چپتر 252

تصویر قطع میشه و یامازو به خودش میاد. خون، خشونت و یه جنین که در آستانه ی مرگه؟ یامازو سعی میکنه که خوشبین باشه. شاید یامانیشی فقط میخواست که اون بچه رو بدزده! اما یامازو بلافاصله متوجه میشه که این یه خوشبینی احمقانه است. یامانیشی قصد قتل داشت، یعنی یا بچه رو میکشه یا مادرشو، یا احتمالا هر دو.

اما سوال اینه که چرا؟ و اصلا چرا یامازو این تصویر رو دیده؟ این سوالیه که از خودش میپرسه.

این تصاویر، به رغم هولناک بودنشون، برای لحظاتی یامازو رو از موقعیتی که درونش هست دور میکنه و اضطراب این ماموریت خودساخته ای که شروع کرده رو ازش میگیره. البته اونقدرا هم خودساخته نیست. یامازو این ماموریت رو پیشنهادی از طرف نیوسوما میدونه. چون هر چی نباشه اون بود که کتاب آتلانتیس رو توی مشتش گذاشت و ازش خواست که از این کتاب، استفاده کنه.

یامازو چشمش به جعبه ی کوچیک عجیبی میوفته که به صورت تصادفی در گوشه ای از تونل افتاده. توقف میکنه و نگاهی به ساکورا میندازه. ظاهرا ساکورا بیدار شده و داره دوباره به نقشه ها نگاه میکنه. «ساکورا به نظرت اون چی میتونه باشه؟»

وقتی که ساکورا رد نگاه یامازو رو دنبال میکنه و برای چند لحظه، روی اون شی متوقف میشه، چشماش شروع به درخشیدن میکنه. «انرژی به درد بخوری داره، بیا بریم نزدیک تر.»

***

یامازو و ساکورا مجددا چادر خودشون رو برپا میکنن تا چند ساعتی رو استراحت کنن. ساکورا طی مسیر، مقدار زیادی استراحت کرده و حالا مشغول بررسی پیغاما و صحبت برخط با سایسون هست.

سایسون در واقع، برنامه نویس سازمان تابش فیروزه است و با ساکورا هم روابط صمیمانه ای داره. ساکورا هنوز قرارداد خودش با سازمان تابش فیروزه رو حفظ کرده و چندان هم متوجه خصومت قلبی و نامه هایی که اخیرا بین یامازو و تابش فیروزه رد و بدل شد نیست.

وقتی که ساکورا نگ...