فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 73

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ایچیرو پونزی سر قرمز را برداشت. اولین بار در آن روز آکامه را در کجا دید؟ نزدیک خانه‌ی ریکی بود. با دقت در کوچه پس کوچه‌ها گشت و به نقطه‌ی مناسب رسید. به خودش لعنت فرستاد که چرا در آن موقع متوجه‌ی مشکوک بودن دخترش نشد. روی کاغذ نوشت:

- پارچه‌ی پیراهن پاره. انگشتان عصبی. نگاه متزلزل.

پونز را در آن کوچه روی کاغذ فرو کرد. به سراغ خانه‌ی ریکی رفت. گزارش آنبو همراه عکس‌های خانه‌ی ریکی را برداشت. از خانه‌ی ریکی چیزی به دست نیامده بود چون آکامه قبل از همه در آن خانه بود. حتی گاوصندوق ریکی هم خالی بود چون آکامه قبل از هر کس دیگری در آن خانه رفت. ایچیرو بدون آنکه به جیرو نگاه کند دستور داد:

- فیلم‌های اتاق آکامه رو تو بیمارستان می‌خوام! هر فیلمی از دوربینای مداربسته توی روستا توی اون روز رو برام بیار. فقط صحنه‌هایی رو انتخاب کن که آکامه داخلش باشه. احتمالاً از بیمارستان تا خونه‌ی ریکی رفته. دوربینای اون جهت رو بگرد.

جیرو مبهوت ماند:

- بله رئیس.

کسی چه فکر می‌کرد که آکامه همدست ریکی بوده باشد. قهوه‌اش را نصفه روی میز گذاشت و سر مانیتور خودش برگشت تا دستور رئیس را اطاعت کند. ایچیرو به شدت روی بولتن تمرکز کرده بود. عکس پرسنلی آکامه را برداشت. این تنها عکسی از دخترکش بود که تمام صورتش معلوم بود. جای آن زخم عمیق ایچیرو را به خودش جذب کرد. پلک‌هایش را محکم بر هم فشرد تا از غرق شدن در خاطرات اجتناب کند. عکس آکامه را همراه با یادداشت کوچکی روی خانه‌ی ریکی چسباند.

هنوز نمی‌دانست که بین ریکی و آکامه چه گذشته است. یک جونین با یک گنین چه کاری می‌توانست داشته باشد؟ حتی آکامه پایش را در این نُه سال از دهکده بیرون نگذاشته بود. تنها جایی که می‌رفت دوجو و قبرستان بود. پس همکاری ریکی و آکامه چه دلیلی داشت؟ ایچیرو روی صندلی‌اش ولو شد. نگاهی به پرونده‌ی آکامه در روی میز انداخت. بهره‌ی هوشی آکامه 130 بود اما هوش هیجانیش پایین بود.

تمام اطلاعات مربوط به آکامه را مرور کرد و به آن خون‌آشام روانی نُه سال پیش لعنت فرستاد. اگر آن عوضی نبود دختر کوچکش به این وضعیت استرسی نمی‌افتاد و زندگی‌اش تباه نمی‌شد. به نظرش ارتباط ریکی و آکامه از یک جهت امکان پذیر بود.

ریکی کاری به آکامه سپرده بود و آکامه هم آن را برای عمویش انجام داد البته پای یک متغیر وسط کشیده شد؛ روح‌خوار سیاه. ایچیرو سوزنی سر سرخ برداشت و همراه یادداشتی در منطقه‌ی متروکه‌ی قبیله‌ی آکیاما فرو کرد. سوزن سرخ دیگری را در محل دروازه فرو کرد. نخ سیاه را برداشت. از قبیله آکیاما تا درخت سوخته را وصل کرد. سراغ بیمارستان رفت و بعد از یک دور پیچش به دروازه رسید. نخ را گره زد و دندان‌هایش را روی هم فشرد و آرام لب زد:

- اون عوضی از اول چشمش دنبال آکامه بود! کیتو فقط یه حواس‌پرتی بود.

اما روح‌خوار به دنبال چه بود؟ اگر می‌خواست از باقیمانده‌ی آکیاما انتقام بگیرد دیگر احتیاجی به گروگان‌گیری و ... نداشت. روح‌خوار، آکامه را برای کار دیگری در دنیای شیاطین می‌خواست. صورتش را مالید و پوفی کشید. حداقل می‌دانست که روح‌خوار، آکامه را زنده می‌خواهد و آن تسخیر جسم تنها نمایشی برای فریب دادن چشمان آنها بود؛ که البته موفق هم شد.

دسته بندی نینجاها:

1.گنین ( مبتدی )

2. چونین ( متوسط )

3. جونین ( پیشرفته )

کتاب‌های تصادفی