فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

نهایت قدرت

قسمت: 5

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
(POV ???) 

[ یک سیستم دیگه در دنیای پایینی شناسایی شد ] 

چی؟..یک سیستم دیگه غیر از مال من؟ 

" این خطرناکه...سیستم پیشنهادت در موردش چیه؟" 

[ به کاربر پیشنهاد میشود ابتدا خاصیت های این سیستم را آزمایش کنید زیرا ممکن است خطرناک باشد..و اگر قابل کنترل بود اون رو تحت کنترلتون در بیا آورید] 

هوم...سیستم تا حالا به من پیشنهاد و مشاوره ی اشتباهی نداده...این بار هم بهش اعتماد میکنم 

به محض اینکه دروازه های دنیای پایینی باز شد باید یک نفر رو بفرستم تا اون رو بررسی کنه 

ولی باز هم باید احتیاط کنم..اگه این هم مثله اونیکی کاربر سیستم باشه خیلی باعث دردسرم میشه... 

ولی اگه بتونم اون رو تحت کنترل در بیارم یک مهره خیلی قدرتمند برای مقابله با کاربر دیگه ی سیستم به دست می آورم 

(POV جین) 

"هوف..هوفف..." 

خیلی خسته شدم‌، خیلی زیاد دور این زمین دویدم دیگه واقعا نمیتونم ادامه بدم... 

" تچ.." 

همینطور که سعی میکردم به دویدن ادامه بدهم ، ناگهان پایم به چیزی گیر می کند و با صورت به زمین می خورم...با اینکه سعی میکنم از جایم بلند شوم ولی...سر گیجه و سردرد شدیدی دارم و کم کم دنیا در برابر چشمانم سیاه می شود‌... 

....... 

به آرامی پلک هایم را باز می کنم...اینجا کجاست؟...مگه همین الان تو زمین تمرین نبودم 

سعی میکنم بشینم اما کل بدنم درد میکنه... 

" پس بیدار شدی؟ " 

با صدایی که از پشت سرن می شنوم، سرم را به آن سمت می چرخانم 

" خانم مربی؟" 

لارا رو میبینم که با آرامش روی یک صندلی چوبی در گوشه دیگر اتاق نشسته است 

" کارت خوب بود کوچولو..طی این پنج روزی که بی هوش بودی من از رئیس اجازه گرفتم که آموزشت رو به خودم بسپاره"


پنج روز...بی هوش بودم؟ 

[ تبریک، شما ماموریت خود را تکمیل کردید] 

[ماموریت: هزار دور به دور محوطه تمرینی بدوید.(تکمیل شد) 

پاداش:
1_قدرت بدنی شما و همچنین استحکام استخوان های شما به شدت افزایش یافت
2_ 100 امتیاز سیستم دریافت کردید ] 

اومم..با اینکه پنج روز رو از دست دادم ولی به نظر میرسه تونستم توی آخرین لحظات هزار دور رو کامل کنم 

" بچه کوچولو حواست کجاست؟ " 

صدای لارا من رو از افکارم بیرون میاره و باعث میشه که توجهم به سمت اون جلب بشه 

" ببخشید خانم..یه لحظه حواسم پرت شد" 

لارا با سردی نگاهی به من کرد و بعد گفت 

" خب به هر حال...تو به جای اینکه به مرکز اصلی فرستاده بشی باید مدتی رو برای تمرین کردن با من بیایی " 

باید باهاش برای تمرین برم..ولی کجا؟..افکارم رو به زبان می آورم و می گویم 

" کجا باید باهاتون بیام خانوم؟ " 

لارا با لبخند ملیحی که یکم..ترسناک بود به من گفت 

" به زودی خواهی فهمید " 

بعد از روی صندلیش بلند شد و از اتاق خارج شد... 

چرا انقدر عجیب رفتار میکنه؟..تا اونجایی که من یادمه شخصیت پردازی لارا اینطوری نبود..یعنی این دنیا همون دنیای بازی نیست؟..نمیتونم از همین حالا قضاوت کنم..باید چند تا چیز رو امتحان کنم و لارا گذینه خوبی برای امتحان کردن اونهاست.. 

اول از همه باید ببینم از امتیاز های سیستم چه استفاده هایی میتوانم انجام بدهم 

" فروشگاه سیستم باز شو" 

[ صفحه فروشگاه باز شد] 

[ به دلیل سطح پایین بودن کاربر فقط یکی از ویژگیوهای فروشگاه در دسترس خواهد بود] 

[فروشگاه توانایی مبتدی] 

[ موجودی کاربر: 300 

آیتم های در دسترس: 

1_هنر رزمی کنگفو: 20
2_هنر رزمی تکواندو: 20
3_هنر شمشیر زنی: 30
4_مشت آتشین(مبتدی): 100
5_لگد آتشین(مبتدی): 100
6_نفس آتشین(مبتدی): 80 ] 

اومم..به نظر میرسه فعلا آیتم های کمی برای خریدن در دسترس دارم..راستش الان تحریک شدم که همشون رو بخرم..ولی بهتره که امتیاز هام رو برای آینده ذخیره کنم


پس فعلا آیتم های هنر رزمی کنگفو و هنر رزمی تکواندو و همچنین مشت آتشین مبتدی رو میخرم 

روی گذینه هایی که می خواستم کلیک کردم 

[ شما یک هنر رزمی جدید آموختید] 

[ 10 امتیاز پاداش گرفتید] 

[ شما یک هنر رزمی جدید آموختید] 

[ 10 امتیاز پاداش گرفتید] 

[ شما یک مهارت مبتدی جدید آموختید] 

[ 50 امتیاز پاداش گرفتید] 

[ امتیازات سیستم: 230 ] 

واو این خیلی عالیه، با اینکه از فروشگاه سیستم این مهارت ها رو خریدم ولی باز هم سیستم بهم پاداش داد... 

این خیلی عالیه..راستش الان یکم تحریک شدم که یک توانایی دیگه هم بخرم...پس...صد درصد لگد آتشین(مبتدی) رو میخرم 

روی گذینه مورد نظرم توی صفحه فروشگاه کلیک می کنم 

[شما یک مهارت مبتدی جدید آموختید] 

[ 50 امتیاز پاداش گرفتید] 

[ امتیازات سیستم: 180 ] 

" این..خیلی لذت بخشه " 

با اینکه بازم دلم میخواد چیزای بیشتری بخرم..ولی فکر کنم کافیه دیگه..حالا باید اون کاری که میخواستم رو انجام بدم 

برای شروع باید لارا رو پیدا کنم..بعدش میتونم اون چیز رو امتحان کنم..البته امتحان کردنش زیاد خطری نداره..ولی خب..از اونجایی که لارا عضو قبیله سایه های شبه پس نهایتاً امکان داره که سر از تنم جدا کنه..ولی از اونجایی که اونها یازده طلا بخاطر من پرداخت کردند..فکر نکنم که این کار رو انجام بدهد...احتمالا... 

" خب باید افکار منفی رو از خودم دور کنم.." 

راستش هنوز وقتی صدای خودم رو می شنوم تعجب می کنم..به این صدای بچه گونه عادت ندارم... 

خب..دیگه واقعا باید اون کار رو انجام بدم.. 

از جایم بلند می شوم..وقتی که داشتم می ایستادم کل بدنم در خفیفی گرفته بود.. 

به سمت در کشویی که مانند در های قدیمی ژاپنی بود می روم و آن را باز میکنم 

راه رو بسیار تاریک بود... 

در را هرو به سمت راست حرکت میکنم..امیدوارم جهت درستی رو برم.. 

بعد از چند دقیقه راه رفتن در راه رویی که انگار انتهایی نداره..روشنایی ای که از یکی از درها به توی راه رو می تابد توجهم رو جلب میکنه 

به آرامی به سمت اون در می روم و به داخل نگاه میکنم..اونجا لارا رو می بینم که در حال مطالعه ی چیزیه.. 

خب..حالا وقت عملی کردنه نقشست... 

باید تمام تلاش خودم رو بکنم تا ناز و بچگونه به نظر برسم 

" خا..خانوم.." 

وقتی او را صدا میزنم لارا به آرامی به سمت من نگاه می کند.. 

" چی میخوای؟ " 

با لحنی که سعی میکنم تا حد امکان ناز باشه می گویم 

" را..راستش..م..من..می..خواستم..که..." 

لارا با کلافگی می گوید 

" چی میخواستی؟، زودتر بگو، من وقتی برای تلف کردن با تو ندارم " 

وقتی این رو گفت با لحنی که همچنان سعی میکردم خجالت زده به نظر برسه گفتم 

" می..میشه که با من به..حموم بیاید..و به من..توی شستن خودم..کمک...کنید؟..آخه..آخه من درست بلد نیستم که حموم کنم" 

وقتی این رو میگم صورت لارا به طور ناگهانی به سرخی لبو میشه و با دستپاچگی و لکنت زبان می گوید 

" چ..چیییی؟ میخوای که با تو حموم کنم..خب..راستش..میدونی که..ما هنوز با هم اونجوری نیستیم..." 

صداش به صورت جیغ مانندی بود که فکر کنم الان همه بیدار شده باشند 

چشمام رو درشت میکنم و دوباره با یک لحن ناز می گویم 

" نمیشه؟" 

لارا تک سرفه ای میکنه و میگه 

" خ..خب..با اینکه من اصلا میلی به انجام اینکار ندارم..و به هیچ وجه نمیخوام باهات حموم کنم..ولی باشه این بار رو بهت کمک می کنم" 

بعد با لبخند کجی به من نگاه کرد و نفس هاش سنگین شده بود... 

خب اطلاعاتی که میخواستم رو به دست آوردم..متاسفانه لارا همونطوریه که توی بازی بود..یک دختر تسوندره..که به پسرای کوچکتر از خودش علاقه داره... 

اصلا چرا مشتری باید درخواست اینطور کاراکتری رو می کرد؟ 

الان با این وصعیتی که لارا داره من میترسم که نکنه پاکدامنیم به خطر بیوفته...

کتاب‌های تصادفی