فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 50

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

کورو لبخندی کوچک زد:

- درست مثل مادرت توی توضیحات عجولی!

آهی نمایشی کشید و صحنه را برهم زد. زنی با دست و پاهای کرم مانند و ظاهری کریه در جلوی شینیگامی ظاهر شد.

کورو نگاهی پر از نفرت به آن زن انداخت:

- اون شینیگامی بر خلاف دستورات ایزانامی عمل کرده بود. اون زن عفریته بزرگ شدن قلمرو خودش رو به همه چیز ترجیح می‌داد. اون شینیگامی که اسمش آساهی بود به دنیای زیرزمین برگشت و با خشم ایزانامی روبه‌رو شد.

آکامه به دقت به مشاجره‌ی بی‌صدای آساهی و ایزانامی خیره شده بود.

(آساهی: به معنای آفتاب صبح

ایزانامی: خدای عالم مردگان در اساطیر ژاپنی)

کورو نفسش را با آهی دردناک بیرون داد:

- ایزانامی به آساهی گفت که اگه می‌خواد بخشیده بشه و دوباره جایگاه خودش رو به دست بیاره باید خانواده‌ی آکیاما رو بکشه. آساهی هم از دستور ایزانامی سرپیچی کرد چون خانواده‌ی آکیاما مهمترین سنگر جلوی حمله یوکای‌ها و سایر شیاطین دیگه بودن.

آکامه سرش را بالا آورد. در چشمان سیاهش نگرانی موج می‌زد:

- چه بلایی سر آساهی اومد؟

ایزانامی از میان دستان سفید و لاغر کورو ناپدید شد. آساهی شروع به بال زدن و پرواز کرد. چشمان سرخ کورو پرواز آساهی را دنبال کرد:

- ایزانامی برای همیشه آساهی رو به روی زمین تبعید کرد. جاودانگیش رو ازش گرفت و مجبورش کرد که ارواح رو به عالم زیرین هدایت کنه. از اون به بعد آساهی مجبور بود که مثل انسان‌ها به زندگیش ادامه بده.

سایه‌ی آساهی روی زمینی صاف نشست. بال‌ها و داس آساهی ناپدید شد. رعد و برقی زد و آکامه را از جا پراند. آکامه با دلخوری نگاهی به باران سیل‌آسای پشت سرش انداخت و سرش را سمت کورو برگرداند:

- آساهی چیکار کرد؟

سایه‌ی یک زن در کنار آساهی چمباتمه زده روی زمین، تشکیل شد. آن زن به ظاهر با آساهی گفتگو می‌کرد. آساهی برخاست و روبه‌روی زن ایستاد. صدای زمزمه مانند کورو در گوش آکامه پیچید:

- آساهی از ایزانامی متنفر شده بود؛ اما مجبور بود که به دستورات ایزانامی عمل کنه. آساهی تو این بین با دختر رئیس قبیله‌ی آکیاما ازدواج کرد. حاصل ازدواجشون یه پسر کوچیک بود. آساهی متوجه شده بود که نفرین و دستورات ایزانامی روی بچه‌اش تاثیری نداره. اون پسر یه نیمه‌شینیگامی آزاد بود.

کتاب‌های تصادفی