نهایت قدرت
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
این سیستم واقعا طمع کاره..
ولی به هر حال تنها مزیت من توی این دنیاست، پس باید این رفتارش رو تحمل کنم.
" خب، فروشگاه سیستم رو بهم نشون بده. "
[ فروشگاه سیستم ]
[ 1_ همه موارد
2_ تکنیک ها
3_ تهذیب ]
[ سایر موارد در دسترس نمی باشد ]
خب کاملا مشخصه که کدوم رو انتخاب میکنم، دستم رو بالا می برم و گذینه " تهذیب " را با لمس کردن صفحه شناور انتخاب می کنم.
به محض اینکه آن را لمس کردم گذینه های زیادی جلوی من نمایش داده شد، اما در بالای آن بخشی به نام توصیه های سیستم وجود داشت
خب، من هنوز چیز زیادی در مورد تهدیب نمیدونم، پس تصمیم عاقلانه اینه که فعلا با کمک این سیستم پیش برم
گذینهی [ توصیه های سیستم ] را لمس می کنم
[ 1_ روش پرورش دانتیان " ستارهی سیاه " ]
[ توضیحات ] [ خرید ] [ قیمت: 150 ]
فقط یک پیشنهاد؟
راستش این یک جورایی من رو به شک می اندازه، آخه از این سیستم طمعکار انتظار داشتم پیشنهادات زیادی برای اینکه جیب من رو خالی کند به من بدهد...
هنگامی که در این فکر بودم ناگهان چشمم به قیمت آن می افتد.
" 160 امتیاز؟!! "
خرید این روش پرورش تقریبا کل امتیاز هایی که من دارم رو از من میگیره.
"لعنت بهش..واقعا از این سیستم متنفرم "
[ سیستم لبخند میزند و میگوید، اگر بتوانم جیب شما را خالی کنم با کمال میل تنفر را میپذیرم ]
همانطور که از قیمت بالای روش تهذیب غر غر میکردم، روی گذینه "توضیحات" کلیک کردم.
[ نام : ستارهی سیاه
نوع: روش تهذیب
توضیحات: با تهذیب کردن به این روش، تاثیر تهذیب شما 20% افزایش می یابد، همچنین قدرت ترمیم بدن شما هر چه بیشتر این روش را تهذیب کنید، بیشتر می شود ]
[ هشدار: این روش فقط تا نهایت لایهی " مبتدی3" قابل استفاده می باشد. ]
اوه، پس در روش های تهذیب مهدودیت وجود داره، و همچنین ویژگی هایی که این روش تهذیب دارد واقعا شگفت انگیزه..البته با توجه به امتیازاتی که من میخواهم برای آن خرج کنم باید این ویژگی ها را داشته باشد
روی گذینه "خرید " کلیک می کنم.
ناگهان یک کتاب در دستان من ظاهر می شود
[ روش پرورش دانتیان مشاهده شد، آیا میخواهید آن را بیاموزید؟ ( هزینه: 20 امتیاز) بله/خیر ]
" لعنتی! تا کل جیب من رو خالی نکنی تسلیم نمیشی، این 20 امتیاز آخرین امتیازاتیست که من دارم"
با دستانی لرزان گذینه " بله " را لمس می کنم
[ در حال وارد کردن اطلاعات به ذهن شما ]
با دیدن این پیام سیستم، رنگ از چهره جین می پرد، لرزی بر اندام های او می افتد و با ترکیبی از ناباوری و التماس می گوید
" نه..نه..دوباره نمیخواهم که.."
اما دیگه دیر شده بود...
_ آاااااهههههه
جین فریاد بلندی از درد کشید و خودش رو به درختی که در نزدیکی اش بود کوبید..
با یرخورد به درخت روی زمین افتاد و همانطور که با دو دستش سر خود را گرفته بود از درد روی زمین می غلتید
درد وارد کرون اطلاعات به ذهنش..
اینبار درد ده ها برابر بیشتر از دفعه پیش بود، دردی غیر قابل تحمل..
چشمان جین به آرامی داشت بسته میشد.
لعنتی لعنتی، نباید بزارم بی هوشم کنه، اگه بی هوش بشم همه چی تمومه!!
میتوانم دوام بیاورم، افرین مرد تحمل کن..
جین با گفتن این کلمات به خود روحیه میداد، اما بعد از چند دقیقه تحمل این درد وحشتناک حتی قدرت تفکر نیز از او گرفته شده بود.
اما یک چیز هنوز مانع از بیهوش شدن او شده بود.
" نمیذارم این سیستم لعنتی بعد از گرفتن همه امتیازاتم من رو بُکُشه!! "
درسته..چیزی که باعث مقاومت او شده بود میل به زنده ماندن بود..یا شاید تنفر از سیستم...
×××
[ 20 دقیقه بعد ]
با اینکه حدود پنج دقیقه از تکمیل شدن تزریق اطلاعات به ذهن او گذشته بود، اما هنوز رَدی از درد در سر او باقی مانده بود.
" اگه هر چه زودتر مقاوتم به درد رو کاهش ندهم، به مشکل خواهم خورد "
جیب به آرامی به درختی تکیه داد و هوا را با فشار از دهانش خارج کرد
_ فوووو
اون بار ترسیده بودم و کمی غافلگیر شدم، اما در واقع آن خرس یکی از ضعیف ترین موجودات است و ما آن را به عنوان شکار اولیهی بازیکنان، به بازی اضافه کردیم.
با قدرت فعلی من شکست داون یکی از آنها باید کار آسانی باشد..
درسته که من قبل از این هیچ وقت کاری مانند شکار جانوران را انجام نداده ام ، اما برای زنده ماندن باید با این دنیای بی رحم سازگار شوم.
و این کار آسانی نخواهد بود.
به خورشیدی نگاه میکنم که با وجود برگ درختان، باز هم موفق شده است نورش را به زمین جنگل بتاباند.
" به نظر می رسد در نیمه های روز هستیم، فکر کنم ابتدا چند تا از اون خرس ها رو شکار کنم تا غذایی برای خوردن داشته باشم "
در حال حاضر تصمیم گرفته ام که ابتدا غذا برای خودم پیدا کنم، هر چند که گوشت خرس غذای اشتها آوری نیست، با این حال میتواند گرسنگیم را رفع کند.
به آرامی از جایم بلند می شوم
" خب، قراره یکم شکار کنیم. "
×××
از پشت تنه درخت به خرسی نگاه می کنم که به نظر می رسد در حال خوردن یک آهو باشد.
با اینکه این خرس ظاهری مانند خرس های دنیای قبلیه من دارد، اما در واقع او یک جانور جادوییست، او از نوع عنصر زمین است و پوستی به سختیه سنگ دارد، البته نه سنگ های بسیار مقاوم...
" صفحه وضعیت " جین این را با صدایی بسیار آرام زمزمه می کند.
[ وضعیت کاربر:
نام: نامعلوم (شماره 7)
سن: 12 (ظاهری)
نژاد: انسان
لایه: مبتدی هنرهای رزمی( میانی)
تواناییها:
تخلیه انرژی(مبتدی)
مشت آتشین(مبتدی)
لگد آتشین(مبتدی)
امتیاز سیستم: 0
ماموریتها: ندارد
وضعیت: هیجان زده ]
نگاه اجمالی ای به صفحه وضعیتم می اندازم و هنگامی که چشمم به بخش " امتیاز سیستم " می افتد، بخش " وضعیت" از هیجان زده به خشمگین تغییر می کند.
[ وضعیت: خشمگین]
" لعنت بهتتتتت!! "
جین وقتی که عدد 0 را در جلوی بخش امتیاز سیستم دید، نتوانست مانع از فریاد زدن خودش بشود
[ سیستم به شما بیشنهاد میدهد آرامش خود را حفظ کنید ]
" تچ، این عوضی.."
اما قبل از اینکه جین بتواند جمله خود را کامل کند، برخورد نفس گرمی را با پوست پشت گردنش احساس کرد..
چشمان جین با این اتفاق گشادتر شد و همانطور که به آرامی سعی می کرد به پشت سرش نگاه کند چیز هایی را زیر لب زمزمه می کرد.
" سیستم، واقعا متاسفم که با حرف هام باعث ناراحتیت شدم..خواهش میکنم این بار رو بهم کمک کن! "
[ سیستم برای اینکه شما بعد از مرگ در آرامش باشید، دعا میکند ]
ولی به هر حال تنها مزیت من توی این دنیاست، پس باید این رفتارش رو تحمل کنم.
" خب، فروشگاه سیستم رو بهم نشون بده. "
[ فروشگاه سیستم ]
[ 1_ همه موارد
2_ تکنیک ها
3_ تهذیب ]
[ سایر موارد در دسترس نمی باشد ]
خب کاملا مشخصه که کدوم رو انتخاب میکنم، دستم رو بالا می برم و گذینه " تهذیب " را با لمس کردن صفحه شناور انتخاب می کنم.
به محض اینکه آن را لمس کردم گذینه های زیادی جلوی من نمایش داده شد، اما در بالای آن بخشی به نام توصیه های سیستم وجود داشت
خب، من هنوز چیز زیادی در مورد تهدیب نمیدونم، پس تصمیم عاقلانه اینه که فعلا با کمک این سیستم پیش برم
گذینهی [ توصیه های سیستم ] را لمس می کنم
[ 1_ روش پرورش دانتیان " ستارهی سیاه " ]
[ توضیحات ] [ خرید ] [ قیمت: 150 ]
فقط یک پیشنهاد؟
راستش این یک جورایی من رو به شک می اندازه، آخه از این سیستم طمعکار انتظار داشتم پیشنهادات زیادی برای اینکه جیب من رو خالی کند به من بدهد...
هنگامی که در این فکر بودم ناگهان چشمم به قیمت آن می افتد.
" 160 امتیاز؟!! "
خرید این روش پرورش تقریبا کل امتیاز هایی که من دارم رو از من میگیره.
"لعنت بهش..واقعا از این سیستم متنفرم "
[ سیستم لبخند میزند و میگوید، اگر بتوانم جیب شما را خالی کنم با کمال میل تنفر را میپذیرم ]
همانطور که از قیمت بالای روش تهذیب غر غر میکردم، روی گذینه "توضیحات" کلیک کردم.
[ نام : ستارهی سیاه
نوع: روش تهذیب
توضیحات: با تهذیب کردن به این روش، تاثیر تهذیب شما 20% افزایش می یابد، همچنین قدرت ترمیم بدن شما هر چه بیشتر این روش را تهذیب کنید، بیشتر می شود ]
[ هشدار: این روش فقط تا نهایت لایهی " مبتدی3" قابل استفاده می باشد. ]
اوه، پس در روش های تهذیب مهدودیت وجود داره، و همچنین ویژگی هایی که این روش تهذیب دارد واقعا شگفت انگیزه..البته با توجه به امتیازاتی که من میخواهم برای آن خرج کنم باید این ویژگی ها را داشته باشد
روی گذینه "خرید " کلیک می کنم.
ناگهان یک کتاب در دستان من ظاهر می شود
[ روش پرورش دانتیان مشاهده شد، آیا میخواهید آن را بیاموزید؟ ( هزینه: 20 امتیاز) بله/خیر ]
" لعنتی! تا کل جیب من رو خالی نکنی تسلیم نمیشی، این 20 امتیاز آخرین امتیازاتیست که من دارم"
با دستانی لرزان گذینه " بله " را لمس می کنم
[ در حال وارد کردن اطلاعات به ذهن شما ]
با دیدن این پیام سیستم، رنگ از چهره جین می پرد، لرزی بر اندام های او می افتد و با ترکیبی از ناباوری و التماس می گوید
" نه..نه..دوباره نمیخواهم که.."
اما دیگه دیر شده بود...
_ آاااااهههههه
جین فریاد بلندی از درد کشید و خودش رو به درختی که در نزدیکی اش بود کوبید..
با یرخورد به درخت روی زمین افتاد و همانطور که با دو دستش سر خود را گرفته بود از درد روی زمین می غلتید
درد وارد کرون اطلاعات به ذهنش..
اینبار درد ده ها برابر بیشتر از دفعه پیش بود، دردی غیر قابل تحمل..
چشمان جین به آرامی داشت بسته میشد.
لعنتی لعنتی، نباید بزارم بی هوشم کنه، اگه بی هوش بشم همه چی تمومه!!
میتوانم دوام بیاورم، افرین مرد تحمل کن..
جین با گفتن این کلمات به خود روحیه میداد، اما بعد از چند دقیقه تحمل این درد وحشتناک حتی قدرت تفکر نیز از او گرفته شده بود.
اما یک چیز هنوز مانع از بیهوش شدن او شده بود.
" نمیذارم این سیستم لعنتی بعد از گرفتن همه امتیازاتم من رو بُکُشه!! "
درسته..چیزی که باعث مقاومت او شده بود میل به زنده ماندن بود..یا شاید تنفر از سیستم...
×××
[ 20 دقیقه بعد ]
با اینکه حدود پنج دقیقه از تکمیل شدن تزریق اطلاعات به ذهن او گذشته بود، اما هنوز رَدی از درد در سر او باقی مانده بود.
" اگه هر چه زودتر مقاوتم به درد رو کاهش ندهم، به مشکل خواهم خورد "
جیب به آرامی به درختی تکیه داد و هوا را با فشار از دهانش خارج کرد
_ فوووو
اون بار ترسیده بودم و کمی غافلگیر شدم، اما در واقع آن خرس یکی از ضعیف ترین موجودات است و ما آن را به عنوان شکار اولیهی بازیکنان، به بازی اضافه کردیم.
با قدرت فعلی من شکست داون یکی از آنها باید کار آسانی باشد..
درسته که من قبل از این هیچ وقت کاری مانند شکار جانوران را انجام نداده ام ، اما برای زنده ماندن باید با این دنیای بی رحم سازگار شوم.
و این کار آسانی نخواهد بود.
به خورشیدی نگاه میکنم که با وجود برگ درختان، باز هم موفق شده است نورش را به زمین جنگل بتاباند.
" به نظر می رسد در نیمه های روز هستیم، فکر کنم ابتدا چند تا از اون خرس ها رو شکار کنم تا غذایی برای خوردن داشته باشم "
در حال حاضر تصمیم گرفته ام که ابتدا غذا برای خودم پیدا کنم، هر چند که گوشت خرس غذای اشتها آوری نیست، با این حال میتواند گرسنگیم را رفع کند.
به آرامی از جایم بلند می شوم
" خب، قراره یکم شکار کنیم. "
×××
از پشت تنه درخت به خرسی نگاه می کنم که به نظر می رسد در حال خوردن یک آهو باشد.
با اینکه این خرس ظاهری مانند خرس های دنیای قبلیه من دارد، اما در واقع او یک جانور جادوییست، او از نوع عنصر زمین است و پوستی به سختیه سنگ دارد، البته نه سنگ های بسیار مقاوم...
" صفحه وضعیت " جین این را با صدایی بسیار آرام زمزمه می کند.
[ وضعیت کاربر:
نام: نامعلوم (شماره 7)
سن: 12 (ظاهری)
نژاد: انسان
لایه: مبتدی هنرهای رزمی( میانی)
تواناییها:
تخلیه انرژی(مبتدی)
مشت آتشین(مبتدی)
لگد آتشین(مبتدی)
امتیاز سیستم: 0
ماموریتها: ندارد
وضعیت: هیجان زده ]
نگاه اجمالی ای به صفحه وضعیتم می اندازم و هنگامی که چشمم به بخش " امتیاز سیستم " می افتد، بخش " وضعیت" از هیجان زده به خشمگین تغییر می کند.
[ وضعیت: خشمگین]
" لعنت بهتتتتت!! "
جین وقتی که عدد 0 را در جلوی بخش امتیاز سیستم دید، نتوانست مانع از فریاد زدن خودش بشود
[ سیستم به شما بیشنهاد میدهد آرامش خود را حفظ کنید ]
" تچ، این عوضی.."
اما قبل از اینکه جین بتواند جمله خود را کامل کند، برخورد نفس گرمی را با پوست پشت گردنش احساس کرد..
چشمان جین با این اتفاق گشادتر شد و همانطور که به آرامی سعی می کرد به پشت سرش نگاه کند چیز هایی را زیر لب زمزمه می کرد.
" سیستم، واقعا متاسفم که با حرف هام باعث ناراحتیت شدم..خواهش میکنم این بار رو بهم کمک کن! "
[ سیستم برای اینکه شما بعد از مرگ در آرامش باشید، دعا میکند ]
کتابهای تصادفی


