نشونه ی تاسف تکون میده. «راجب ما چی فکر کردی؟»
ین شی ادامه میده: «هر چی نباشه من بهترین اس...
کتابهای تصادفی


