فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 36

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۳۶: کمد پیرایه‌ی شب خوش

با اینکه کایل لئونارد آدم بی‌تفاوت و سردی به نظر می‌یومد، به خاطر کاری که در حق نواه کرده بود، احساس گناه عمیقی می‌کرد.

البته، اگه بهش فرصتی برای برگردوندن روز قبل می‌دادن، بازم ممکن بود همون طوری اسلحه‌شو به طرف نواه نشونه بگیره.

کایل لئونارد بازپرسی بود که حتی برای یه لحظه هم به کسی اجازه‌ی به مخاطره انداختن تحقیقاتشو نداده بود. احتیاط می‌کرد، چون توی صحنه جرم حتی یه ثانیه غفلت ممکن بود سرش رو از گردنش جدا کنه، تقریباً ۱۰ سال می‌شد که کار می‌کرد. این براش عادت شده که توی شرایط خطرناک اسلحه‌شو در بیاره.

و کاملا هم از این کارش راضی بود. اون چنین جرم بزرگی رو، حداقل، توی روز روشن مرتکب نشده بود.

کایل لئونارد، با نگاهی خسته به مغازه‌ای که جلوش بود نگاه کرد و گفت: «... اینجا همون جاییه که باید همراهت می‌یومدم؟»

نواه که با خوشحالی وارد مغازه شد و جواب داد: «بله.»

کایل لئونارد پاهای لرزون خودش رو به زور اون طرف چهارچوب در گذاشت. اسم اون مغازه...

کمد پیرایه‌ی شب خوش بود.

«...»

بیشترین پیرایه‌هایی که تا حالا توی زندگیش دیده بود توی مغازه جمع شده بودن. حالت چهره‌ی کایل لئونارد دیگه قابل تشخیص نبود. کمد پیرایه‌ی شب خوش چندین سال نوری با سلیقه‌ی اون فاصله داشت.

ولی، هر وقت متوجه می‌شد نواه، پیشونی دردناکش رو ماساژ می‌ده، سر جاش میخکوب می‌شد. نمی‌تونست بی‌خیال بشه و پشتش رو بهشون بکنه. با اینکه کاملاً تقصیر اون نبود، ولی احساس گناه می‌کرد.

و وقتی متوجه شده بود که اون در حقیقت، جادوگر شرور، الیونورا آسیل نیست، احساس گناهش 2 برابر شد. کایل لئونارد ژنرال مدیر بخش امنیتی کل محله‌های لاورنته، یعنی اون مسئول امنیت و آسایش شهروندان، از جمله نواه، هم هست.

تا وقتی نواه از هر گونه اتهامی مبرا بمونه، اونم یکی از افرادیه که کایل لئونارد باید ازش محافظت کنه. در واقع، اون به حفاظت مخصوص نیاز داره؛ اون یه شهروند معمولیه که هیچ قدرتی نداره و داخل بدن جادوگری که تحت تعقیبه تناسخ پیدا کرده و الگوی یه اژدها شده.

بالاتر از هر کدوم از این حرفا...

«اونم مرده.»

«من از کار اضافی مردم. شاید برای اینکه وقتی می‌میری، قبل از اینکه کاملاً از بین بری، برای مدت طولانی بین بعدهای مختلف سرگردون می‌شی این اتفاق افتاده.»

وقتی درمورد تراژدی تلخ پشت زندگی نواه شنید، احساس گناه به درونش هجوم برد. لعنتی، اگه می‌دونستم اوضاع چطور پیش میره، قبل از اینکه روت اسلحه بکشم، دو بار به کارم فکر می‌کردم.

بازپرس ایش کرد و دست نواه رو گرفت و گفت: «تو که گفتی این یه قسمتی از تحقیقاته.»

نواه با دیدن کایل لئوناردی که مثل یه کتری‌ آب جوش داشت دود می‌کرد، خندید و گفت: «اوه، بهت دروغ گفتم.» به نظر می‌یومد از دیدن ظاهرش هیجان زده شده.

نواه بدون هیچ نشونه‌ای از شرم و خجالت پوزخند زد و گفت: «امروز برای تحقیقات اینجا نیومدی. امروز تو رو به عنوان خدمتکارم اینجا آوردم.»

«چی؟»

نواه که داشت تظاهر می‌کرد حرفش رو نشنیده، دور خودش چرخید، و خودش رو با زیر و رو کردن لباس‌ها مشغول کرد. «من به لباس بچه نیاز دارم. حالا که بهش فکر می‌کنم متوجه شدم هیچ لباس خوابی ندارم، در حالی که دارم زندگی می‌کنم، میخوام چندتا لباس بیرونی و خونگی بخرم.»

کایل لئونارد حرفشو قطع کرد و گفت: «نمی‌فهمم چرا می‌خوای لباس بچه بگیری.»

«وقتی صبر کنی می‌فهمی.»

نواه یه لباس خواب بچه‌گونه‌ی توپ توپی رنگی بیرون آورد و مستقیم رفت سراغش. بعد، لباس رو روی بچه‌ای که کایل نگهش داشته بود گذاشت تا ببینه اندازش هست یا نه.

این روال کار برای یه ساعت طول کشید، و کایل لئونارد رو خسته کرد. اون برنامه‌ریزی کرده بود زود از این شهر بره، و وقتی اون زن رو به خونه‌ش برگردوند، مجبور بود هر مدرکی که از سورنت بدست آورده رو حتی اگه کل شب وقتش رو بگیره، جمع کنه.

«مو، از طرح خال‌خالی خوشت میاد، یا طرح‌های ستاره‌ای رو دوست داری؟»

چهره‌ی نواه از اینکه موئل تاتی تاتی به سمت لباس خواب خال‌خالی رفت، روشن شد. در همون حین، کایل لئونارد نمی‌تونست فرق بین اون دو تا لباس خواب رو تشخیص بده.

ولی، به نظر می‌یومد در نظر بچه با هم فرق دارن. کایل لئونارد اژدها کوچولو رو دید که با لپ‌های سرخ شده و با افتخار لباس خواب‌های جدیدش رو پوشیده و آه عمیقی کشید.

کتاب‌های تصادفی