فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شاهِ سیاه

قسمت: 9

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ده دقیقه بعد

.

.

.

خب حالا بلاخره از اونجا خارج شدم ، باید توی این دو روز باقی مونده یکم بدنم رو آماده تر کنم

تا بتوانم در تست دستگاه آمپلی فایر نمره بالاتری بگیرم و امکانات بیشتری در دسترس من قرار بگیرد

این آکادمی بر اساس قدرت دسته بندی می شود و کلاس های مختلفی وجود دارد که کلاس S کلاس برترین هاست

و کلاس F کلاس آشغال هایی هستش که خیلی خیلی ضعیفن

توی زندگی قبلیم چون به معجون ها و چیز هایی که ثروتمندان به آن دسترسی داشتند ، دسترسی نداشتم

باعث شد که در تست اولیه نمره پایینی بگیرم

و در یکی از کلاس های رده پایین قرار گرفتم ، اما این بار قراره فرق کنه من می خواهم با استفاده از روش ویژه ای که می دانم ، توی این سه روز سطح خودم رو افزایش بدهم

خب البته امیدوارم با این بدن ضعیفی که دارم قادر به انجام اون روش باشم

خب به هر حال بهتره به کلبه برگردم

"..."

حس عجیبیه اینکه جایی برای برگشتن داشته باشی ولی حس بدی نیست

" چند وقته که این حس رو نداشتم؟"

با این افکار به جایی نمیرسم ، باید خودم رو برای اتفاق های آینده آماده کنم

من وقتی ندارم که بخواهم برای تفریح و استراحت بزارم ، من با اون آدمایی که فقط بخاطر پول و راحتی خودشان به دنبال قدرت می گردند فرق می کنم ، من یک هدف دارم

و در سیاهی جنگل به سمت کلبه حرکت می کنم

وقتی به کلبه نزدیک می شوم ، نور هایی را می بینم که در اطراف کلبه می چرخند

کمی که دقت می کنم می بینم که پدر و مادرم هستند

فکر کنم چیزی را در بیرون کلبه گم کرده اند که به دنبال آن هستند ، خب به هر حال بهتره که من به داخل کلبه بروم

وقتی به آنها نزدیک می شوم ، یکی از آنها به سرعت به سمت من می دود و من را در آغوش می گیرد

مادرم بود...

خیلی وقت بود که حس در آغوش گرفته شدن رو فراموش کرده بودم ، توی این زندگیم مطمئناً از این حس محافظت می کنم

" آکاش کجا رفته بودی؟"

مادرم این رو در حالی که اشک از چشمانش جاری می شد گفت

لبخندی آرام زدم و گفتم

" مادر ، من فقط داشتم توی جنگل بازی می کردم"

پدرم چند قدم آنطرف تر با چهره ای که سعی می کرد بی تفاوت به نظر به رسد من رو نگاه می کرد

ولی باز هم اثراتی از نگرانی در چهره او دیده می شد

به او نیز لبخندی زدم.

مادرم من را محکم تر در آغوش گرفت طوری که احساس کردم در حال له شدن هستم

" م-مامان ، میشه لطفا من رو رها کنی ، حس می کنم در حال له شدنم"

مادرم با شنیدن این جملات من رو رها کرد و بعد با نگرانی گفت

" ببخشید ، آسیب که ندیدی؟ ، فکر کنم خسته ای بیا بریم داخل کلبه"

پدرم قبل از ما وارد کلبه شده بود و ما نیز وارد کلبه شدیم ، بعد از اینکه به داخل کلبه رفتیم ، آیان را دیدم که روی میز غذا خوری در حالی که یک فانوس کنارش روی میز است ، خوابیده است

با دیدن اون لبخندی میزنم ، احتمالا او هم به دنبال من می گشته است

" ممنون"

بعد یک پتو را از اتاق خواب بیرون آوردم و روی او انداختم و سپس خودم  به سمت اتاقم رفتم و گفتم

" لطفا کسی مزاحم من نشود "

مادرم وقتی این را گفتم ، رو به من کرد و گفت

" اما مگه تو شام نمی خوای؟"

با بی حوصلگی پاسخ دادم

" نه مامان ، فقط هیچ کس وارد اتاق من نشود"

مادرم آهی کشید و گفت

" باشه هر طور تو بخواهی "

وارد اتاقم شدم و در چوبی را پشت سرم بستم ، در در هنگام بسته شدن ، صدای جیر جیری می داد

به سمت وسط اتاق رفتم و آنجا نشستم

" صفحه وضعیت"

----------------------وضعیت----------‐----------

نام: آکاش

گونه: نیمه انسان

سطح سازگاری: 2

توانایی ها : احظار شمشیر grif_ احضار سایه

-------------------------------------------------------

خب فکر کنم دلیل اینکه گونه من رو نیمه انسان ثبت کرده بخاطر ترکیب شدنم با سیاهه

هنوز نمی دانم سطح سازگاری دقیقا چیه ، ولی وقتی اون جانور سایه ای را کشتم افزایش پیدا کرد

پس احتمالش هست که بتوانم با کشتن موحودات دیگر سطحش را افزایش دهم

و چیزی که می خواستم امتحان کنم این است که آیا این صفحه وضعیت نیز مثل صفحه وضعیتی که در زندگی قبلی ام بدست آوردم می تواند با من صحبت کند یا نه

" صفحه وضعیت اسم تو چیه؟ "

[ اسم من سیستم سیاه است]

پس می تواند صحبت کند ، خوبه حالا وقتشه چیز هایی که نیاز دارم بدانم را از it بپرسم

" سطح سازگاری چطور افزایش پیدا می کند؟"

[ سطح سازگاری به وسیله هر چیزی که به سیاهی مربوط باشد افزایش پیدا می کند ، مانند کُشتن ، گناه یا چیز های دیگر]

خب مس من فکر کنم همین امشب بتوانم مقداری سطح سازگاری خودم را افزایش دهم

تمام سلاح هایی که من از مکانی که سیاه در آن زندانی شده بود آوردم ، همه آنها قدرت سیاهی را در خود دارند ، پس اگر اینطور که سیستم می گوید باشد ، من می توانم با جذب مقداری نیروی سیاهی از این اسلحه ها سطح سازگاری ام را افزایش دهم

در واقع نیزه ای که من در آنجا انتخاب کردم و رنک S بود را برای اینکه بتوانم انرژی اش را جذب کنم انتخاب کردم

حالا بهتره که از این فرصت استفاده کنم

من اسلحه ها را به کمک جادوی مکان در یک انبار بین ابعادی ذخیره کرده بودم و حالا می توانم آنها را بیرون بیاورم

نیزه را بیرون می آورم و آن را کف اتاق و رو به روی خودم می گذارم و کف دست چپم را روی آن می گذارم

" خب حالا دیگه وقته اینه که قویتر شدن را شروع کنم"

کتاب‌های تصادفی