فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 94

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
این طور نبود که قبیله هیمورا و خاندان‌های زیردستش تنها به شکار شیاطین سرگردان در دنیای انسان‌ها و یا تبعیدشان به دنیای شیاطین بپردازند. این شغل اولشان محسوب می‌شد. شغل بعدی که داشتند این بود که کمپانی پانیشرز را به راه انداختند تا امیدی باشد برای انسان‌هایی که قوانین را حامی زندگی از بین رفته‌شان نمی‌دیدند.
قوانینی که تنها هنرشان زورگویی به قشر ضعیف بود و بس. افراد قدرتمند قوانین را برای کنترل قشر ضعیف ساختند تا آنها را تحت کنترل خودشان بگیرند. پانیشرز برای ضعفا آب حیاتی بود بر قلب‌های مرده‌شان. راهی بود برای اینکه جان‌های سوخته‌شان را التیام ببخشند و بدانند که آن تفاله‌های قدرتمند بالاخره در همین دنیا به سزای خود می‌رسند.
کمپانی پانیشرز برای هر درخواست قتل دستمزد گرانی می‌گرفت اما همیشه خدمات پس از قتل خوبی به درخواست کنندگان می‌داد که شامل عکس جسد مقتول و یا فیلم از صحنه‌ی جان دادنش و یا حتی تکه‌ای از جسد مقتول می‌شد. با توجه به سطح هر گنین در روستا، مأموریت قتل درجه بندی می‌گشت. بالاترین درجه قتل برای یک گنین گرید C+ بود. مأموریت‌های بالاتر تا گرید A+ مخصوص رده‌ی چونین بود. از آن بالاتر خاص رده‌ی چونین بود. اگر اتفاق ناگواری می‌افتاد که جونین‌ها از پس آن بر نمی‌آمدند، نوبت حضور کاگه و رؤسای زیردستش می‌شد.
رانمارو خواست موبایلش را روی میز بگذارد که صفحه‌اش روشن شد و لرزید. نگاه رانمارو روی اسم خشک شد. هیسوکا بود؛ مأمور پخش کردن مأموریت‌های روستای آمه. میکایلا متوجه جدی شدن چهره‌ی رانمارو شد. گوش تیز کرد تا مکالمه را شنود کند. رانمارو دست در جیب کت سیاهش کرد و یک هنذفری بیرون آورد. میکایلا کمی ناامید شد اما به روی خودش نیاورد. به عقب تکیه داد و منتظر ماند رانمارو مکالمه‌اش را تمام کند.
رانمارو دست چپش را از پشت هانا بیرون آورد و گوشی را میان دستانش گرفت. تماس را برقرار کرد. چشمانش سیاه و بی‌احساس شد:
- بله؟
صدای خشک هیسوکا از پشت گوشی آمد:
- مأمور تاکشی! یه مأموریت اضطراری پیش اومده.
رانمارو می‌دانست که بحث کردن بی فایده است. بدون غر زدن گفت:
- چیه؟
هیسوکا بدون فوت وقت جزئیات را بیان کرد:
- شینوبو شوتا. 27 ساله. قد 170. گروه خونی AB-. موی کوتاه بلوند رنگ کرده. ساکن طبقه سوم یه آپارتمان ویلایی در منطقه شیبویا. امشب وارد منطقه کابوکیچو شده. جرمش دست‌درازی و فیلم‌برداری از دختر کارمند شرکت پدرش بوده. دختره بخاطر این کار خودکشی کرده. پدر شوتا هم با پول همه رو خفه کرده. درخواست ارباب رجوع اینه که شوتا رو پیدا کن و از مراحل شکنجه و کشتنش فیلم بگیر.
رانمارو کوتاه جواب داد:
- فهمیدم.
رانمارو آهسته پلک‌هایش را بر هم نهاد. هانا متوجه شد که مأموریتی غیرمنتظره به رانمارو داده‌اند. رانمارو هنذفری را درآورد. میکایلا با نگاهی فضول و بی‌گناه پرسید:
- کی بود؟
رانمارو چشم‌غره‌ای به خون‌آشام فضول رفت:
- سرت به کار خودت باشه.
رویش را سمت هانا کرد:
- نظرت چیه بریم شیبویا. یه نمایش مد امشب اونجا برقرار می‌شه. شنیدم اونجا مدل‌های جدید لباسای دخترونه رو نمایش می‌دن. نظرت چیه بریم اونجا؟
میکایلا به کلی از تصمیم‌گیری کنار گذاشته شده بود و احساس طردشدگی داشت. هانا نگاهی به میکایلا کرد و سعی نمود که با برادرش پیش برود:
- آمم با کسی قرار ملاقات داری؟
رانمارو سری به تأیید نشان داد و آرام پلک زد:
- آره. یه جلسه کوچیک دارم که یکم طول می‌کشه.

تاکشی: به معنی جنگجوی خشن
کاگه: لقب هیمورا ایچیرو

کتاب‌های تصادفی