فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آفرینش جهان رمان‌ها

قسمت: 5

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل اول: چشم کهکشان

چپتر 5: کوئست فرعی

------------

این بار نگاه متعجب بقیه روی من بود ولی مهم نبود. چون اون به اصطلاح "نگاه"، از سمت کسایی بود که مثل یه نقاشی صفحه‌ای بودن و خیلیاشون حتی تصویر هم نداشتن و فقط شبیه یه آدمک کاغذی بودن. این طور که به نظر می‌رسید، نویسنده به خودش حتی زحمت نداده بود تا شخصیت‌ها رو تصور کنه، چه برسه به توصیف!

با ناراحتی نگاهم رو از شخصیت‌های شبیه آدمک کاغذی گرفتم و بدن سفت شده‌م رو حرکت دادم. کنترل بدنم سخت شده بود و کم‌ترین کنترل رو روی دهنم داشتم.

{راهنما: (برشی از داستان)

...وقتی تمام موجودات فراکهکشانی، قدرت قدرتمند ادموند گلکسی جوان رو به چشم دیدن، در حیرت فرو رفتند. ادموند مدتی طولانی سکوت کرد و سکوتش به شدت ترسناک بود. تنها کسی که در آن لحظه لبخند می‌زد، خواهر کوچکترش، رزی بود.

دوقلوهای گلکسی قدرت انسان‌ها را بار دیگر ثابت کردند و خیلی زود، 2 روز باقی مانده به جشن هم گذشت....}

{افزونه راهنما غیرفعال شد.}

{کنترل بدن شخصیت برای مدت باقی مانده توصیف نشده در رمان، به کاربر بازگردانده می‌شود.}

{لطفا نظر خود را در مورد قابلیت‌های افزونه راهنما از 1 تا 5 ستاره انتخاب کنید.}

بدون معطلی یک ستاره رو زدم و بی‌توجه به باقی پنجره‌های اعلانی که شبیه تبلیغ‌های مزاحم دنیای واقعی بود، انگشت‌های دستم رو تکون دادم.

توصیفات رمان خیلی داغون‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم. فقط خوندن عبارت "قدرت قدرتمند" کافی بود تا سطح قلم نویسنده دستم بیاد. البته نویسنده‌هایی هستن که با نوشتن پیشرفت می‌کنن و برای همینم یه سری رمان‌ها با شروع افتضاح، آخر کار خواننده‌های وفاداری پیدا می‌کنن؛ ولی این یکی یه داستان کوتاه بود و به نظر نمیومد نویسنده حداقل تو این رمانش، پیشرفت کرده باشه.

جلو بردن رمان اونم دو روز و بدون هیچ توصیفی از نحوه تموم شدن این مراسم عجیب، به اندازه کافی برای یه خواننده اعصاب خرد کن هست که رمان رو نصفه ول کنه و بیخیال ادامه‌ش بشه. البته بازم خیلی بهتر از یه سری رمان‌های خارج از رده است ولی تجربه لذت بخشی نیست.

همون طور که من مشغول تکون دادن دست و پاهام بودم تا سفتی آزار دهنده‌شون رو از بین ببرم، باقی شخصیت‌ها خیلی عادی از کنارم رد شدن و رفتن. انگار نه انگار که چند لحظه پیش، کف سالن و قهرمان دوره قبل رو داغون کرده بودم!

شاید یکی از دلایلی که من تو این چند روز کسی رو ندیدم، این بود که این چند مدت تو رمان توصیف نشده بود و رزی هم چون شخصیت اصلی بود، تنها استثنا بود.

شخصیت‌هایی که سیستم کنترلشون می‌کنه، سیستم قدرت ساده‌ای که برای هر کسی قابل کنترله، شخصیت پردازی سطحی، داستان فوق کلیشه‌ای، کمبود تخیل نویسنده، حفره‌های داستانی و....

همه اینا مثل این میمونه که....یه رمان خیلی ساده شده به عنوان اولین رمان قرار داده باشن تا همه بتونن از مرحله آموزشی رد بشن!

[هشدار!]

[پنجمین نفر از بین 1.000.000 کاربر، متوجه آموزشی بودن اولین رمان شد.]

[در حال محاسبه جوایز....]

[محاسبه تکمیل شد.]

[لیست جوایز:

(1)_ باز شدن بخش کوئست‌های فرعی.

(2)_ باز شدن بخش سبد خرید.

(3)_ فعال شدن مهارت‌های منفعل.

(4)_ 100 امتیاز تجربه.

(5)_ مهارت شخصیت خوان(مقدماتی) ]

برای دومین بار در روز، پنجره اعلان آبی رنگ رو دیدم و با وحشت عقب رفتم. چون انتظارش رو نداشتم شوکه شدم ولی بعد از چند ثانیه به خودم اومدم.

_پس واقعا مثل یه مرحله آموزشی بوده... برای همین همه چیز انقدر راحت به نظر میرسه...

تو اکثر رمان‌هایی که در مورد ورود ناگهانی شخصیت اصلی به یه رمان یا دنیای دیگه نوشته شده، مدام اتفاق‌های عجیب و غریب برای شخصیت اصلی میوفته و کلی دردسر دنبالشه. منم انتظار سختی‌های بیشتری رو داشتم ولی همه چیز ساده‌تر از انتظاراتم پیش رفت و حالا می‌فهمم دلیلش، آموزشی بودن اولین رمانه. مکثی کردم و بعد از یه نگاه به لیست جوایز، دونه دونه چکشون کردم.

{در حال به روز رسانی لیست کوئست‌های فرعی....}

{لیست به روز رسانی شد.}

{کوئست فرعی شماره 1:

ارتباط میان اسامی مسابقه دهندگان و سیاره محل سکونتشان را پیدا کنید.

جایزه: 10 امتیاز تجربه}

{کوئست فرعی شماره 2:

به رزی گلکسی نشان دهید که برادرش با تمام وجود از او حمایت می‌کند.

جایزه: 8 امتیاز تجربه}

{کوئست فرعی شماره 3:

قبل از شروع مسابقات، درصد تسلط مهارت یویو جادویی را به 50 درصد برسانید.

جایزه: 15 امتیاز تجربه}

{باقی کوئست‌های فرعی در ادامه جلو رفتن طرح داستانی به روز رسانی می‌شوند.}

کوئست شماره 1 سخت بود چون امکان نداشت اسماشون رو یادم بیاد. سومی هم با تمرین درست می‌شد و در مورد دومی... چطور باید بهش ثابت می‌کردم؟

_نمیشه که یدفعه بگم "اوپات همیشه هواتو داره رزی!" و اونم بگه اوکی!

+اوه اوپا! بهت باور دارم!

رزی یدفعه با لبخند گفت و این‌بار، پنجره زرد رنگ با یه سری افکت نورانی شبیه آتش بازی سال نو جلوم ظاهر شد.

{تبریک!}

{شما اولین کوئست فرعی خود را در زیر پنج دقیقه کامل کردید.}

{امتیاز جایزه بیشتری به شما تعلق می‌گیرد.}

{برای دیدن امتیازات تجربه خود پنجره وضعیت را چک کنید.}

با دیدن آخرین پنجره اعلان، با هیجان پنجره وضعیتم رو چک کردم. البته این خوشحالی زیاد طول نکشید وقتی با عدد "109" رو به رو شدم. 100 امتیاز تجربه برای این بود که متوجه آموزشی بودن رمان شدم و 8 امتیاز هم برای انجام دادن کوئست دوم بود. پس فقط یک امتیاز بیشتر بهم داده بودن.

یعنی با این همه پنجره اعلان در مورد رکورد زدنم و امتیاز اضافی، فقط یک امتیاز بیشتر بهم دادن؟ این بدون شک کلاهبرداریه!

آهی کشیدم و باقی جایزه‌ها رو چک کردم. بخش سبد خرید برای خرید محصولات با امتیاز تجربه بود که هنوز چیزی برای فروش وجود نداشت. مهارت منفعل هم برای این بود که یه مهارت رو به عنوان مهارت منفعل اضافه کنم تا همیشه فعال باشه و دردسر فعال سازی نداشته باشه. تنها چیزی که می‌موند آخرین جایزه بود و در حقیقت، بهترین جایزه!

{شخصیت خوان(مقدماتی): قابلیت خواندن اطلاعات پایه شخصیت‌های اصلی در هنگام تماس با شخصیت اصلی را دارد. قابلیت‌های این مهارت با پیشرفت سطح افزایش پیدا می‌کند.

سطح تسلط به مهارت: 0% }

خوندن اطلاعات شخصیت‌ها... با اینکه محدودیت‌های دست و پا گیر زیادی داشت، ولی یکی از مفیدترین مهارت‌هایی بود که می‌تونستم داشته باشم. بهترین راه برای زنده موندن، دونستن اطلاعات شخصیت‌ها تو رمان بود. مخصوصا تو داستان‌های پر عیب و ایرادی مثل این رمان که نمیشه هیچی رو با منطق انسانی حدس زد و پیش برد.

دست رزی رو گرفتم و سریع از مهارتم روش استفاده کردم. علاوه بر تمام چیزهایی که این رمان رو ساده می‌کردن، کوئست‌های فرعی هم به نظر ساده میومدن تا من بتونم امتیاز جمع کنم و برای مرحله‌های بعدی آماده بشم.

{مهارت شخصیت خوان فعال شد.}

{مشاهده پنجره وضعیت

کد شخصیت: *******

نام: رزی گلکسی

سن (غیر کره ای*): 18 سال

عنوان: (نابغه هزاره)

شغل: مبارز یویو جادویی 100%

سطح آمار کلی: 48

قدرت: 40/40 استقامت: 20/20 چابکی: 80/80

مانا: 450/450 هوش: 30/30 شانس: 10/10

مهارت‌ها: یویو ستاره‌ای(پیشرفته)، درخشش رعد و برق(پیشرفته)، عشق خواهرانه(استاد)}

{توجه!: کاربر خود یکی از شخصیت‌های اصلی است و دسترسی بیشتری به اطلاعات دارد.}

با بررسی پنجره وضعیت رزی، چندتا چیز بود که دستگیرم شد. اول اینکه شخصیت پردازی نویسنده به قدری افتضاح بوده که حتی یکی از آمارهای دوقلوها با هم فرق نداره و کاملا کپی همدیگه است. دوم اینکه این مهارت علاوه بر محدودیت لمس و محدودیت اطلاعات شخصیت‌های غیراصلی، با توجه به شخصیتی که من واردش شدم هم محدودیت‌های بیشتری داره. سوم هم...

نگاهی به رزی انداختم و اخم کردم. چطور حتی تو این موقعیت هم می‌تونه یه لبخند پوچ بزنه؟ میدونم چون رمان توصیفی از این روز نداشته سیستم کنترلش نمی‌کنه ولی دیدن این حالت بی‌چهره یه جورایی باعث وحشتم میشه.

انگار که تو یه فیلم جنایی بودم و قاتل شماره یک که همه پلیسا از سراسر دنیا دنبالشن و به بیماری "بی احساسی" مبتلاست، کنارم زندگی می‌کرد و من باید باهاش مثل یه آدم عادی رفتار می‌کردم.

_حس مزخرفیه....

زیرلب زمزمه کردم و با رها کردن دستش، سمت زمین تمرین راه افتادم تا هر چه سریع‌تر سطح تسلط مهارت یویو جادویی رو افزایش بدم. رزی هم بدون هیچ واکنشی تا وقتی که از سالن خارج بشم، بهم خیره شد.

"درست مثل یه عروسک خیمه شب بازی!"

کتاب‌های تصادفی