فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

برگذیده‌ی خدایان

قسمت: 40

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
دختر نوجوان همچنان با چهره‌ای متعجب ، داشت به کازوتو نگاه می کرد 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کازوتو متوجه نگاه خیره شده دختر شد و با یک لبخند مصنوعی گفت 
‌‌‌‌
" چیزی روی صورتمه؟" 
‌‌‌‌‌‌‌‌
دختر نوجوان متوجه اعمال خود شد و سریعا دوباره گارد گرفت و تیغه کاتانا را به سمت کازوتو گرفت و گفت ‌‌
‌‌‌‌‌‌
" بهتره مواظب کار هایی که انجام می دی باشی ، وگرنه تو رو می کُشم" 
‌‌‌‌‌‌‌
[ توانایی ریاکار ، عملکرد چشمان حقیقت رتبه B را مسدود می کند] 
‌‌‌‌
اوه ، پس این دختر ، یک توانایی کشف دروغ داره؟ 
‌‌‌‌‌
خب خوشبختانه من این توانایی ریاکاری رو دارم و می توانم به راحتی به او دروغ بگویم بدون اینکه بفهمد 
‌‌‌
دختر وقتی دید که کازوتو واکنشی نشان نمی دهد ، طوری که انگار سعی می کرد قوی و استوار به نظر برسد ، گفت 
‌‌‌‌‌
" هی، بهتره هر چی که از تو می پرسم رو جواب بدی ، چون در غیر اینصورت ، تو رو می کُشم" 
‌‌‌‌
دختر مکثی می کند و بعد می گوید 
‌‌‌‌
" در ابتدا بگو که اسم تو چیه و اینجا چیکار می کنی؟" 
‌‌‌‌
کازوتو با لبخندی که بسیار پر انرژی به نظر می رسید ، پاسخ داد 
‌‌‌‌‌
" خب ، اسم من کازوتو هست و در واقع من به اینجا آمده بودم تا با یکی از اقوامم دیداری داشته باشم ، ولی متوجه شدم که او کُشته شده است ، و چند لحظه بعد این اتفاقات شروع شد" 
‌‌‌‌‌‌
دختر با ناباوری به او نگه می کرد و با اینکه گفته های او به نظر می آمد که دروغ باشند ، اما آنها حقیقت کامل بودند 
‌‌‌
دختر هنوز در تلاش بود تا دروغ او را آشکار کند ، پس چندین سوال دیگر پرسید تا بتواند به این هدف برسد 
‌‌‌‌‌
حتی خیلی از سوال های او ربطی به ماجرا نداشتند ، و ریچارد به طور مداوم تلاش می کرد که او را متقاعد کند این کار ها را انجام ندهد 
‌‌‌‌‌
و دختر نتوانست هیچ دروغی را از او پیدا کند به جز... 
‌‌‌‌‌‌‌
" آیا خانواده ات  انسان هایی اهل هند بودند؟" 
‌‌‌‌‌
کازوتو این با را می خواست حقیقت را بگوید و گفت 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
" خیر ، پدرم اهل آمریکا و مادرم اهل ژاپن بود" 
‌‌‌‌‌
[ هشدار ، هشدار ، دروغ شما با حقیقتی که می دانید خیلی فاصله دارد ، چشمان حقیقت دروغ شما را متوجه خواهند شد] 
‌‌‌‌‌‌
چی؟ اما من این بار حقیقت را گفتم 
‌‌‌‌
در واقع دختره م بسیار متعجب شده بود که کازوتو در مورد چنین چیزی دروع می گوید 
‌‌‌‌
شاید ، کازوتو حقیقتی را می داند که سعی کرده آن را فراموش کند 
‌‌‌‌‌‌‌
یا شاید خاطرات تلخی که حاضر به یاد آوری آن نیست ، خاطراتی که شخصیت او را شکل داده اند 
‌‌‌‌‌‌
(POV M) 
‌‌‌‌
[ تنها سه نفر باقی مانده اند ] 
‌‌‌‌‌
[ تبریک ، شما این آزمون را به پایان رساندید] 
‌‌‌‌‌
[ افرادی که آزمون را گذرانه اند 
‌‌
1_ M
‌‌‌
2_ کازوتو ‌‌‌
‌‌‌‌
3_ نیکولاس ] 
‌‌‌‌‌
[ به همه برندگان تبریک می گویم ، شما اکنون به محلی که باید در آنجا وظایف خود را انجام دهید ، منتقل خواهید شد] 
‌‌‌‌
تلاشم برای کُشتن به نتیجه رسید 
‌‌‌‌‌
حالا وقتشه که بیشتر به هدفم نزدیک بشم
‌‌‌‌
[ 3..2...1  شما منتقل شدید] 
‌‌‌
وقتی این پیام را دریافت کردم ، ناگهان نور زیادی به چشمان من تابیده شد و بعد وقتی دوباره چشمانم را باز می کنم ، یک ارتش بسیار عظیم را می بینم 
‌‌‌‌‌
ارتشی که وقتی به آن نگاه می کنی ، خون خواهی آنها کاملا معلوم است 
‌‌‌‌‌
" اوه ، چه زیاد" 
‌‌‌‌‌
به سمت چپم که صدا از آن می آمد نگاه کردم و فردی را دیدم که موهای مشکی و چشمان بنفش رنگ داشت ، همچنین یک لباس که برای من ناشناخته بود ، پوشیده بود 
‌‌‌‌
فکر کنم او را در ابتدای شروع آزمون ها دیدم ، به نظر نمیرسه که زیاد قدرتمند باشه ، اما به هر حال باید مواظب باشم 
‌‌‌‌
البته فکر کنم اولین ماموریت ما شکست این ارتشه
‌‌‌‌
[ آتنا به شما نگاه می کند] 
‌‌‌‌‌
[ آتنا شمشیر خاطره ها رو برای شما می فرستد] 
‌‌‌‌
[ شما شمشیر خاطره ها را دریافت کردید] 
‌‌‌‌‌
خب ، پس این دختر کوچولو هم می خواد که ما پیروز بشیم؟ 
‌‌‌‌
" باشه آتنا ، خودم اونها رو تکه تکه می کنم" 
‌‌‌‌‌‌
[ آتنا با نگرانی به شما می گوید که مراقب باشید ] 
‌‌‌‌
این *** خیلی زیادی نگرانه ، باید یکم بیشتر به من اعتماد کنه ، به هر حال طبق قراردادی که ما داریم ، اون بعد از اینکه من بهش کمک کردم المپیوس را به صلح برسانیم ، تبدیل به سرباز من بشود 
‌‌‌‌‌
برای اینکه بتوانم اون فرد رو شکست بدهم به قدرت خیلی بیشتری نیاز دارم و چند همراه می توانند مفید باشند 
‌‌‌‌‌‌
در همین هنگام که من در حال برنامه ریزی برای نبرد بودم ، دو نفر دیگری که همراه با من به این مکان منتقل شده بودند ، در حال صحبت با یکدیگر بودند 
‌‌‌‌‌‌‌
به نطر میرسه که خیلی از خودشان مطمعنند ، ولی امکان داره که بمیرند پس باید مراقب باشند 
‌‌‌‌‌‌
شمشیر خاطره ها را از فضای سیستم بیرون می آورم ، این شمشیر ، یک تیغه دو لبه دارد که به رنگ آبی آسمانی است و به زبان یونانی روی آن نوشته شده است " آتنا" . 
‌‌‌‌‌‌
فکر کنم این شمشیر بتواند تا حدودی قدرت من را تحمل کند 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
طول تیغه شمشیر تقریبا 1 متر است ، که یک شمشیر نسبتا کوتاه است 
‌‌‌‌
ولی با سبک مبارزه من همخوانی دارد ، پس کوتاه بودنش اشکالی ندارد 
‌‌‌‌‌
باید سعی کنم با عنصر سیاه ، تغییراتی در آن ایجاد کنم ، اما این کار را بعد از به اتمام رساندن این جنگ انجام می دهم 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رو به دو نفر دیگر می کنم و با لبخندی می گویم 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
" بی فایده ها ، بهتره سریعتر این صحبت هایتان را تمام کنید ، وگرنه من هر دو نفر شما را خواهم کُشت" 
‌‌‌‌‌
( POV کازوتو) 
‌‌‌‌‌
وقتی با دختر نوجوان در حال صحبت بودم ، ناگهان نور شدیدی به چشمانم تابیده شد و وقتی چشمانم را باز کردم ، دیدم که در مقابل یک ارتش عظیم که همه سیاه پوش هستند ایستاده ام 
‌‌‌‌
به اطرافم نگاه کردم و دو نفر را دیدم ، یکی از آنها یک پسر نوجوان بود که مو های قهوه ای داشت و یک عینک نیز زده بود 
‌‌‌‌
و دیگری ، یک سیاه پوست تقریبا عضله ای بود که کله اش بدون مو بود 
‌‌‌
خب ، من هر دو نفر آنها را می شناسم ، اما ترجیح می دهم با M صحبت نکنم 
‌‌‌‌‌
نزدیک نیکولاس می روم و دستم را جلو او می گیرم تا دست بدهیم و او نیز دستش را جلو می آورد 
‌‌‌‌‌
" نیکولاس ، خوش حالم که تو هم قبول شدی" 
‌‌‌‌
نیکولاس در پاسخ به من فقط لبخندی زد 
‌‌‌
بعد از چند ثانیه ، ناگهان M شروع به صحبت کرد 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
" بی فایده ها ، بهتره سریعتر این صحبت هایتان را تمام کنید ، وگرنه من هر دو نفر شما رو می‌کشم"
‌‌‌‌‌‌‌‌
خب با اینکه به من گفت بی فایده ، ولی بهتره که باهاش درگیر نشوم ، چون من خوب می دانم که نمی توانم اون رو شکست بدم 
‌‌‌‌
[ لوکی برای شما آیتم هایی فرستاده است ] 
‌‌‌‌‌
[ لوکی به شما می گوید ، این آیتم ها باعث می شوند ، سریعتر سیستم شما بروزرسانی شود ] 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خب ، واقعا از لوکی ممنونم ، ولی فکر نکنم این آیتم ها در این جنگ برای من استفاده ای داشته باشند 
‌‌‌‌‌
[ سیستم به دلیل دریافت تمام آیتم های مورد نیاز ، به بهترین حالت ممکن بروز رسانی می شود] 
‌‌‌‌‌
[ بروز رسانی سیستم تکمیل شد] 
‌‌‌‌‌
[ توضیحات سیستم جدید] 
‌‌‌‌‌‌‌‌
[ آمار جدیدی به نام "اصیل" اظافه شد] 
‌‌‌‌
[ نقاط آماری سرعت و چابکی با هم ترکیب می شوند و نقطه آماری SC را می سازند ] 
‌‌‌‌‌‌
[ نقاط آماری قدرت و استقامت ترکیب می شوند و نقطه آماری PA را می سازند] 
‌‌‌‌‌‌
[ نقاط آماری مانا و هوش ترکیب می شوند و نقطه آماری MH را می سازند ] 
‌‌‌‌‌‌‌
[ نقاط آماری سرزندگی و شانس ترکیب می شوند و نقطه آماری LS را می سازند] 
‌‌‌‌‌‌
[ قابلیت جدید تبدیل اضافه شد]

کتاب‌های تصادفی