فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 33

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چشمان ایچیرو با شنیدن خواسته‌ی آکامه گرد شد. او نمی‌توانست یادگار هیناتا را هم با بی‌عرضگی از دست بدهد. آکامه با چهره‌ای پر از اشک سرش را کشید. سفیدی گلویش بی‌دفاع به نظر می‌رسید:

- جون من رو بگیر و به بقیه آسیب نزن.

روح‌خوار بدن آکامه را بویید. چشمان سرخش آرام‌تر شده بود:

- قول می‌دم که به کسی آسیب نزنم.

آکامه احساس آرامش عجیبی کرد. قلب لرزانش آرام گرفت. کیتو با شانه‌اش به آکامه ضربه زد. صدایش به زحمت از ته چاه می‌آمد:

- اون... یه ... هیولاست.

حلقه‌ی محاصره‌ی نینجاها تنگ‌تر شده بود. شانه‌های آکامه رها شد. چشمانش را بست و خودش را به آن هیولا سپرد. روح‌خوار پوزه‌اش را روی قفسه‌ی سینه آکامه گذاشت و همزمان ایچیرو یک اسلش آتشین قدرتمند را رها کرد تا گردن روح‌خوار را از تنش جدا کند:

- نــه!!!

روح‌خوار ناپدید شد. کیتو به پهلو روی زمین افتاد و سرفه‌های شدیدی کرد اما آکامه روی پاهایش ایستاده بود. سرش را بالا برد و قهقهه‌ای مستانه سر داد. سکوت سهمگینی جمعیت را زیر آوار خودش له کرده بود. آکامه سرش را که پایین آورد، ایچیرو با قلبی مچاله‌شده در سینه دید که عنبیه چشمان او سرخ است. روح‌خوار با موفقیت بدن آکامه را گرفته بود. جسد آکامه دستانش را گشود و نفس عمیقی کشید:

- یادم رفته بود که زنده بودن چه حسی داره!

روح‌خوار به عنوان یک هیولای مکار و موذی طبقه‌بندی می‌شد که قادر بود بدن هر موجودی را تحت اختیار خود بگیرد. روح‌خوار قادر بود تمام جهان را با تسخیر بدن انسان‌ها تحت اختیار خود بگیرد و به جنگ بکشاند. برای همین روح‌خوار جزو هیولاهای سطح فاجعه دسته‌بندی می‌شد. حال این فاجعه یک بدن جدید در اختیار داشت. بدترین بلا بدون آنکه کسی بداند آزاد شده بود. رنگ سرخ چشمان آکامه به سیاه بدل گشت. به ایچیرو نیشخندی شرور زد:

- منتظر چی هستی بچه؟ نمی‌خوای دختر خودتو بکشی؟!

ایچیرو شوکه شده بود. آخرین باری که روح‌خوار دیده شد، جنگ جهانی دوم بود که منجر به شکست کشورش شد. بعد از آن روح‌خوار ناپدید شد و هیچ اثری از خودش به جای ننهاد. این برخورد تجربه اول ایچیرو محسوب می‌شد. نانامی، خواهر ایچیرو، شمشیرش را سمت آکامه گرفت:

- اون دیگه آکامه نیست ایچیرو! باید بکشیش!

قلب ایچیرو تیر کشید. آکامه تنها یادگار همسرش بود. نمی‌توانست به یادگار محبوبش آسیب برساند. یکی از نینجاها زه کمانش را رها کرد. تیر با صدای مهیبی جهید. جسد آکامه به سرعت چرخید و از تیر جاخالی داد. با کف دستش سمت جمعیت ضربه زد. موج قدرتمندی از انرژی نامرئی تعداد زیادی از نینجاها را به عقب پرت کرد و روی زمین انداخت. روح‌خوار از فرصت سوءاستفاده کرد و از ساختمان بیمارستان پایین پرید.

کتاب‌های تصادفی