فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آفرینش جهان رمان‌ها

قسمت: 2

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل اول: چشم کهکشان

چپتر 2: یویو جادویی

------------

_پنجره وضعیت!

{پنجره وضعیت

وضعیت ویژه(مقدماتی): در وضعیت ویژه، آمار شخصیت در قرار می‌گیرد و کاربر می‌تواند روزانه به مدت 5 دقیقه آمار شخصیت تسخیر شده را قرض بگیرد. می‌توان وضعیت ویژه را با استفاده از امتیاز تجربه ارتقا داد.

کد کاربر: 0921508

نام: کیم یوجین

سن (غیر کره‌ای): 25 سال

عنوان: (عنوانی وجود ندارد.)

شغل: شخصیت سطح مقدماتی 0%

سطح آمار کلی: 7.4

قدرت: 18/18 استقامت: 15/15

چابکی: 16/16 مانا: 3/3

هوش: 50/50 شانس: 1/1

امتیاز تجربه: 0

رابط سیستم: هانی (98٪ تطابق)

مهارت‌ها: کیک بوکسینگ(مقدماتی)، آشنایی با اندام‌های بدن(پیشرفته)، آشنایی با شیمی مواد(پیشرفته)، آشنایی با کامپیوتر(استاد)، دم کردن چای و قهوه(متوسط)، پخت کیک و دسر(متوسط)، بازیگر دروغگو(مقدماتی)، ذهن روشن(مقدماتی)، دوزندگی(مقدماتی)، رانندگی(متوسط)، پرستاری از بچه(استاد)، تیراندازی(متوسط)}

بعد از چک کردن پنجره وضعیتم با بدن جدید، چشمام با دیدن وضعیت بالای آمار ادموند گرد شد.

"450 مانا؟؟؟ بیخود نیست که عنوانش نابغه هزاره است... قدرتش تقریبا دو برابر منه و سرعتش.... سرعتش چرا انقدر بالاست؟ ولی هوشش کمتر از منه..."

با این فکر برای خودم تاسف خوردم که برای بالاتر بودن هوشم از یه نوجوون 18 ساله انقدر خوشحالم. به جز آمار مضحک مانا، این شانس حداکثری 10 دیگه چی بود؟

هوم... البته اگه نابغه هزاره باشی مطمئنا شانس بالایی داری... اینکه می‌تونم روزانه 5 دقیقه آمارش رو قرض بگیرم یعنی میشه تو اون 5 دقیقه بلیط لاتاری بخرم؟ با آمار شانس 10 حتما برنده میشم.

البته با توجه به آمار خودم تا قبل از برنده شدن احتمالا با یه اتفاقی برگه بلیط رو گم میکنم پس بهتره بیخیال شم.

نگاهم رو پایین‌تر آوردم و با دیدن اسم مهارت‌های جدید، دونه دونه روشون کلیک کردم و توضیحات مربوط بهشون رو خوندم.

{یویو ستاره‌ای(پیشرفته): استفاده از هر چیزی که ساختاری شبیه یویو دارد. می‌توان روی یویو خاصیت جادویی قرار داد. با تمرین سطح آن افزایش می‌یابد.

هشدار!

این مهارت به هیچ وجه قابلیت تنظیم خودکار ندارد!

سطح تسلط به مهارت: 0% }

{درخشش رعد و برق(پیشرفته): با فریاد زدن اسم مهارت، رعد و برق درخشانی تا شعاع 50 متری از هوا ظاهر می‌شود. 50 مانا در دقیقه مصرف می‌کند.

سطح تسلط به مهارت: 0% }

{عشق برادرانه(استاد): با احساس عشق برادرانه قدرت را با خواهر/برادر خود به اشتراک می گذارد و 20 برابر قوی‌تر می‌شود.

سطح تسلط به مهارت: قابل اندازه گیری نیست. }

همونطور که از مهارت "عشق برادرانه" انتظار داشتم، یه مهارت احساسی بود که تو یه لحظه چند برابر قوی‌ترت می‌کرد و مخصوص لحظه حساس مبازات تیمی بود. مهارت درخشش رعد و برق تا اینجا مفیدتر به نظر میومد چون "یویو ستاره‌ای" چیزی نبود که بتونم بلافاصله ازش استفاده کنم.

بعد از بستن پنجره‌های مربوط به مهارت، دوباره اطرافم رو نگاه کردم. با اینکه کسی پنجره‌های سیستم رو نمی‌دید ولی بازم حرکت انگشتای من مطمئنا براشون عجیب بود. البته بعد از تموم شدن مراسم معرفی، به خوابگاهی که برای انسان‌ها بود اومده بودیم و الانم ساعت 10 شب بود.

امکان نداشت کسی من رو ببینه ولی حتی رزی هم که حرکت انگشت‌هام رو دیده بود،واکنشی نشون نداده بود و فقط با یه لبخند و یه نگاه خالی منتظر مونده بود. به حرف‌های زیر لبم واکنش نشون می‌داد ولی انگار که حرکت انگشتم تو هوا براش نامرئی باشه، هیچ حرفی نمی‌زد.

شاید یه جور سیستم مراقبت بود که نمی‌ذاشت شخصیت‌های داستان به وجود سیستم شک کنن ولی باعث می‌شد حس بدی بهم دست بده. رزی با اینکه کاملا شبیه یه انسان واقعی بود، ولی رفتارش باعث می‌شد که مصنوعی به نظر بیاد.

تنها آدمی که تو این چند ساعت دیده بودم رزی بود و با اینکه تو خوابگاه چندتا تابلو برای مربی‌ها و محافظ‌ها وجود داشت، ولی هیچ کسی از اتاق‌ها بیرون نیومده بود و واردش نشده بود.

از اونجایی که این یه مسابقه دوستانه بود و سطح سختی رمان F+ بود، اگه برای یه مدت کوتاه از اتاقم بیرون می رفتم، مشکلی پیش نمیومد. برای همین از جام بلند شدم و با همون لباسی که به محض ورود به این دنیا تنم بود، از اتاق خارج شدم. از کنار اتاقی که رزی توش خوابیده بود رد شدم و وارد راهرو اصلی شدم.

اتاق‌ها درست مثل یه هتل معمولی 3 ستاره بودن و کل معماری ساختمون‌ها شبیه زمین بود. شاید بعد از هزاران سال معماری انسان‌ها تو سیاره‌های دیگه محبوب شده بود و برای همینم همه چیز خیلی زمینی به نظر میومد.

از کنار باقی اتاق‌ها رد شدم و با رسیدن به تابلوی "اتاق تمرین" سریع درش رو باز کردم. به محض بستن در بالاخره تونستم بچرخم و با اتاق تمرین رو به رو بشم. اتاق تمرینی که خیلی... زمینی بود!

"زمینی بودن رو بیخیال این دیگه کپی اتاق تمرین باشگاه‌های لوکسه! این همه دمبل و حلقه اینجا چی میکنه؟"

با هر دقیقه که تو این رمان می‌گذروندم، فقط تعداد سوالاتم بیشتر می‌شد. حتی اگه دمبل و وزنه‌ها رو به پای تمرین قدرت می‌ذاشتم، هیچ جوره نمی‌تونستم دلیل وجود اون پوستر تبلیغاتی بدنسازی با عکس یه انسان رو قبول کنم!!

تصور اینکه دلیل تمام اینا نفوذ فرهنگ انسان‌هاست سخت بود ولی فعلا کارهای مهمتری داشتم. سالن تمرین خیلی بزرگ بود و خوشبختانه محیطی که بتونم باهاش مهارت‌هام رو امتحان کنم وجود داشت.چندتا ستون چوبی و فلزی با دایره‌های رنگی هم مرکز روشون قرار داشت که برای هدف گیری مناسب بود.

یویو رو از جیبم در آوردم و بهش نگاه کردم. یه یویو معمولی با رنگی که شبیه آسمون پر ستاره آبی-بنفش بود و یه نخ سفید بهش متصل بود. با انداختن حلقه سر نخ تو انگشت اشاره‌ام، یویو رو ول کردم و همین که به نزدیکی زمین رسید، با کشیدن دستم به سمت بالا، جمعش کردم. این کار رو چند بار امتحان کردم و تقریبا توش خوب بودم.

_خب... از وقتی دیگه باشگاه نرفتم تمرینم نکردم پس این میشه اولین تمرین بدنیم بعد از 7 سال...

می‌دونستم که از ول کردن کیک بوکسینگ ناراحت بودم ولی الان اصلا یادم نمیاد چرا انقدر مشتاق یاد گرفتنش بودم و به خاطر ول کردنش ناراحت شدم.

با حس سردرد یدفعه‌ای سرم، دوباره پنجره آبی رنگ جلوم ظاهر شد و بعد ناپدید شد. بیخیال افکارم شدم و دوباره تمرین با یویو رو شروع کردم.

به طور کلی تو کار با دست‌هام خوب بودم و برای همینم مشکل زیادی تو کنترل ابتدایی یویو نداشتم. شاید به خاطر نورهای درخشانی بود که یویو با هر حرکت از خودش خارج می‌کرد یا شاید به خاطر پیشرفت لحظه‌ایم تو کنترل بهتر یویو. دلیلش هر چی که بود، همین که به خودم اومدم، دیدم یک ساعته که دارم با یویو تمرین می‌کنم. انگشت اشاره دست راستم درد گرفت و برای همین حلقه رو دور انگشت حلقه دستم انداختم. تمرین با یویو سرگرم کننده‌تر از چیزی بود که تصور می‌کردم و تقریبا بیست دقیقه دیگه تمرین کردم.

وقتی ساعت از یازده و نیم شب گذشت، تمرین با یویو رو متوقف کردم و روی زمین نشستم. پنجره وضعیت رو باز کردم و با خوندن دوباره توضیحات وضعیت ویژه، فکری به سرم زد.

اگه روزانه می‌تونستم فقط 5 دقیقه آمار شخصیت ادموند گلکسی رو قرض بگیرم، پس مدت زمان فاصله بینشون مهم بود، یا فقط مهم بود که تو هر 24 ساعت یک بار ازش استفاده کنم؟

ریسک بزرگی بود که از تنها راه نجاتم تو موقعیت خطر اینطور استفاده کنم ولی حدس می‌زدم توضیحات کم هانی، به خاطر مخفی کردن قابلیت‌های مهارت‌ها باشه. وضعیت ویژه یه مهارت نبود ولی درست مثل یه مهارت عمل می‌کرد.

از اونجایی که می‌خواستم مهارت درخشش رعد و برق رو هم امتحان کنم، فرصت خوبی بود تا بفهمم وضعیت ویژه چطور کار می‌کنه. اگه منظورش این بود که فقط باید تو یه شبانه روز یک بار ازش استفاده بشه، بعد از رد شدن ساعت 12 نیمه شب دوباره به حالت اولیه برمی‌گرده. اما اگه منظور این باشه که باید بین هر بار استفاده حداقل 24 ساعت فاصله باشه، فردا ساعت 11 شب، دوباره می‌تونم از وضعیت ویژه استفاده کنم. همه چی بستگی به این داشت که نکته انحرافی هانی رو درست متوجه شدم یا نه!

نفس عمیقی کشیدم و بعد از یکم دیگه استراحت کردن، از جام بلند شدم. مهارت درخشش رعد و برق برعکس مهارت یویو ستاره‌ای به مصرف مانا نیاز داشت و من با 3 مانا نمی‌تونستم حتی یک دقیقه هم ازش استفاده کنم. تازه، چیزی بود که با خوندن دوباره توضیحات مهارت یویو ستاره‌ای می‌خواستم امتحانش کنم.

یکم تمرینات کششی انجام دادم و بعد با یه مکث کوتاه، سریع گفتم: «فعال کردن وضعیت ویژه!»

{وضعیت ویژه فعال شد.}

{تا 5 دقیقه آینده آمار شخصیت تسخیری "ادموند گلکسی" با آمار کاربر کیم یوجین جا به جا می‌شود.}

بلافاصله بعد از خوندن پنجره اعلان هانی، قدرت یدفعه‌ای تو وجودم حس کردم. مطمئنا احساس می‌کردم سبک‌تر شدم و اون آمار چابکی 80 و قدرت 40 به وضوح برام قابل حس بود.

هم اون و هم حس جدید دیگه‌ای که به خاطر پایین بودن آمارم تا الان نتونسته بودم متوجهش بشم. مانا!

میزان باورنکردنی مانا تو بدنم جریان داشت و برای منی که تا حالا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم، کنترلش سخت بود. البته نیازی هم به کنترلش نداشتم. بالاخره مهارتی داشتم که می‌تونست کنترل بد من رو جبران کنه و هر چند خجالت آور، ولی من مجبور بودم اسمش رو با صدای بلند بگم.

_درخشش رعد و برق!

انگار که گفتن همین جمله خجالت‌آور کافی باشه، رعد و برق‌های رنگارنگی یکدفعه ظاهر شدن و زمین کف سالن رو با صدای انفجاری، تخریب کردن. بنفش، آبی، صورتی و یه عالمه رنگ دیگه. به جز دایره یک متری که من وسطش بودم، زمین تا فاصله 50 متری تخریب شده بود و من تازه متوجه قدرت این مهارت شدم. ترک‌ها اینجا و اونجا به چشم می‌خورد و با توجه به اینکه این زمین تمرین برای یه مسابقات در حد سیاره‌ای ساخته شده بود، حتما سختی قابل توجهی داشت و حالا به این وضع افتاده بود.

رعد و برق‌ها همچنان ظاهر می‌شدن و تعداد مانام کم می‌شد. قبل از اینکه مانام زیادی کم بشه، مهارت رو غیرفعال کردم و دوباره توضیحات مهارت یویو ستاره‌ای رو به خاطر آوردم. از اونجایی که می‌تونستم روی یویو یه صفت جادویی قرار بدم و درخشش رعد و برق هم یه مهارت جادویی بود، چه اتفاقی می‌افتاد اگه دو مهارت رو هم زمان استفاده می‌کردم؟

از اونجایی که هنوز 4 دقیقه فرصت داشتم، مکثی نکردم و همزمان که یویو رو سمت ستون چوبی وسط پرت می‌کردم، با صدای بلندی دوباره اون جمله خجالت‌آور رو به زبون آوردم:«درخشش رعد و برق!»

رعد و برق این بار به جای اینکه از بالا ظاهر بشه، از یویو منفجر شد و به خاطر نیروی ناگهانیش، کنترل یویو رو تو هوا از دست دادم.

یویو مثل حرکت رعد و برق زیگزاگی جلو رفت و با ستون کناری برخورد کرد. قدرت تخریبش به قدری زیاد بود که ستون به طور کل پودر شد و از بین رفت. چون قدرتش تو یه نقطه متمرکز شده بود، بیشتر از نیروی پراکنده خود مهارت درخشش رعد و برق بود. البته کنترلش سخت‌تره پس باید بیشتر تمرین کنم تا بتونم ازش تو مبارزه واقعی استفاده کنم.

{دستارود جدید!}

{شما با ترکیب دو مهارت "یویو ستاره‌ای" و "درخشش رعد و برق" مهارت جدید "یویو جادویی" را به وجود آوردید.}

{به علت ساختن مهارت "یویو جادویی" سطح شغل "مبارز یویو جادویی" 25% بالا رفت.}

{یویو جادویی(پیشرفته): مهارت ترکیبی کنترل راحت تر یویو. هنگام حرکت یویو نام مهارت را فریاد بزنید تا از خود رعد و برق پرتاب کند. در هر دقیقه 40 مانا مصرف می کند. کنترل یویو به هیچ وجه قابل تنظیم خودکار نیست.

سطح تسلط مهارت: 23% }

{شما کوئست اصلی رمان چشم کهکشانی را یافتید.}

{کوئست اصلی:

با شرکت در تمام مبارزات چشم کهکشانی، سطح شغل خود را بالا ببرید و برنده شوید.

سطح سختی: F+

جایزه: 50 امتیاز تجربه/ انتخاب یک مهارت یا آمار دائمی/ عنوان تازه کار

مجازات شکست: حذف}

با ظاهر شدن پنجره‌های پشت سر هم، گیج شدم و مهارت رو غیر فعال کردم. به خاطر مصرف زیاد مانا یکم سرگیجه گرفته بودم ولی خیلی سریع حالم بهتر شد. با عجله پنجره‌ها رو بررسی کردم و با دیدن اینکه مهارت ترکیبی مانای کمتری مصرف می‌کنه، لبخند زدم.

کوئست اصلی هم ظاهر شده بود و حالا بهتر می‌دونستم که باید در آینده چی کار کنم تا ماموریت این رمان رو به درستی انجام بدم.

_ولی چرا شخصیت اصلی که عنوان نابغه هزاره رو داشت تا حالا نتونسته این ترکیب مهارت رو به وجود بیاره؟ بدون سیستم نمیشه انجامش داد؟ تو جوابش رو میدونی هانی؟

{آمار هوش شخصیت ادموند گلکسی با آمار هوش کاربر کیم یوجین اختلاف زیادی دارد. نحوه استفاده از مهارت‌ها بستگی به آمار هوش دارد و لقب نابغه هزاره به دلیل استعداد زیاد شخصیت اصلی در زمینه جادو است.}

_پس یعنی اگه این فکر قبل از جا به جا کردن آمارم با استفاده از وضعیت ویژه به ذهنم نمی‌رسید دیگه نمی‌تونستم انجامش بدم؟

{خیر. در نسخه اصلی بعد از مسابقه سوم شخصیت اصلی توانایی انجام این مهارت را در یک مسابقه سخت به دست آورد.}

پس یعنی 20 تا آمار هوش بیشترم بهم کمک کرد تا زودتر این مهارت رو به دست بیارم و همین قراره بهم کمک کنه. حتی یه شخصیت با آمار شانس 10 هم می‌تونه از من ضعیف‌تر باشه. همه چی بستگی به این داره که من در آینده چطور از مهارت‌هام و سیستم استفاده می‌کنم. درست مثل همین الان!

وقتی که من داشتم پنجره‌های سیستم رو می‌خوندم، مهلت استفاده از وضعیت ویژه تموم شده بود. ثانیه‌ها تبدیل به دقیقه می‌شدن و دقیقه‌ها رد می‌شدن تا عقربه ساعت روی 12 قرار بگیره.

"چرا ساعت تو زحل مثل ساعت تو زمینه؟ بعد مگه الان سال 6060 نیست؟ پس چرا این ساعت انقدر قدیمیه؟"

اون چند دقیقه انتظار باعث شد تا ذهنم دوباره منحرف بشه و بالاخره بعد از قرار گرفتن هر دو عقربه روی ساعت 12، چیزی که خیلی منتظرش بودم، ظاهر شد!

{ساعت از 12 نیمه شب گذشت. وضعیت ویژه بازنشانی شد.}

کتاب‌های تصادفی