فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 34

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ایچیرو به خودش آمد. حالا که روح‌خوار یک جسم داشت، می‌شد او را دستگیر و مهروموم کرد. دندان‌های تیزش را روی هم فشرد و غرید:

- زنده و بدون تماس بدنی دستگیرش کنید!

نینجاهای دهکده‌ی آمه همانند یک دسته ملخ در هوا پراکنده شدند تا روح‌خوار را به دام بیندازند اما روح‌خوار در لحظات حساس همانند ماهی از زیر دستانشان لیز می‌خورد و در جنگل حومه‌ی دهکده پیش می‌رفت. هدفش مشخص بود؛ دروازه‌ی دنیای شیاطین. جسد آکامه از بالای یک درخت پایین پرید و یک زن برفی را با مهارت قال گذاشت.

روی زمین پر برگ با زانوانش لیز خورد و سرش را عقب کشید. نیزه‌ای سنگین از نزدیکی گلویش رد شد و تنه‌ی درختی را شکافت. چشمان سیاه جسد آکامه با دیدن درخشش دروازه از لابه‌لای درختان، گشاد شد. صدای فریادی در جنگل پیچید:

- داره می‌ره سمت دروازه!

روح‌خوار زیر لب فحش داد:

- مگس‌های مزاحم!

روح‌خوار آخرین درخت را رد کرد. تنها کسی که در جلوی دروازه قرار داشت، نانامی بود. موهای سفید نانامی موج برداشت. الهه‌ی یخی با کیمونویی سنتی در پشت او ظاهر شد و چشمان تهی‌اش را گشود. دمای هوا چنددرجه پایین آمد. دیواری یخی در برابر دروازه بالا رفت. شاخ‌های سیاه رنگ نانامی از پیشانی‌اش بیرون زده بودند و پیچ ملایمی به عقب داشتند. نانامی، عنبیه‌های یخی‌اش را به برادرزاده‌اش دوخت:

- وقت تسلیم شدنه، دیو! تو نمی‌تونی از من رد شی!

روح‌خوار لبخندی ملیح به سبک آکامه زد اما چشمان بی‌حالتش رسماً به نانامی فحش می‌دادند:

- خواهیم دید عمه جون!

نانامی کاتانایش را محکم‌تر فشرد. بندبند انگشتانش سفید شده بود. آن دیو حق نداشت که با چهره‌ی برادرزاده‌ی مهربانش صحبت کند. روح‌خوار که با استفاده از نسب فامیلی، نانامی را تحقیر و تحریک کرده بود، در یک حرکت سریع به جلو خیز برداشت. تا اینجا تمام خطرات را به جان نخریده بود که یک جغله نیمه‌شیطان که حتی یک دهم او سن نداشت، جلوی نقشه‌هایش را بگیرد.

لب گزید و مهارت بدن عرفانی را فعال کرد. نانامی تا جایی که توانسته بود، قطر دیوار یخ را زیاد کرد اما تنها چیزی که نصیبش شد پوزخند شیطانی روح‌خوار بود. بدن آکامه کمرنگ شد و از دیوار به راحتی عبور کرد. روح‌خوار نیشخندی تحقیر‌آمیز زد:

- می‌بینمت عمه جون!

مستقیم وارد دروازه‌ی اثیری تاریک گشت. نانامی از حرص جیغی کشید. از کنار الهه‌ی یخی احضار شده رد شد و به دیوار محافظ مشتی سهمگین کوبید. دیوار از محل برخورد مشت، ترک‌های عنکبوتی خورد و با صدای مهیبی فرو ریخت. می‌شد جلوی خروج آکامه را گرفت اما راه دوم زمان بیشتری می‌طلبید؛ چیزی که آنها نداشتند.

ایچیرو به دروازه و نانامی عصبانی رسید. نگاهش به دست خون‌آلود نانامی افتاد. ایچیرو خواست از کنار نانامی رد شود و به سمت دروازه‌ی تاریک برود که نانامی بازویش را گرفت. نانامی همانطور که به دروازه خیره بود هیس‌هیس کرد:

- اون جونور از دیوار دفاعی من بدون خم کردن ابروش رد شد! ایچیرو! خطرناکه! خیلی هم خطرناکه! عملاً همه‌ حملات ما از بدنش رد می‌شه بدون اینکه روش یه خش بیفته.

نفس سنگین و پر از نفرت ایچیرو در جنگل پاییزی پیچید:

- برام اهمیتی نداره. من دخترم رو به هر قیمتی برمی‌گردونم.

نانامی دستش را پس کشید و نگاهش از دروازه به ایچیرو کشید:

- به قیمت از دست دادن قبیله و خانواده‌ات؟! ما جلوی اون هیولا رسماً بی‌دفاعیم!

کتاب‌های تصادفی