فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 86

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 هانا گوش تیز کرد تا ببیند کسی به حرف‌هایشان گوش می‌دهد یا نه. کمی جلوتر آمد و صدایش را پایین آورد:
- یکم تو کارای بابا سرک کشیدم. داشت با گوشیش حرف می‌زد.
لبانش را دوباره تر کرد و ادامه داد:
- ظاهراً عمو ریکی یه همدست تو دهکده داشته.
رانمارو بطری آب را از هانابی گرفت. لبخند کوچکی زد. خواهرش عاشق غلو کردن بود. چند جرعه آب سر کشید. هانابی با جو دادن بیشتر گفت:
- انگاری آکامه تو فراری دادن عمو دست داشته!
آب با فشار از دهان رانمارو بیرون زد. به سرفه افتاد و به قفسه سینه‌اش کوبید. هانا با نگرانی چند ضربه به کمر برادرش کوفت:
- خوبی؟ چی شد؟
رانمارو دستش را بالا آورد تا دیگر مورد عنایت ضربه‌های هانا قرار نگیرد. نفسی بلند کشید و خیره به هانا پرسید:
- چی می‌گی؟ آکامه تو فـ... .
هانا با دست جلوی دهان رانمارو را گرفت:
- هیسس! کسی نباید اینو بفهمه!
رانمارو دست هانا را کنار زد:
- یعنی چی که همدستن؟
تمام تصورات رانمارو از آکامه بهم ریخت. دندان‌هایش را برهم فشرد. آن دختر احمق همیشه نقش قربانی را ایفا می‌نمود. ابرویی بالا داد:
- پس اون دختره‌ بی‌مصرف فقط نوک کوه یخ بود؟!
هانا دست به سینه شد و حق به جانب سر برادرش غر زد:
- من که بهت گفتم اون یه عوضی موذیه اما تو گوش نکردی. زنا همدیگه رو بهتر می‌شناسن.
هانا با نوک انگشت ضربه‌ای کوچک به پیشانی رانمارو زد:
- توی احمق گول اشک تمساح اون عفریته خوردی!
رانمارو ابروانش را بالا برد:
- اون قسمت رو ولش! دقیقاً چی شنیدی؟
هانا دست به سینه شد:
- آکامه یه مدرک مهم رو از خونه‌ی عمو ریکی برداشته. روح‌خوار هم آکامه رو دزدیده. آکیکو چان هم دستور داده که آکامه الان دشمن دهکده‌اس. نینجاهای آنبو هم با نینجاهای دیگه توی دنیای شیاطین دارن دنبال آکامه و روح‌خوار می‌گردن.
هانابی از فرم دست به سینه درآمد و روی تخت افتاد:
- همه اعتقاد به این دارن که روح‌خوار و آکامه با هم همدستن. اما عمو ایچیرو قبول نداره و می‌گه اول باید همه چیز رو از خود آکامه بشنویم بعد تصمیم بگیریم. الان اولویت همه شده پیدا کردن اون چلاق موذی. بعید نمی‌دونم که اون همه چلاق بازی هم کار خودش بوده تا بقیه باور کنن بی‌آزاره! 

کتاب‌های تصادفی