فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

برگذیده‌ی خدایان

قسمت: 35

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
" به نظر میرسه کسانی که انتخاب کردیم خیلی افراد مناسبی هستند ، البته به جز یک نفر از آنها" 

تعداد زیادی از افراد ، بر روی صندلی هایی به صورت دایره ای شکل نشسته بودند ، و وقتی از بالا به آنها نگاه می کردی متوجه می شدی که چندین دایره وجود دارد ، و هر دایره درون دایره دیگر است تا کوچکترین دایره که فقط نه صندلی وجود دارد و یکی از آنها خالی است 

بعد از چند ثانیه یکی از افرادی که روی یکی از صندلی های کوچکترین دایره نشسته بود ، گفت:

" به نظرم بهتره هر چهار گروه برگذیده را دور هم جمع کنیم" 

او یک مرد با ریش بلند سفید و چشمانی به رنگ  آبی آسمانی بود و یک ردای بلند سفید رنگ پوشیده بود 

یک فرد دیگر که بر صندلی رو به روی او نشسته بود و چشمانی زرد رنگ دااش و پوستی قهوه ای رنگ مانند مردمان آفریقا داشت و موهایی بسیار کوتاه و تراشیده شده مشکی داشت 

او یک ست کت و شلوار مشکی پوشیده بود و با صدایی مردانه پاسخ داد 

" من با این موافق نیستم ، چون اگر به همین زودی اونها رو دور هم جمع کنیم ، احتمال اینکه درگیری بین اونها ایجاد بشه خیلی زیاده" 

.

.

.

.




بلاخره آخرین کلمه وارد بدن کازوتو شد و همه نوشته های خونی از بین رفتند ، این روند حدود 24 ساعت طول کشید 

" بلاخره ، بلاخره من تبدیل به یک نیمه اژدها شدم" 

هلا بلاخره استراحتش تمام شد ه و بیدار شده بود 

کازوتو وقتی دید هلا دارد تکان می خورد و قصد بیدار شدن دارد ، لبخنده بر روی لب هایش آمد و با صدایی بسیار آرام که تقریبا شنیده نمی شد ، گفت:

" خوش حالم که سالمی" 

هلا به آرامی پلک هایش را باز می کند و کمی با دست هایش چشم هایش را می مالاند  و با صدایی خسته می گوید:

" کازوتو ، تموم شده؟"...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب برگذیده‌ی خدایان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی