من یه عنکبوتم، خب که چی؟!
قسمت: 18
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
»بخش ۸
«خِرد»
«توقف ناپذیر: نیازمند %n برای رسیدن به قدرت خدایان. به کاربر اجازه دسترسی به اطلاعات سطح ۱ هر موجودی در میدان دیدش را میدهد. همچنین به کاربر اجازه گذر از سیستم W و تداخل با میدان MA را میدهد.»
«فرمانروای خِرد: مهارتهای [فرقهگر] و [قدرت بهشتی] را به کاربر میدهد.
شرایط به دست آوردن لقب: کاربر باید مهارت [خِرد] را کسب کند.
تاثیرات: مقدار جادو، قدرتهای جادویی و مقاومتهای کاربر را افزایش میدهد + تخصص در مهارتهای جادویی کاربر را تصحیح و بهتر میکند + به کاربر اجازه دسترسی به اختیارات فرمانروا را میدهد.
توضیحات: این لقب به کسی داده میشود که خِرد را از آنِ خود کرده باشد.»
«فرقهگر: به کاربر توانایی کنترل بیشتر جادوهای داخل سیستم را میدهد. به علاوه اینکه همه قابلیتهای مرتبط با طلسمها را افزایش میدهد. در عین حال، مهارت افزایش [خودکار جادو] و [کاهش مصرف جادو] کاربر را به آخرین و بالاترین سطح خود میرساند.»
«قدرت بهشتی: ۱۰۰۰ امتیازِ تصحیحی به میزان ذخیره جادو و مقاومتهای کاربر اضافه میکند. همچنین این مهارت، در صورت لول پیدا کردن کاربر، این اجازه را میدهد که ۱۰۰۰ امتیاز به این مهارتهای فوق اضافه شود.»
تا همین چند وقت پیش، اصلا فکرش رو نمیکردم چقدر این چندتا مهارت و لقب میتونن برام مهم باشن...
راستش، انقدرها هم نباید برام مهم باشن... بهخاطر چیزهایی که تازه فهمیدم...
اَه... بسه دیگه!
اصلا دیگه نمیخوام به این مدیرها و اینکه کی هستن فکر کنم!
آخه فکر کردن به چیزی که نمیتونی ازش سر دربیاری و به جوابی برسی چیه؟!
آخه من فقط یه عنکبوتم!
آخه چه کاری از دست یه عنکبوت مقابل یهسری افراد خدامانند برمیاد؟!
دقیقا هیچی!
پس دیگه چه دلیلی برای ادامه زندگی، اونطوری که دلم میخواد، برام میمونه؟
اصلا میدونی چیه؟!
اسمتون رو هر چی میخواین بذارین...
مید، خدا، جاسوس، فوضول...
هر چقدر که دوست دارین من رو زیر نظر بگیرین؛ قراره یه زندگی نشونتون بدم که تا آخر عمرتون فراموشش نمیکنین!
اگه پاش برسه، مثل یه ستاره دنبالهدار به راهم ادامه میدم تا اینکه تو آتیش پیروزی بسوزم!
زود باشین خداها... چشمتون رو به زندگی پر افتخار من باز کنین...!
«مغز تحلیل... ی...»
چی شده مغز بدنی؟!
«ما الان روی آتیشیم!»
آره میدونم، حسابی آتیشی شدیم، مگه نه؟
«نه، منظورم اینه که واقعا بدنمون آتیش گرفته!»
چی؟!
«اون تا...ر! اون تا...ر!»
چ-چ... ی؟!
«انقدر حواس جفتمون پرت شده بود که یادمون رفت تار رو پاره کنیم!»
آخه تو دیگه چه مرگیت شده؟! به جای اینکه به من خبر بدی خودت خاموشش کن...!
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید: قابلیت [مقاومت در برابر آتش_سطح۳] به [مقاومت در برابر آتش_سطح۴] رسید.»
داغه! دا...غه! زود باش، سم ترکیبی رو فعال کن!
«خیلی خب خیلی خب، سم ترکیبی روشن!»
هاق... بدنم بیحس شده...
«ای وای، یادم رفته بود این سم هنوز اثر فلجکننده داره!»
داری باهام شوخی میکنی... آخه چه مرگت شده؟!
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید: قابلیت [مقاومت در برابر فلج شدن_سطح۴] به [مقاومت در برابر فلج شدن_سطح۵] رسید.»
بدنم بی حسه... آتیش هم گرفتم...
«م-م- من خودمم بی حس شدم... ها... ا ... نه، میزان جونمون...!»
خب، شوخی به کنار... فکر کنم داریم میمیریم.
«جونمون به صفر رسید.»
چ-چ... ی؟!
«نگران نباش، تا وقتی که توقفناپذیر رو داریم، با مصرف جادو میتونیم جونمون رو روی ۱ نگه داریم!»
هاه!
«ولی اگه هر چی زودتر این آتیش رو خاموش نکنیم، دوباره جونمون صفر میشه...! هنوز اثر بیحسی نرفته؟!»
یکم دیگه... حالا اثرش رفت!
«خیلی خب، ایندفعه یه سم ترکیبی رو تا آخر بالا میبریم و تاثیر فلجکنندهش رو حذف میکنیم.»
هو... این توپ سمی خیلی بزرگه!
«آ... خ، داره لهمون میکنه! جونمون دوباره داره کم میشه...!»
آ... خ حداقل آتیش خاموش شد.
«آره... حالا میدونیم که مهارت توقفناپذیر چجوری کار میکنه! همه چیز به خوبی و خوشی داره پیش میره!»
دقیقا چی داره به خوبی و خوشی پیش میره؟!
«هی، بیخیال؛ بهش فکر نکن...»
چی؟ آخه الان میدونی چه بلایی داشت سرمون میاومد؟!
«هی، گفتم بهش زیاد فکر نکن...»
هوم...
«میزان جادومون الان تقریبا به نصف رسیده.»
اگه مهارت خِرد رو نداشتیم، الان اون دنیا بودیم!
«پس خوب شد که داشتیمش...»
ولی بهخاطر همین مهارت هم هست که این بلا سرمون اومد!
«نه بابا، خودت رو بهخاطرش اذیت نکن.»
مهارتها واقعا به درد بخورن، مگه نه؟
«درسته...»
واقعا درک نمیکنم چرا یه نفر باید این مهارتها رو درست کنه و در اختیار همه قرار بده. ولی خب حالا که بهشون دسترسی داریم، همون بهتر که نهایت استفاده رو ازشون ببریم.
«خب، با این حرفت مخالفتی ندارم...»
خب، تا اینجاش که فهمیدم مهارت خِرد، ترکیبی از مهارتهای ارزیابی و شناساییه، ولی قویتر!
فکر کنم از این به بعد صداش کنم آقای پروفسور!
اول از همه اینکه موقع ارزیابی اجسام و موجودات، اطلاعات با جزئیات قابل فهمتر بهم میده؛ وقتی هم که این جزئیات رو ارزیابی دوبل میکنم، باز هم جزئیات بیشتری در اختیارم میذاره. این خیلی خوبه!
مثلا وقتی بدن خودم رو برای دیدن میزان حمله و دفاع ارزیابی میکنم، بهم نشون میده کدوم قسمت بدنم بیشترین و کمترین دفاع رو داره.
با تشکر از اون، فهمیدم که دو دست جلویی داسمانندم قویترین و بیشترین حمله رو در اختیار دارن و میزان دفاع تمام نقاط بدنم تقریبا یکسانه.
میزان دفاع پشت برجسته عنکبوتیم، کمترین میزان دفاع رو داره، ولی از اونجایی که من مهارت جاخالی دادن و فرار از دردسر بالایی دارم، فقط کافیه از سر حملات به کنار برم.
علاوه بر اینها، سرعتم به چندین زیر مجموعه به نامهای سرعت عمل، سرعت عکسالعمل، شتاب سرعت و ... تقسیم شده.
همهشون به یه اندازه سرعت دارن ولی سرعت عکسالعملم کمی بالاتر از بقیهست.
و یهسری تغییراتی هم تو مهارتهای جادوییم رخ داده.
هی... از کجاش شروع کنم؟!
کلی تغییر تو مهارت و مهارت پایهایم در رابطه با جادو رخ داده... حملات جادویی، قدرت طلسم، سرعت طلسم، قدرت طلسم و... همه بهجز قدرت حملهم، تا آخرین لول ارتقا پیدا کردن!
میزان عدد هر کدومشون به ۹۹۹۹۹ رسیده... این اصلا معمولی نیست!
فکر کنم همه اینها از اثرات مهارت فرقهگره.
یادمه تو توضیحاتش چیزی دربارهی تا آخر بالا بردن مهارتهای مرتبط با طلسم گفته بود؛ مثل اینکه این همونه.
خب، این یعنی من بالاخره میتونم از جادو استفاده کنم؟!
فا ها ها ها... بالاخره جادو تو دستهای منه!
اوه پسر... حسابی هیجانزدهم!
ولی بهتره اول نتایج بررسیهای پروفسور رو ببینیم... نیازی نیست عجله کنم.
آخرین تغییرات هم در رابطه با مقاومتهامه که بیشترین تغییرات رو در مقایسه با بقیه چیزهای جدول وضعیتیم تجربه کردن.
الان میتونم همه مقاومتهای ممکنی که میشه داشت رو ببینم. حالا میتونم بفهمم چه نوع حملات و اثرات نقطه ضعف منه...
بزرگترین نقطه ضعفم، همونطور که حدس زدین، آتیشه.
حتی با اینکه قابلیت مقاومت مقابل آتیش رو دارم، ولی باز هم در مقایسه با بقیه مقاومتهام، کمترینه.
اوه راستی، این رو هم فهمیدم که ارتقا دادن و قوی کردن یکی از مقاومتهات باعث میشه مقاومت مخالف اون هم افزایش پیدا کنه.
مثلا مخالف آتیش، یخه که درست مثل آتیش نقطه ضعف بعدی منه!
بعد از اون به ترتیب آب و برق بیشترین آسیب رو بهم میزنن.
مسلما تا وقتی که توی طبقه میانی هستم، کسی با یخ بهم حمله نمیکنه! ولی خب خوبه که این رو مد نظر داشته باشم.
از طرف دیگه، بیشترین و بالاترین مقاومتی که دارم، مقاومت در برابر کفره. هر چی باشه، من خنثیسازی کفر رو در اختیار دارم!
عدد دقیق مقاومت در برابر کفرم ۹۹۹۹۹ هستش!
مقاومت در برابر سمم در مقام دوم قرار داره.
و عجیبتر، مقاومت در برابر تاریکیم تو مقام سومه!
خب حالا نقاط قوت و ضعفم رو از لیست مقاومتهام و قدرتهام فهمیدم، ولی متوجه چیز دیگهای هم شدم...
وقتی مثلا آتیش جزء مقاومتهای کمت باشه، اگه بخوای با آتیش به دشمن حمله کنی، حملهت قدرت و اثر چندانی نخواهد داشت.
اما از طرف دیگه، حملات کفر یا تاریکم بیشترین اثر بخشی رو دارن!
راستش رو بخواین این حرفهام در حد حدسوگمانن، ولی با محاسباتی که کردم، مطمئنم تا جاهاییش درست حدس زدم.
خب، از اینها که بگذریم، من حالا میتونم جزئیات مهارتهام رو هم ببینم.
دقیقتر بگم، الان میزان عدد تخصص من تو هر مهارتی کنارش نوشته شده. همچنین نوشته شده چه مقدار امتیاز تخصصی دیگه برای ارتقای اون مهارت نیاز دارم؛ حالا ارتقای مهارتهام رو با دقت و راحتی بیشتر انجام میدم.
حالا حدس بزنین دیگه چی شده؟
من حالا میتونم حتی وقتی که هیچ امتیاز مهارتی هم ندارم، لیست خرید مهارتها رو باز کنم!
تعداد مهارتهایی که هنوز قفل هستن و به دستشون نیاوردم، حسابی من رو سوپرایز کردن!
به راحتی میتونم یه روز کامل رو صرف نگاه کردن به این لیست کنم... خیلی طولانیه!
توی این لیست یهسری مهارتها هستن که چنان امتیاز برای خریدنشون به طور مسخرهای زیاده که فکر نکنم هیچوقت توی عمرم بتونم بخرمشون!
البته درسته که فوقالعاده قدرتمندن، ولی فکر نکنم هیچوقت دستم بهشون برسه.
هوم، شاید بهتر باشه دیگه با صدای الهی جدی برخورد کنم...
نه... ولش کنم!
کجا بودم؟ آهان!
مثل اینکه تو این دنیا چیزی به اسم جاودانگی هم وجود داره!
همین چند لحظه پیش به شوخی از صدای الهی پرسیدم چند امتیاز برای خریدن جاودانگی نیازه و اون جواب داد ۱۰۰۰۰۰۰ امتیاز مهارتی !
اصلا ممکن نیست بتونم به دستش بیارم!
این مهارتهای گنده منده به کنار، یهسری مهارتهای دیگهای هستن که قیمتشون بیشتر با عقل جور در میاد و به درد بخور هم هستن... بهتره امتیازهام رو برای اونها ذخیره کنم.
البته هنوز مهارتهای چشم شیطانی توی صفن! وقتی همه اونها رو گرفتم، به سراغ این جدیدها میرم.
غیر از اینها، خبر جدید اینه از اونجایی که مهارتهای شناسایی و ارزیابیم با هم ترکیب شدن، حالا هر وقت که اطلاعاتی رو از مهارت شناساییم به دست میارم، میتونم جزئیاتش رو با مهارت ارزیابیم بررسی کنم.
گرچه چون تو بیشتر موارد، خود اطلاعاتی که شناسایی بهم میده همون موقع پر از جزئیاته، کم پیش میاد بخوام از ارزیابی برای توضیحات بیشتر استفاده کنم.
و آخرین خبر، بالاخره میتونم از این هزارتوی لعنتی یه نقشه تهیه کنم!
به تازگی یه مهارت به اسم «نقشهکشی خودکار» به مهارتهام اضافه شده که این قابلیت رو بهم میده.
وا... ی خدا...!
حالا نه تنها میتونم نقشه جاهایی که میرم رو تو اطلاعاتم ذخیره کنم، بلکه نقشه جاهایی که از بدو تولدم، قبل از اینکه پروفسور رو داشته باشم هم ذخیره شدن!
این واقعا خبر فوقالعادهایه!
اون قسمتهایی از هزارتو که توشون گم شده بودم و برای خودم میچرخیدم، همه و همه برام روی نقشه مشخص شدن!
نقشه رو که میبینم، میفهمم چرا به اینجا میگن هزارتوی بزرگ...!
تا الان قسمتهایی از طبقه بالایی که توی اونجا کارم رو شروع کردم، قسمتی از طبقه پایینی که توی اون افتادم، و قسمتی از طبقه میانی که الان تو اون هستم، کشف شدن.
طبق این نقشه، حدس میزنم از اینجا تا طبقه بالایی هنوز کلی راه دارم تا برم!
خب، همه اینها حدس و گمانن... شاید بتونم یه میانبری که یهراست به بالا میره پیدا کنم؛ البته بهتره این سفر رو یه سفر دراز و طولانی در نظر بگیرم.
اوه... پسر، توی اون اتفاق نزدیک بود بمیرما...! اون همه آتیش و اون همه سم فلجکننده... البته از نظر تکنیکی، چون جونم صفر شد فکر کنم واقعا مُردم!
اگه توقفناپذیر رو نداشتم واقعا میمردم! هه، چه مرگ مسخرهای برای یه زندگی که قول پر افتخار بودنش رو دادم...
آقایان مدیر، اگه همه اون دستوپا چلفتی بازیهای من رو دیدین، لطفا از سیسمتون پاک کنین... اینطوری خیلی بهم لطف میکنین!
این ماجرای خجالتآور رو که مد نظر نگیریم، بالاخره تونستم اثر مهارت توقفناپذیر رو تجربه کنم.
بهجای اینکه با صفر شدن جونم، به اون چیزی برگردونه، وقتی جونم به صفر میرسه، از ذخیره جادوم استفاده میکنه.️
طبق چیزهایی که موقع کم شدن جونم دیدم، به محض اینکه جونم تموم شد، نوار جادوم شروع به کم شدن کرد.
مثل این میمونه که نوارهای جون و جادوم به هم متصل باشن...
پس اگه یه ضربه یا آسیب بزرگی بهم وارد بشه، نه تنها جونم، بلکه جادوم هم پایین میره!
ولی با این حال، با تشکر از مهارت قدرت بهشتی، الان از میزان جادوی فوقالعاده بالایی برخوردارم.
ولی بهخاطر اینکه برای میزان ذخیره جادوم نقشههای دیگهای دارم و میخوام از اون برای تمرین دادن و ارتقای مهارتهای دیگهم استفاده کنم، بهتره تو مواقع اضطراری ازش به عنوان جون استفاده کنم.
خب، حالا که این همه ذخیره جادو دارم، پس حیفه که نتونم از مهارت جادویی استفاده کنم...
هه هه،! اینجاست که مهارت فرقهگر به کمکم میاد!
این مهارت یه نسخه قویتر از مهارت تنظیم قدرت جادوئه... مهارتی که خیلی وقت بود برای انجام جادو بهش نیاز داشتم.
عالی شد!
علاوه بر اینها، این مهارت کلی چیزهای باحال مرتبط با جادو هم بهم داده!
با تشکر از کارهای پروفسور، همه این مهارتها رو بدون صرف حتی یه امتیاز مهارتی به دست آوردم!
ولی آخه چرا؟! چرا بخت یهویی باهام رفیق شد؟!
خب، حالا هر چی... فقط بدونین که این مهارت فرقهگر یه چیز توپیه!
داشتن این مهارت مثل این میمونه که همه مهارتهای «تنظیم قدرت جادو»، «افزایش خودکار جادو» و «کاهش مصرف جادو» رو همزمان تو آخرین سطحشون داشته باشی!
میزان ذخیره جادوم که تو موقع اون اتفاق تا نیمه کم شده بود، حالا دوباره به مقدار کاملش برگشته.
میزان افزایش خودکار جادوم در حد دو یا سه عدد در ثانیهست، پس حول و حوش ۱۰ دقیقه طول کشید تا دوباره کامل بشه.
باورتون میشه؟! فکر کنم همه مهارتهای کمکی جادو رو داشته باشم!
تا وقتی که گندی به بار نیارم، میتونم هر چقدر که بخوام از جادو استفاده کنم.
مثلا اینکه میتونم طلسم چشم شیطان رو همیشه روشن بذارم و از اونجایی که سرعت بازیابی جادوم خیلی بیشتر از مصرف اونه، هیچ تعییری تو میزان ذخیره جادوم رخ نمیده!
فکر کنم دیگه همیشه این طلسم رو روشن بذارم...
خب، حالا که همه چیز مهیا شده، فکر کنم دیگه وقتشه درست و حسابی از جادو استفاده کنم...
ولینمیدونم چطوری...!
خیلی خب، بهتره بگم قبلا نمیدونستم.
الان من پروسفور جان رو دارم!
پروفسور مثل گوگل نیست، ولی میتونم کلمه مربوط به مهارتی رو تو اون سرچ کنم و اطلاعات مربوط به اون رو بیرون بکشم.
هه هه، بالاخره بعد از مدتها، به یه وسیله سرورمانند دسترسی پیدا کردم! دیر پیدا کردن بهتر از هرگز پیدا نکردنه... فکر کنم ضربالمثلش همین بود!
خب، حالا سرچ میکنیم چطور میشه از جادو استفاده کرد...
هوم، طبق نتایج جستوجوم، استفاده از جادو چند قدم داره که باید طی بشن...
اول از همه باید یه درکی از جادو پیدا کنی؛ این کار رو با مهارت «درک جادو» میتونی انجام بدی.
اگه نتونم درکی از این قدرت داشته باشم، نمیتونم از جریان جادو برای قدرت دادن به مهارتهام استفاده کنم؛ این اولین و پایهایترین قدم برای استفاده از جادوئه.
هه، با تشکر از پروفسور، این مهارت رو تا لول آخرش دارم!
قدم دوم، باید این قدرت جادویی رو درون خودت به صورت یه مایع پرچگال تصورش کنی؛ بعد باید این مایع رو اونطور که میخوای شکل بدی.
برای این کار، به مهارت «تنظیم قدرت جادو» نیاز داری. هرچه سریعتر بتونی این مایع رو تکون بدی و بیشتر این مایع رو تو الگوهای پیچیده تصور کنی، تخصصت تو این مهارت هم بیشتر میشه.
معمولا این کار به تمرین و زمان زیادی نیاز داره، ولی با تشکر از مهارت فرقهگر، من میتونم همه این کارها رو بدون هیچ مشکلی انجام بدم.
قدم سوم، ساخت و بنا کردن جادوئه.
هر جادویی ساختمان و فرم خودش رو داره که تو توی یکی از اونها به طور طبیعی تخصص داری.
بعد از اینکه فرم جادویی خودت رو پیدا کردی، باید اون رو به شکل یه لول تصور کنی... یا یه همچین چیزی!
قدرت این لول به تخصص خودت و اینکه چقدر تو اون فرم از جادو مهارت داری بستگی داره.
باز دوباره، به خاطر اینکه من الان تو تمامی فرمهای جادو، بالاترین تخصص ممکن رو دارم، میتونم بدون هیچ زحمتی، فرمی رو که دلم میخواد رو انتخاب و استفاده کنم! انگار که یهجور کد تقلب دارم!
قدم چهارم و آخر، تو باید جادو رو به داخل این لوله هدایت و ازش استفاده کنی.
وقتی که جادو از انتهای لوله خارج میشه، به یه اثر تو دنیای فیزیکی تبدیل میشه.
طبق این اصل، اگه مقدار مایع داخل لوله رو زیاد کنی، جادوی قویتری درست میکنی و اگه مایع رو سریعتر تو لوله حرکت بدی، زمانی که برای آمادهسازی جادو احتیاج داری کاهش پیدا میکنه.
گرچه هر کدوم از این کارهای فوق، یه فشاری به لول وارد میکنه.
بهخاطر اینکه جادو مثل یه مایع پر چگال میمونه، یاید حواسمون به قدرت و استقامت لولهای که استفاده میکنیم باشه، وگرنه ممکنه لوله منفجر بشه!
اگه اینطوری بشه، تو بهترین حالت، جادو انجام نمیگیره و تو بدترین حالت، جادو به خودت برمیگرده...
مهارتهای جادویی پیشرفتهتر، نیازمند لولههای قویتری هستن، پس شانس اشتباه کردن کاربر بالاتر هم میره.
برای ثابت نگه داشتن قدرت جادو، باید لولههای بزرگتر و محکمتر بسازی.
این مسئله هم اصلا برای من مشکلی نیست... دمت گرم فرقهگر!
خب، برای هر بار استفاده از جادو باید همه این قدمها و فرآیندها رو طی کنی.
اینجاست که قضیه جالب میشه...! چون من مهارت فرقهگر رو دارم، هیچ نیازی ندارم فکرم رو مشغول این چرندیات کنم!
من میتونم به راحتی تکون دادن انگشت کوچیکم، قدرت جادوییم رو هدایت کنم و علاوه بر اون، فقط کافیه درباره فرم جادویی که میخوام استفاده کنم فکر کنم تا برام تو یه چشم به هم زدن آماده بشه...
حالا میتونم به راحتی آب خوردن جادو کنم!
چون فعلا هیولایی این اطراف نیست، بذار یه جادویی استفاده کنیم که بشه راحت نتیجهش رو دید.
خب، بذار با جادوی سطح ۲ جادوی سمها شروع کنیم... تیر سمی!
خب، جادوی کافر بدون وجود یه موجود زنده تو تیرراسم کار نمیکنه و از طرفی هم جادوی تاریک انقدرها به دردم نمیخوره.
اما از طرف دیگه، جادوی برزخ... این جادوییه که خیلی دلم میخواد باهاش کار کنم...!
خیلی خب، برو بریم... فعالسازی فرم جادو! هدایت قدرت جادو! وَ... تیر سمی، فعال!
تو یه چشم به هم زدن و بدون هیچ معطلی، یه گوی سیاه و تاریک روبهروی من ساخته، و به جلو پرتاب میشه.
اوه پسر!
راستش همه چیز انقدر سریع اتفاق افتاد که هیجانم رو ارضا نکرد...! ولی هرچی باشه...
من بالاخره جادو کردم!
خوبه، خیلی خوبه!
این تیر سمی انقدرها قوی نیست.
خب، هرچی باشه من از سم مرگبارم استفاده نکردم.
هوم، مثل اینکه این جادو سم تولید کردهی مخصوص به خودش رو به جای سم عنکبوتی استفاده میکنه... برخلاف مهارت سم ترکیبیم!
این سم به درت سم مرگبار خودم نیست، ولی مطمئنا میتونم جادوی بیشتری صرف قویتر کردنش کنم... به جای این کارها بهتره از مهارت سم ترکیبیم استفاده کنم!
فکر نکنم این یکی جادو زیاد به کارم بیاد...
خب، حالا جادوی سطح ۱ جادوی سمها رو فعال میکنیم... لمس زهرآگین!
این جادو بهت این اجازه رو میده تا با لمس هر موجودی به اون آسیب سمی وارد کنی... ولی همونطور که حدس میزدم، این مهارت برای یه جادوی سطح ۱ زیادی خوبه...
درسته که میتونم باهاش آسیب زیادی وارد کنم، ولی بخشی از همین آسیب هم به خودم وارد میشه، درست مثل یه نارنجک که نزدیک به خودت منفجر بشه...!
این مهارت تنها به این درد میخوره که بتونم باهاش مقاومت به سمم رو بالا ببرم، وگرنه کاربرد دیگهای برام نداره...
اوه، اگه همزمان از جادوی سطح ۳ این مهارت استفاده کنم چی؟! اسمش هست، افزایش مقاومت به زهر!
این مهارت برای مدتی کوتاهی این قابلیت رو بهم میده تا به سم مقاومت خیلی بیشتری پیدا کنم... پس اگه اون دوتا جادو رو با هم همزمان استفاده کنم، شاید بتونم یه تکنیک جنگی خوبی بسازم!
ولی خب باز هم همون بهتر که از سم ترکیبیم استفاده کنم...
آخه چرا باید خودم رو توی دردسر بندازم تا یه سم ضعیف خود تخریبی رو استفاده کنم؟!
شاید بتونم یهسری کارایی برای تیر سمی پیدا کنم، ولی لمس زهرآگین... کلا بلااستفادهست!
جادوی بعدی، جادوی سایههاست.
این یکی هم، خب... زیاد تحت تاثیرم قرار نداد! مثل اینکه این جادو بهم قابلیت ساخت چند آدمک سایهای شبیه به خودم رو برای گیج کردن حریف میده... همین و بس!
از جادوی کافر هم که نمیتونم استفاده کنم، چون هیچ دشمنی رو این اطراف نمیبینم...
پس وقتشه که سر وقت یه هیولا بریم!
خب، از اونجایی که این جادو یهجور حمله و آسیب ذهنی رو انجام میده، شاید نتونم اثرش رو با چشمهام ببینم...!
این جادوی برزخ همه هوش و حواسم رو ازم گرفته...! دل تو دلم نیست تا ازش استفاده کنم!
این جادو فوقالعاده قویه! آخه سعی کردم دوباره با پروفسور بررسیش کنم، ولی جزئیات و توضیحاتش هیچ فرقی نکردن!
راستش هنوز هیچ ایدهای از کاری که این جادو میکنه ندارم! فقط میدونم که این جادو نوعی مهارت پیشرفته از جادوی تاریکه.
خیلی خوب میشه اگه بدونم چطوری به کار بگیرمش، ولی از اونجایی که این جادو خیلی پیشرفته و سطح بالاست، کمی میترسم توی افسون کردنم اشتباهی انجام بدم و جادو رو روی خودم خالی کنم!
درسته که مهارت فرقهگر بهم آرامش خاطر میده، ولی با این حال هنوز هم کمی نگرانم...!
ولی خیلی دلم میخواد اجراش کنم! آخه این جادو، خفنترین جادوییه که دارم! یهجورایی حس «ارباب تاریکی» بودن رو بهم میده!
خیلی خب، صبر کردن دیگه کافیه...
جادوی سطح ۱ مهارت برزخ فعال شود! دروازه جهنم!
چ-چی؟!
مهارت فرقهگرم برای کنترلش کافی نیست...؟!
آخه چرا ساخت فرم جادو انقدر مشکله؟! اَه... نمیتونم دروازه رو تکمیل کنم!
فرم جادوی لعنتی همون اولش که داشتم درستش میکردم، از دستم خارج شد و افسون رو خراب کرد...!
ولی آخه چطوری؟!
مگه فرقهگر نباید قویترین مهارت پشتیبانی جادو باشه؟! پس چرا برای من کاری نکرد؟!
اگه من نمیتونم با این مهارت به این قدرتمندی، جادوی برزخی انجام بدم، پس دیگه کی توی این دنیا میتونه این کار رو بکنه؟!
یعنی چقدر این طلسم دروازه جهنم میتونه قوی باشه؟
هی... فایده داشتن یه جادوی سطح ۱ چیه وقتی نمیتونی ازش استفاده کنی...؟!
پس... اگه از سطح ۱۰ این جادو، یعنی «جهنم خیانتکاران» استفاده کنی، اونطوری توی دنیا قیامت رو شروع میکنی؟!
هه هه هه، نه نه نه... مطمئنم اشتباه میکنم، مگه نه؟... مگه نه؟!
هی... اگه سطح ۱ این جادو انقدر سخته، پس مطمئنا نمیتونم از سطحهای بالاترش استفاده کنم... البته فعلا!
اصلا فکر بیخیال شدن رو ندارم!
من تازه استفاده از جادو رو شروع کردم و هنوز توی این کار یه تازهکارم!
بقیه افراد حتما مدت زیادی رو صرف تمرین و ارتقای مهارتهای جادوییشون میکنن، در حالی که من یهجورایی با تقلب خودم رو به این سطح رسوندم...
به بیان دیگه، من هنوز به این فرآیند عادت نکردم!
درسته که میتونم افسونهای ساده رو به خوبی اجرا کنم، ولی هنوز توی جادوهای پیشرفته ماهر نشدم... ولی هنوز وقت برای این کار دارم!
در این صورت، جواب فقط یه چیزه: «کار نیکو کردن از پر کردن است...!»
خب، مغز بدنی!
«هی مغز تحلیلی، میدونم منظورت چیه، ولی...»
اوه، خوبه، پس میدونی میخوام چیکار کنم.
«هوم... پس اگه میخوای اون کار رو بکنی، پس تحلیل اطلاعات رو میخوای چیکار کنی؟»
راستش نمیدونم... نمیتونی یکم کارهای من هم انجام بدی؟
«چرا میتونم، ولی این رو هم بدون دوبرابر کار کردن من باعث میشه کارهای خودم رو مثل قبل نتونم کامل انجام بدم...»
هوم...
«تخصص به میزان مورد نیاز رسید: مهارت [ذهنهای موازی_سطح۱] به [ذهنهای موازی_سطح۲] رسید.»
وای، چقدر به موقع!
سلام به تو، شماره سهی من!
«سلام...! نگران نباشین، من همه چیز رو شنیدم! تا من رو دارین غم نداشته باشین!»
اوه پسر، عالی شد! آهای شماره سه، تو بهتره مغز جادویی من بشی.
«خیلی خب، پس میرم تو کارش!»
خب، با ارتقای لول ذهنهای موازی، حالا یه مغز جدید مهم اضافه شده.
مغز بدنیم و مغز تحلیلیم کارهای خودشون رو انجام میدن، درحالی که مغز سوم، مغز جادویی، روی مهارتهای جادوییم و جادوی برزخ تمرکز میکنه.
بهخاطر داشتن مهارت «خِرد»، تخصصهای مربوط به مهارتهای جادوییم خیلی راحتتر و سریعتر بالا میرن، این یعنی میتونم راحتتر مهارتهای جادوی تاریک و جادوی زهرها رو ارتقا بدم... مطمئنم لولهای بالاتر اونها یه چیز بهتر برای عرضه کردن دارن.
از اون گذشته، از حالا به بعد توی نبردهام، مغز جادوییم به صورت جداگونه از جادوها استفاده میکنه و اینطوری دست من رو برای انجام مانورهای بهتر، بازتر میذاره.
تیر سمی به نوبه خودش خیلی کاربردی تو آسیب رسوندن نداره، ولی با کمک مغز بدنی، میتونم از اون برای خیلی از کارهای دیگه استفاده کنم...
پرت کردن حواس دشمن، خالی کردن تیربار سم به روی حریف با کمک مهارت عکسالعمل و...!
البته، وظیفه من تو تحلیل موقعیت هم خیلی اساسیه!
هه، ما سهتا مثل سه تفنگدار شدیم!
اوه پسر... دوباره قابلیتهام دارن من رو سوپرایز میکنن!
الان انقدری جدول وضعیتم قوی شده که میتونم بدون اینکه یه جا بایستم و روی جادو تمرکز کنم، همزمان این طرف و اون طرف بپرم و جادو و افسون کنم!
مطمئنم اگه با کسی به خفنی خودم روبهرو بشم، راهم رو کج میکنم و به یه طرف فرار میکنم!
اوه پسر... بهنظرت حسابی قوی شدم یا نه؟!
همه اینها به کنار، فعلا که سفرم توی طبقه میانی به خوبی پیش رفته. تا الان از دستاوردهایی که اینجا به دست آوردم راضیم.
اینجا کلی هیولا شکست دادم، کلی لول پیدا کردم و کلی از مهارتهام رو هم ارتقا دادم...
تو این بین، مهارت پرخوریم هم بالاخره به سطح ۱۰ رسید...!
«بلعنده: این مهارت به کاربر قابلیت خوردن غذا به اندازهای بیش از یک موجود معمولی را میدهد. میزان جان، ذخیره جادو و استقامت به میزان غذای خورده شده افزایش مییابد. به علاوه، غذاهای اضافی خورده شده توسط کاربر، به صورت انرژی ذخیره میشوند تا کاربر وزنی اضافه نکند. حد میزان ذخیره انرژی با افزایش لول این مهارت، افزایش مییابد.»
خب، این مهارت، مهارت «شکم پرست» نیست که تصور میکردم به دست میارم، ولی با این حال مشکلی هم باهاش ندارم.
این مهارت جدید دقیقا همون کارهای مهارت پرخوری رو میکنه، ولی این بار به جای اینکه انرژی غذاهای اضافی به عنوان استقامت برام ذخیره بشن، حالا هم به عنوان استقامت و هم به عنوان جان و جادو برام میمونن...
البته مقدار جان و جادوی اضافی که بهم تعلق میگیره خیلی کمتر از مقدار نوار قرمز استقامته، ولی با این چیزی از ارزش این مهارت کم نمیکنه.
جدا همین که میزان نوار کوچولوی جونم رو بیشتر میکنه، خودش باعث خوشحالیمه!
به علاوه، با مهارت توقفناپذیرم هم هر وقت میزان جادوم بیشتر بشه، شانس زنده موندنم هم بیشتر میشه!
درسته که همینجوریش هم مقدار ذخیره جادوم خیلی زیاده، ولی چه بهتر که حالا میتونم یه مقدار اضافی هم با کمک مهارت بلعندم، روی اون ذخیره کنم!
البته، این قابلیت که با خوردن زیادی دیگه وزن اضافه نمیکنم، فکر نکنم زیاد به دردم بخوره؛ آخه همون قبل هم وزنی اضافه نمیکردم، میکردم؟!
توی توضیحات مهارت پرخوری گفته شده بود کاربر به میزان غذایی که مصرف میکنه، وزن هم اضافه میکنه، ولی من که تغییری حس نکردم!
نمیدونم این قابلیتیه که ما عنکبوتها داریم یا که بهخاطر چیز دیگهایه، ولی هر چی که هست، حالا که توی توضیحات به وضوح گفته شده دیگه وزنی اضافه نمیکنم، دیگه چه بهتر...
قبل از اینکه مهارت پرخوریم تکامل پیدا کنه، تا جایی که امکان داشت میزان نوار استقامت اضافیم رو پر کردم... چیزی حدود ۹۰۰ عدد استقامت اضافه!
حالا که به مهارت بلعنده تکامل پیدا کرده، فکر کنم تا ۱۰۰۰ بتونم پیش ببرمش!
فکر کنم این قضیه ژاپنی بودنمه که باعث میشه تو غذا خوردنم هیچ دورریزی نداشته باشم... برای همین هم هست که همیشه هم نوار استقامتم و هم میزان استقامت اضافیم هر دو تا آخر پرن!
واسه همین، به محض اینکه غذایی برای خوردن پیدا میکنم ولی جا برای ذخیره انرژی ندارم، سعی میکنم با دویدن یا پریدن، کمی از انرژیهای ذخیرهشده رو بسوزونم تا جا برای خوردن پیدا کنم.
اینطوری هم غذا به هدر نرفته و هم اینطوری مهارت اسکاندام رو بالا بردم!
علاوه بر این، اینطوری هم مهارتهای ماندگاری و عکسالعملم هم بالا میرن؛ برای همینه که این دوتا مهارتم به این زودی به آخرین سطحشون ارتقا پیدا کردن! الان این دو مهارت به ترتیب به تحمل و شتاب تبدیل شدن.
همه اینها دست به دست هم میدن تا با هر لول پیدا کردنم، امتیازهای دقتی به هر مهارت پایهایم اضافه بشن. [امتیازهای مهارتیم باعث ارتقای یه مهارت میشه ولی امتیازهای دقتیم باعث قدرتمندتر و بهتر شدن یه مهارت میشه!]
با همه اینها، حدس میزدم با نگاه جدول وضعیتم، به یه موجود از لحاظ فیزیکی قوی و سریع رو ببینم، ولی به خاطر داشتن مهارت خِرد، دارم به یه موجود سرع و جادویی نگاه میکنم!
درسته که پروفسور من رو از لحاظ جادویی حسابی قوی کرده...
ولی جادوهام هنوز به قدرت سم عنکبوتی مرگبارم نرسیدن!
درسته که پروفسور داره کمکم میکنه تا مهارتهای جادوییم و افسونهام رو قویتر کنم، ولی اگه پاش به جنگ و نبرد برسه، ترجیح میدم از سم عنکبوتیم استفاده کنم...
خب چه میشه کرد؛ من همه این راه رو با کمک سم عنکبوتیم و تار عنکبوتیم اومدم... اگه قرار باشه یهدفعهای جادو بیاد و این دوتا مهارتهام رو ازم بگیره حسابی ناراحت میشم!
اَه... من رو از این جهنم بیارین بیرون...! میخوام دوباره از تارهام استفاده کنم...!
بهتون قول میدم به محض اینکه پام به طبقه بالایی برسه، اول کار، یه لونه سفت و رفت میسازم و یه مدتی رو فقط صرف تحقیق و کار کردن روی مهارتهام میکنم!
بعد از اون... راستش نمیدونم!
میدونم که نباید بهش فکر کنم، ولی نمیتونم این موضوع رو از ذهنم بیرون کنم...
مدیرها... مهارتها...!
اگه بخوام درباره اونها بیشتر بدونم، باید با یه نفر که اطلاعات درستی داره صحبت کنم.
ولی آخه خود مردم این دنیا راجع به قضیه مدیران چه فکری میکنن؟! اصلا چیزی راجع بهشون میدونن؟! اصلا جوابی ندارم.
هی... ای کاش یکی اینجا بود تا همصحبت من بشه...
«خب تو من رو داری!»
«و من رو!»
شما دوتا که خود منین! منظورم بقیهن... میفهمین...؟ بقیه...!
واقعا که، نمیدونستم با دوتا نادون سروکار دارم. مثلا اینکه وظیفه من از این دوتا خیلی سنگینتره؛ هر چی باشه، من مغز تحلیلیام!
چی داشتم میگفتم... آهان، همصحبت.
توی زندگی قبلیم زیاد آدم اجتماعی نبودم. اون موقعها خیلی راحت میتونستم هر اطلاعات یا چیزی که میخوام رو از اینترنت به دست بیارم.
ولی الان دیگه نه! درسته که پروفسور رو با خودم دارم، ولی با اون فقط میتونم راجع به مهارتها اطلاعات بگیرم.
هر بار هم که سعی میکنم اطلاعاتی درباره مدیرها از زیر زبون پروفسور بکشم، راه به جایی نمیبرم.
حالا که فکرش رو میکنم، مثل اینکه من یه موجود خونهنشینم که تاحالا دنیای بیرون رو ندیده! آخه تموم عمرم رو توی این هزارتو گذروندم!
آخه واقعا میتونین این موضوع رو تقصیر من بندازین!
اگه قراره چیزی درباره اونها بدونم، باید از این هزارتوی خرابشده بیرون برم و با مردم ارتباط برقرار کنم.
ولی من یه هیولا هستم! تازه توانایی صحبت هم که ندارم! آخه چطور میتونم یه گفتوگوی ساده با کسی داشته باشم؟!
هوم... شاید نتونم کاری راجع به هیولا بودنم کنم، ولی شاید بشه راه حلی برای ارتباط برقرار کردنم انجام بدم...
یکی از این راهها، گرفتن مهارت ارتباط ذهنیه.
راه دیگه اینه که برای تکامل بعدیم، به یهسری گونه خاص از هیولاها تکامل پیدا کنم.
راستی... یادم رفت بگم... پروفسور جان یه لیست دیگهای هم بهم معرفی کرده... لیستی از درخت تکامل!
با نگاه بهش، میتونم مشخص کنم تو آینده میتونم به چه نوع هیولایی تبدیل بشم.
تا الان هر گزینه تکاملی که انتخاب کردم، از روی حس ششمم بوده، ولی با این حال مثل اینکه انتخاباتم درست و بهجا بودن!
با نگاه به درخت تکاملم، تا الان به موجودات سمی و یا خیلی کمیاب تکامل پیدا کردم... کمیاب مثل زوا اِله.
ولی منظورم چیز دیگهایه؛ تو چند سطح بالاتر درخت تکاملم، اطلاعاتی درباره یه موجود جالبی هست...
موجودی با بدن عنکبوت و بالاتنه یه انسان... آراکِن.
این موجود توی خود ژاپن هم معروفه!
اگه قرار باشه به اون تبدیل بشم، باید حسابی صبر کنم، ولی میدونم که میتونم به دستش بیارم.
با بالاتنه انسانیم، مطمئنا میتونم صحبت کنم، ولی با این حال هنوز یه هیولا حساب میشم! پس نمیدونم کسی بخواد بهم نزدیک بشه یا نه!
ولی هر چی باشه، بالاخره میتونم یه فرم انسانی داشته باشم، حالا اگه حتی نیمی از یه انسان باشه!
درسته که به بدن عنکبوتیم عادت کردم، ولی آخه کدوم دختری میخواد تا ابد به شکل یه عنکبوت باقی بمونه؟!
خود شما چی؟! شما دوست دارین تا آخر عمرتون یه عنکبوت باقی بمونین؟!
اگه شانس این رو داشته باشم که حتی به نیمه انسان تبدیل بشم، اون شانس رو با کمال میل قبول میکنم!
ولی حالا حالاها مونده تا بهش برسم.
فعلا باید روی خارج شدنم از طبقه میانی تمرکز کنم...
کتابهای تصادفی

