برگذیدهی خدایان
قسمت: 32
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
اوه، این فوقالعاده است! به نظر میرسد این گوشت فقط یک غذای عادی نیست؛ در واقع، اثری که روی من داشته، بینظیر بوده. توانایی خوددرمانیام به شدت به من کمک کرده است. البته میتوان بدن را با معجونها به سرعت درمان کرد، اما قیمت آنها سر به فلک میکشد.
هنوز فروششان هم آغاز نشده، که باعث میشود دسترسی به آنها دشوارتر شود. به دست آوردن یک معجون با کیفیت واقعاً سخت است و گاهی اوقات در موقعیتهای بحرانی قرار میگیری که زمان کافی برای دریافت و استفاده از معجون نداری. پس، توانایی خوددرمانی از آنچه به نظر میآید، بسیار مفیدتر است.
خب، حالا بهتر است کمی بیشتر از این گوشت بخورم و بقیهاش را هم به هلا بدهم.
دو ساعت بعد...
حالا که غذا خوردن ما تمام شده، من هلا را برای اینکه هیچ خطری تهدیدش نکند، به فضای سیستم منتقل کردهام. حالا فقط باید ساخت کلبه چوبیام را تمام کنم. الان تقریباً نزدیک به غروب آفتاب است، پس وقت زیادی برای ساخت کلبه ندارم، اما تلاش میکنم تا جایی که ممکن است، کلبه را تکمیل کنم.
کازوتو خبر نداشت، اما چیزی بسیار خطرناک و مرگبار در حال نزدیک شدن به او بود. وقتی کازوتو در حال ساخت کلبه چوبی بود، ناگهان یک شمشیر بزرگ و سیاه رنگ با طول نزدیک به ۳ متر و عرض نیم متر، از کمر او را به دو نیم تقسیم کرد.
چرا مُردم؟
کازوتو وقتی که بین زمین و آسمان معلق بود، به محل مرگ خود نگاه کرد و یک شوالیه را دید که با توجه به شکل لباسش، یک زن بود. شوالیه لباسی کاملاً سیاه داشت و شمشیری ...
هنوز فروششان هم آغاز نشده، که باعث میشود دسترسی به آنها دشوارتر شود. به دست آوردن یک معجون با کیفیت واقعاً سخت است و گاهی اوقات در موقعیتهای بحرانی قرار میگیری که زمان کافی برای دریافت و استفاده از معجون نداری. پس، توانایی خوددرمانی از آنچه به نظر میآید، بسیار مفیدتر است.
خب، حالا بهتر است کمی بیشتر از این گوشت بخورم و بقیهاش را هم به هلا بدهم.
دو ساعت بعد...
حالا که غذا خوردن ما تمام شده، من هلا را برای اینکه هیچ خطری تهدیدش نکند، به فضای سیستم منتقل کردهام. حالا فقط باید ساخت کلبه چوبیام را تمام کنم. الان تقریباً نزدیک به غروب آفتاب است، پس وقت زیادی برای ساخت کلبه ندارم، اما تلاش میکنم تا جایی که ممکن است، کلبه را تکمیل کنم.
کازوتو خبر نداشت، اما چیزی بسیار خطرناک و مرگبار در حال نزدیک شدن به او بود. وقتی کازوتو در حال ساخت کلبه چوبی بود، ناگهان یک شمشیر بزرگ و سیاه رنگ با طول نزدیک به ۳ متر و عرض نیم متر، از کمر او را به دو نیم تقسیم کرد.
چرا مُردم؟
کازوتو وقتی که بین زمین و آسمان معلق بود، به محل مرگ خود نگاه کرد و یک شوالیه را دید که با توجه به شکل لباسش، یک زن بود. شوالیه لباسی کاملاً سیاه داشت و شمشیری ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب برگذیدهی خدایان را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

