شاهِ سیاه
قسمت: 22
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
" خب دانش آموزان، اینجا همه شما که گروه بندی شدید به عنوان اولین فعالیتتون توی کلاس من، باید باریک گروه دو نفره دیگه مبارزه کنید." معلم کف دستانش را روی میز گذاشته بود و کمی خم شده بود.
بعد به صفحه نمایش هولوگرامی بزرگی که در هوا معلق بود اشاره کرد و گفت:
" مبارزات طبق چیزی که توی این صفحه نمایش داده میشه باید انجام بشود."
با تمام شدن توضیحات معلم به صفحه آبی رنگ بزرگ خیره شدم که تصویر من و رینا در کنار هم بود و در مقابل ما، یک گروه دو نفره متشکل از دو دختر هم سن ما بود که یکی از انها موهای مشکی کوتاه و چشمانی بنفش رنگ داشت و دیگری نیز دقیقا شبیه او بود، البته به جز رنگ چشمانش که دختر دیگر زمردی رنگ بود.
" فکر کنم دوقولو اند."
نام های آنها را زیر لب زمزمه کردم..راستش حس می کردم که دختر چشم بنفش را قبلا جایی دیده ام..اما هر چه فکر می کنم به یاد نمی آورم که کجا اون رو دیدم، به هر حال اهمیت زیادی نداره.
" خب حالا که همه دانش آموزان آماده اند، همتون به میدان مبارزه کولوسئوم منتقل می شوید." معلم این را گفت و بشکنی زد.
...
...
...
احساس سرگیجه می کردم، کمی خم شدم و دستانم را روی زانوهایم گذاشتم تا تعادلم حفظ شود.
بعد از چند ثانیه بالاخبه احساس سرگیجه از بین رفت و توانستم صاف بایستم.
کمی اطرافم را برانداز کردم، رینا چند متر دور تر از من بود و به نظر میرسید که هنوز کمی گیج است...
به جز من و رینا تنها دو نفر دیگر در طرف دیگر زمین دایره ای شکل بودند.
به نظر می رسد که به جز ما و رقیبانمان همه به روی صندلی...
بعد به صفحه نمایش هولوگرامی بزرگی که در هوا معلق بود اشاره کرد و گفت:
" مبارزات طبق چیزی که توی این صفحه نمایش داده میشه باید انجام بشود."
با تمام شدن توضیحات معلم به صفحه آبی رنگ بزرگ خیره شدم که تصویر من و رینا در کنار هم بود و در مقابل ما، یک گروه دو نفره متشکل از دو دختر هم سن ما بود که یکی از انها موهای مشکی کوتاه و چشمانی بنفش رنگ داشت و دیگری نیز دقیقا شبیه او بود، البته به جز رنگ چشمانش که دختر دیگر زمردی رنگ بود.
" فکر کنم دوقولو اند."
نام های آنها را زیر لب زمزمه کردم..راستش حس می کردم که دختر چشم بنفش را قبلا جایی دیده ام..اما هر چه فکر می کنم به یاد نمی آورم که کجا اون رو دیدم، به هر حال اهمیت زیادی نداره.
" خب حالا که همه دانش آموزان آماده اند، همتون به میدان مبارزه کولوسئوم منتقل می شوید." معلم این را گفت و بشکنی زد.
...
...
...
احساس سرگیجه می کردم، کمی خم شدم و دستانم را روی زانوهایم گذاشتم تا تعادلم حفظ شود.
بعد از چند ثانیه بالاخبه احساس سرگیجه از بین رفت و توانستم صاف بایستم.
کمی اطرافم را برانداز کردم، رینا چند متر دور تر از من بود و به نظر میرسید که هنوز کمی گیج است...
به جز من و رینا تنها دو نفر دیگر در طرف دیگر زمین دایره ای شکل بودند.
به نظر می رسد که به جز ما و رقیبانمان همه به روی صندلی...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب شاهِ سیاه را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
