برگذیدهی خدایان
قسمت: 37
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
[ جسد یک خون آشام در نزدیکی شما شناسایی شد]
[ آیا می خواهید آن را به سیستم اهدا کنید؟ ]
[ بله / خیر ]
واقعا ناراحت شدم که اون رو کشتم ، کازوتو آهی از روی نا امیدی می کشد و بعد به جسد نگاه می کند
" واقعا می خواستم اون رو شکنجه بدم ، ولی حیف که سیستم یک فرصت برای قویتر شدن به من داد"
بعد کازوتو به پیام سیستم نگاه می کند و می گوید
" بله"
وقتی he گذینه "بله" را انتخاب می کند ، جسد تبدیل به ذره های کوچکی می شود و به سمت بخشی که پیام سیستم در آن قرار داشت می روند و در آن ناحیه غیب می شوند
" خب ، هلا حالا دیگه بهتره هر چه سریعتر به سمت اون کوه برویم ، چون ممکنه دفعه بعدی اینقدر خوش شانس نباشیم"
می ایستم و بعد یک نفس عمیق می کشم و شروع به حرکت می کنم...
(POV M)
"هعی ، دیگه خسته شدم ، چرا هیچ کس نیست که بتوانم بکشمش؟"
یک صدایی در سر او می پیچد که می گوید
" چون تو هیچ تلاشی برای پیدا کردن بقیه انجام ندادی"
م با بی حوصلگی پاسخ می دهد
" ولی فکر نکنم اینجا آنقدر بزرگ باشد که پیدا کردن بقیه سخت باشه"
ناگهان M یک فکر دیوانه وار به ذهنش رسید
" خب ، آره باید همین کار رو بکنم"
" چی؟ صبر کن می خواهی چه..."
قبل از اینکه دئوث حرفش را تمام کند ، M شروع به انجام کارش کرده بود ، اون هاله انرژی خودش را آزاد کرده بود تا هر کس که می خواهد ، بتواند او را پیدا کند
" احمق ، دوباره این کار رو کردی"
او لبخند ملیحی میزند و می گوید
" خب ، اینطوری خیلی سریعتر می شود حریفم رو پیدا کنم"
دئوس با صدایی که معلوم بود از عصبانیت می لرزد گفت
[ آیا می خواهید آن را به سیستم اهدا کنید؟ ]
[ بله / خیر ]
واقعا ناراحت شدم که اون رو کشتم ، کازوتو آهی از روی نا امیدی می کشد و بعد به جسد نگاه می کند
" واقعا می خواستم اون رو شکنجه بدم ، ولی حیف که سیستم یک فرصت برای قویتر شدن به من داد"
بعد کازوتو به پیام سیستم نگاه می کند و می گوید
" بله"
وقتی he گذینه "بله" را انتخاب می کند ، جسد تبدیل به ذره های کوچکی می شود و به سمت بخشی که پیام سیستم در آن قرار داشت می روند و در آن ناحیه غیب می شوند
" خب ، هلا حالا دیگه بهتره هر چه سریعتر به سمت اون کوه برویم ، چون ممکنه دفعه بعدی اینقدر خوش شانس نباشیم"
می ایستم و بعد یک نفس عمیق می کشم و شروع به حرکت می کنم...
(POV M)
"هعی ، دیگه خسته شدم ، چرا هیچ کس نیست که بتوانم بکشمش؟"
یک صدایی در سر او می پیچد که می گوید
" چون تو هیچ تلاشی برای پیدا کردن بقیه انجام ندادی"
م با بی حوصلگی پاسخ می دهد
" ولی فکر نکنم اینجا آنقدر بزرگ باشد که پیدا کردن بقیه سخت باشه"
ناگهان M یک فکر دیوانه وار به ذهنش رسید
" خب ، آره باید همین کار رو بکنم"
" چی؟ صبر کن می خواهی چه..."
قبل از اینکه دئوث حرفش را تمام کند ، M شروع به انجام کارش کرده بود ، اون هاله انرژی خودش را آزاد کرده بود تا هر کس که می خواهد ، بتواند او را پیدا کند
" احمق ، دوباره این کار رو کردی"
او لبخند ملیحی میزند و می گوید
" خب ، اینطوری خیلی سریعتر می شود حریفم رو پیدا کنم"
دئوس با صدایی که معلوم بود از عصبانیت می لرزد گفت
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب برگذیدهی خدایان را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


