فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 27

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ایچیرو می‌دانست که رابطه‌ی بین آکامه و بقیه کارآموزان شکرآب است برای همین پاپی موضوع نشد. معتقد بود که این مسئله چیزی است که خود آکامه باید راه حل مقابله با آن را بیابد. کمی جلوتر رفت و سر دخترش را نوازش کرد:

- بیا بریم!

جیرو هم کنار برادرش ایستاد. لبخندی پدرانه روی لب‌هایش میهمان بود. دستانش را به کمرش زد:

- این چیزا توی دوجو عادیه آکامه! یادمه که من و پدرت یه سری یه خرابکاری کردیم. بخاطر خرابکاری ما نصف دوجو منفجر شد.

پدرش نیشخندی پیروزمندانه زد:

- آره یادمه! یه ماه به خاطر این کار تو حبس بودیم. این کارای تو پیش خرابکاری های ما بچه‌بازیه!

آکامه با چشمانی درشت و ناباور به دو قدرت قبیله می‌نگریست. باورش نمی‌شد که پدرش در کودکی یک شرور باسابقه بوده است. جیرو قهقهه‌ی کوچکی زد:

- هیچ‌وقت یادم نمی‌ره یه سری خرچنگ انداختیم تو استخر آب گرم دخترا. بابات هم مورچه‌های آتیشی رو تو لباساشون ریخت. روز افتضاحی بود.

ایچیرو با نیشخندی شرورانه تایید کرد:

- تا یه مدت دخترا با غیض نگاهمون می‌کردن.

ایچیرو چند ضربه‌ی کوچک پشت آکامه زد:

- یه روزی همه اینا برات خاطره می‌شه و بهشون می‌خندی عین من و عموت.

آکامه لبخند کوچکی زد و سرش را به علامت تأیید تکان داد:

- احتمالاً.

جیرو موهای آکامه را بهم هم ریخت:

- حالا بهتره برگردی بیمارستان و استراحت کنی. شاید فردا مرخصت کنن.

هر سه با هم سمت بیمارستان راه افتادند. آکامه در وسط دو برادر قدم بر می‌داشت. دو برادر از خرابکاری‌ها و فتوحاتشان در جوانی می‌گفتند و لاف می‌زدند. آکامه نیز با آنها آهسته می‌خندید. قلب کوچکش کمی از بند ناراحتی آزاد شده بود. بعد از دقایقی متوجه شد که به بیمارستان رسیده‌اند. می‌خواستند از پله‌های بیمارستان بالا بروند که نینجایی با لباس‌های سیاه و علامت گل نیلوفر بر روی لباسش در پایین پله‌ها ظاهر شد. روی یک زانو نشست:

- قربان! یه خروج غیرمجاز از روستا ثبت شده!

ابروان کلفت ایچیرو در هم فرو رفتند:

- کی فرار کرده؟

نینجای آنبو سرش را خم کرد:

- هیمورا ریکی.

کتاب‌های تصادفی