برگذیدهی خدایان
قسمت: 35
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
" به نظر میرسه کسانی که انتخاب کردیم خیلی افراد مناسبی هستند ، البته به جز یک نفر از آنها"
تعداد زیادی از افراد ، بر روی صندلی هایی به صورت دایره ای شکل نشسته بودند ، و وقتی از بالا به آنها نگاه می کردی متوجه می شدی که چندین دایره وجود دارد ، و هر دایره درون دایره دیگر است تا کوچکترین دایره که فقط نه صندلی وجود دارد و یکی از آنها خالی است
بعد از چند ثانیه یکی از افرادی که روی یکی از صندلی های کوچکترین دایره نشسته بود ، گفت:
" به نظرم بهتره هر چهار گروه برگذیده را دور هم جمع کنیم"
او یک مرد با ریش بلند سفید و چشمانی به رنگ آبی آسمانی بود و یک ردای بلند سفید رنگ پوشیده بود
یک فرد دیگر که بر صندلی رو به روی او نشسته بود و چشمانی زرد رنگ دااش و پوستی قهوه ای رنگ مانند مردمان آفریقا داشت و موهایی بسیار کوتاه و تراشیده شده مشکی داشت
او یک ست کت و شلوار مشکی پوشیده بود و با صدایی مردانه پاسخ داد
" من با این موافق نیستم ، چون اگر به همین زودی اونها رو دور هم جمع کنیم ، احتمال اینکه درگیری بین اونها ایجاد بشه خیلی زیاده"
.
.
.
.
.
بلاخره آخرین کلمه وارد بدن کازوتو شد و همه نوشته های خونی از بین رفتند ، این روند حدود 24 ساعت طول کشید
" بلاخره ، بلاخره من تبدیل به یک نیمه اژدها شدم"
هلا بلاخره استراحتش تمام شد ه و بیدار شده بود
کازوتو وقتی دید هلا دارد تکان می خورد و قصد بیدار شدن دارد ، لبخنده بر روی لب هایش آمد و با صدایی بسیار آرام که تقریبا شنیده نمی شد ، گفت:
" خوش حالم که سالمی"
هلا به آرامی پلک هایش را باز می کند و کمی با دست هایش چشم هایش را می مالاند و با صدایی خسته می گوید:
" کازوتو ، تموم شده؟"...
تعداد زیادی از افراد ، بر روی صندلی هایی به صورت دایره ای شکل نشسته بودند ، و وقتی از بالا به آنها نگاه می کردی متوجه می شدی که چندین دایره وجود دارد ، و هر دایره درون دایره دیگر است تا کوچکترین دایره که فقط نه صندلی وجود دارد و یکی از آنها خالی است
بعد از چند ثانیه یکی از افرادی که روی یکی از صندلی های کوچکترین دایره نشسته بود ، گفت:
" به نظرم بهتره هر چهار گروه برگذیده را دور هم جمع کنیم"
او یک مرد با ریش بلند سفید و چشمانی به رنگ آبی آسمانی بود و یک ردای بلند سفید رنگ پوشیده بود
یک فرد دیگر که بر صندلی رو به روی او نشسته بود و چشمانی زرد رنگ دااش و پوستی قهوه ای رنگ مانند مردمان آفریقا داشت و موهایی بسیار کوتاه و تراشیده شده مشکی داشت
او یک ست کت و شلوار مشکی پوشیده بود و با صدایی مردانه پاسخ داد
" من با این موافق نیستم ، چون اگر به همین زودی اونها رو دور هم جمع کنیم ، احتمال اینکه درگیری بین اونها ایجاد بشه خیلی زیاده"
.
.
.
.
.
بلاخره آخرین کلمه وارد بدن کازوتو شد و همه نوشته های خونی از بین رفتند ، این روند حدود 24 ساعت طول کشید
" بلاخره ، بلاخره من تبدیل به یک نیمه اژدها شدم"
هلا بلاخره استراحتش تمام شد ه و بیدار شده بود
کازوتو وقتی دید هلا دارد تکان می خورد و قصد بیدار شدن دارد ، لبخنده بر روی لب هایش آمد و با صدایی بسیار آرام که تقریبا شنیده نمی شد ، گفت:
" خوش حالم که سالمی"
هلا به آرامی پلک هایش را باز می کند و کمی با دست هایش چشم هایش را می مالاند و با صدایی خسته می گوید:
" کازوتو ، تموم شده؟"...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب برگذیدهی خدایان را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

