این بار من ازت محافظت میکنم
قسمت: 19
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
صحبتش با کشیش اعظم تقریبا همانطوری که الیاس میخواست پیش رفت.
الیاس اتاق را ترک کرد و لحظهای دم در ایستاد تا به یاد بیارد که از کدام طرف باید برود. یک پسر با موهای قرمز که لباس کاهن ها راپوشیده بود داشت به طرف در می آومد. وقتی چشمش به الیاس خورد، یک لحظه ایستاد. قیافه پسر خیلی برایش آشنا میزد.
پسر تا متوجه نگاه الیاس شد سریع برگشت و با قدم های سریع داشت دور میشد.الیاس بلند گفت: تو، همون جا وایستا!)
پسر ایستاد و با بی میلی برگشت: درود بر امپراطور.)
الیاس بهش نزدیک شد: اسمت جکسون بود. درسته؟)
جکسون که معلوم بود از اینکه شناختش راضی نیست، به زور جواب داد: بله امپراطور.)
این همان پسری بود که روز تاجگذاری آن حرف های عجیب را زد. الیاس خیلی دلش میخواست راجب اون روز ازش بپرسد. اما اگر بهقصر احضارش میکرد، ممکن بود شایعههایی پخش بشود. چون خیلی ها شاهد ماجرا بودن. پس الان بهترین فرصته: اون روز دقیقا چیدیدی؟)
جکسون کاملا میدانست که دارد راجب چی حرف میزند: در مورد چی صحبت میکنید؟)
الیاس پافشاری کرد: تو گفتی که من مردهام. یکی از کاهن ها گفت تو میتونی حاله مردم رو ببینی. دقیقا چی دیدی؟)
کاهنی که ارشد جکسون میشد یه سخنرانی طولانی در گوشش کرده بود که دیگر درباره جنجالی که آن روز بپا کرده بود حرفی نزند. جکسون تعظیم کرد: منو ببخشید امپراطور. من اشتباه بزرگی کردم. چیزی که دیدم کاملا غلط بود. عذر خواهی منو بپذیرید.)
الیاس تندی گفت: چی رو غلط دیدی؟ بهم بگو!)
جکسون تصمیم گرفت بین عصبانیت امپراطور و سرزنش ارشد، دومی رو انتخاب کند: نمیتونم دقیق توضیح بدم که چی دیدم. بیشتر مثلحس کردن میمونه. کسانی که بخاطر بیماریشون نزدیکه بمیرن یا آدم های پیری که چیزی به عمرشون نمونده، یک حاله دارن. اگه بخوانبراش رنگی بزارم، اون سیاهه. اون روز من همون حاله رو دیدم. منتهی خیلی قوی تر و یجورایی تاریک تر بود. اونقدر که احساسکردم.....
_ احساس کردی من یه مرده متحرکم. درسته؟
جکسون سرش را به علامت تایید تکان داد.
الیاس ادامه داد: دیگه چیا میتونی ببینی؟)
جکسون موقع صحبت، سعی میکرد از تماس چشمی دوری کند: خوب... فکر میکنم میتونم مانا رو هم ببینم. یک بار چند جادوگر رو کههمراه نماینده های کشور همسایه اومده بودن، از نزدیک حاله دورشون رو دیدم... حدث میزنم مانا باشه. بغیر از اون میتونم نیروی مقدسرو هم ببینم. در کل تواناییم زیاد بدرد بخور نیست.)
حق با او بود. کشور هایی که میتونن از نیروی ماوراعی استفاده کنن خیلی کمهستند. نیورا تنها کاهن ها را دارد که از نیروی مقدساستفاده میکنن. کشور بلگارد بزرگترین کشوری که جادوگر دارد که از مانا استفاده میکنن. توانایی جادوگر ها نسبت به کاهن ها خیلیبیشتره. شاید اگر نیورا جادوگر داشت این توانایی یک کلید بسیار مهم بود. با این حال...
الیاس دستش را رو شانه پسر گذاشت؛ جکسون. ازت میخوام بیشتر روی تواناییت کار بکنی. بیشتر بگرد تا بفهمی دیگر چه کارهایی ازاین چشم ها برمیاد.)
جکسون سرش را بلند کرد و برای اولین بار تو چشم هایش نگاه کرد.
الیاس گفت: اگه تو اینجا بدنیا اومدی. به این معنیه که این چشم ها اینجا بدرد میخوره.)
گفته بودم که الیاس دنبال هر برگ برندهای که ممکنه میگرده، نه؟ اینم یکی از آنهاست.
جکسون چندان مطمعن نبود. ولی حرف هاش کمی تاثیر گذار بود: حتما امپراطور.)
الیاس لبخند زد: راستی، درباره من با کسی حرفی نزن باشه؟ بخصوص جریان این حاله مرگ و اینا. متوجه هستی دیگه نه؟)
جکسون سریع سرش رو ت*** داد.
الیاس دستش رو برداشت: خوبه.)
بعد برگشت تا از معبد خارج بشود که جکسون صداش زد: ببخشید امپراطور.
الیاس برگشت. جکسون لحظه ای تردید کرد. اما بعد پرسید: جسارت منو ببخشید. چه اتفاقی برای شما افتاده؟)
_ خوب. همونطور که خودت دیدی، من یه بار مردم.
زبان جکسون از شنیدن جواب بند آمد.
_ و قصد ندارم دوباره اونطوری بمیرم.
جکسون، امپراطور را که داشت دور می شد تماشا کرد. امپراطوری که یک بار مرده بود. ولی حالا اینجاست. و به توانایی جکسون علاقهمند شده بود. جکسون دوباره فکر کرد، بین تنبیه ارشد و نافرمانی از خواسته امپراطور کدوم رو انتخاب کنه؟
_ قطعا گزینه اول!
کتابهای تصادفی


