خون کور: پانیشرز
قسمت: 78
خطوط با فاصلهای یکسان از حاشیهی کتاب و پشت سر هم نوشته شده بودند. رد جوهر سیاهرنگ حتی با گذر زمان هم از میان نرفته بود. میکایلا شروع به خواندن کتاب کرد:
- مبانی، بنیان، سرمنشأ و حقیقت جادو؛ از آتن تا آلبیون را زیر پا گذاردم برای یافتن جواب این سؤال. جادو از کجا آمده است؟ این فکر تمام مدت روح و روانم را میآزرد. باید جوابی برایش مییافتم تا روح پر از تشویش خود را آرام نمایم. باید بدانم آن چیزی که در رگهای من و تمام اصیلزادگان دیگر است، از چیست.
میکایلا در دفترش چند نکته نوشت. چشمان آبیاش برای خواندن و دانستن با ولع روی کاغذ پوستی میدویدند:
- در هر کشور با موجودات متفاوتی رو به رو گشتم. از مایناتور و کیمرا گرفته تا پریهای مکار و زیباروی جنگلی و یا ترولهای غولآسای صخرهای که با برداشتن هر قدمشان، زمین استوار زیر پاهایم همانند گهوارهی کودکی خردسال میلرزید. در آتن میگفتند که جادو از قدرت خدایان جوهرهی وجودیاش را گرفته است. آنان جادو را قدرتی مقدس برمیشمردند ولی در مکانهای دیگر جادو قدرتی منفور بر شمرده میشد و یا حداکثر از کاربران جادو فاصله میگرفتند تا مبادا توسط آن قدرت ناشناخته مورد گزند قرار گیرند.
میکایلا با شوق سراغ صفحهی بعد رفت:
- نظرم عوض شد! از این یارو داره خوشم میاد. از اوناییه که تا ته یه چیزی رو درنیارن ول نمیدن!
دستش را زیر چانهاش گذاشت و سراغ دستنوشتههای ریجس رفت:
- اما سایفای اژدها نظر دیگری داشت. او معتقد بود که جادو همانند عناصر چهارگانهی دیگر در طبیعت جریان دارد؛ ولی نوع آن با عناصر چهارگانه متفاوت است. به گفتهی او ماهیت جادو لطیفتر از آن است که همه قادر به درک آن باشند. در میان همهی موجودات اژدهایان قدرت درک و فهم برتری از جادو نسبت به باقی موجودات دارند.
میکایلا سرش را بلند کرد و در دفترش اسم نژادهایی که ریجس برده بود را نوشت. ته خودکار را آرام گاز گرفت و به سراغ متن برگشت:
- به جرئت میتوانم ادعا کنم که اژدهایان حکیمترین موجودات هستند. آنان در درگیری میان موجودات پایین رتبهتر از خود دخالتی نمیکنند؛ اما باز از میان آنها اژدهایی پیدا میشود که سودای قدرت بیشتر و حکومت بر همنوعانش را در سر بپروراند.
کتابهای تصادفی


