فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 101

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۰۱: تنش در جو

کایل که با چشم‌های پر از شک به نواه نگاه میکرد، برای سومین بار سوالش رو تکرار کرد:« حالا چه...»

«نگران نباشین، به حرف زدنتون ادامه بدین.»

شاید چون لباس فرم کایل لئونارد تنگ بدنش بود، بوی ضدعفونی کننده ملایم بود. نواه دیگه بدن کایل رو بو نکرد و به روی سینه‌ی اون خیره شد.

«... نمیدونم داری به چی فکر میکنی. میتونی هر چقدر دلت میخواد این جوری بهم خیره بشی، ولی هیچ اتفاقی نمیوفته.» چه نگاه نواه مزاحمش بود چه نبود، کایل اونو هل داد و یه قدم به عقب برداشت.

با این وجود، نواه مصرانه حرکات دست‌ها، شونه‌ها، کمر، و پاهای کایل رو زیر نظر گرفته بود. هیچ چیز عجیب غریبی درموردشون وجود نداشت.

فکر نکنم صدمه دیده باشه...

سپس نواه به خاطر آورد بعضی از مسافرا به خاطر هرج و مرجی که توی کوریدور رخ داده بود مجروح شده بودن. شاید این بو از طرف اونا اومده باشه.

نواه چشمش رو باریک کرد و چهره‌ی کایل لئونارد رو یه بار دیگه جستجو کرد. یه خراش کوچولویی زیر چشم چپش وجود داشت.

وقتی نواه اینو توی اتاق عملیات نیروی جادویی دید، فکر کرد که یه خراش خشک و خالیه، ولی الان که زیر نور روشن‌تر می‌بینش، زخمش خیلی دراز و عمیقه.

پوست کایل با وجود برجسته‌تر شدن زخمش، به قدری بی‌نقص بود که اصلاً شبیه کسی که توی صحنه‌ی جرم قرار داشته نبود.

« میشه یکم دارو روی زخمتون بزنم؟»

« چی؟»

ولی نواه همون موقعی که سوالش رو پرسید تصمیمش رو گرفته بود. اون با خودش فکر کرده بود که باید زخم کایل رو مداوا کنه و هیچ نیازی به دکتر نداره.

نواه کایل رو به گوشه‌ی اتاق برد و توی کشوهای کمدی که کنارش بود، جستجو کرد. بعدش، لوازمی که نیازشون داشت رو بیرون آورد و همین طور به کایل لئونارد هشدار محکمی داد که مبادا فکر فرار به سرش نزنه.

« همون جایی که وایسادی بمون. اگه تکون بخوری برات خوشایند نیست.»

کایل در پاسخ با غر و لند جواب داد:« چه حرف ترسناکی...» همین طور که نواه دوباره سرش رو دوباره بهش نزدیک کرد، کایل مکث کرد و زیپ دهنش رو کشید.

وقتی نواه در ضد عفونی کننده رو باز کرد، بوی قویش کل اتاق رو فر گرفت.

« آه.» همون موقع بود که کایل متوجه شد نواه میخواد چیکار کنه. همین طور که نواه مقدار کمی از دارو رو روی زخمش زد، شرم توی چشمای بنفشش نمودار شد.

«... خانم نواه، مجبور نیستین این زخم کوچولو رو مداوا کنین.»

نواه بدون این که به حرفش گوش کنه، به طرف ضد عفونی کننده‌ای که روی میز بود، رو کرد و بعدش پماد رو به دستش گرفت. «نباید بذاری روی صورت خوشگلت جای زخم بمونه. ولی، اگه این پماد رو به جای اشتباه بزنم، ممکنه چشمت آسیب ببینه.»

هر دفعه انگشت نواه به زخمش برخورد میکرد، به نظر میومد چشمای کایل از دردش میلرزه. یه چند باری چشمای گوی‌مانند بنفشش، که نمیتونست مستقیم به پارک نواه نگاه کنه، به این طرف و اون طرف پرسه زد و خیلی زود به زمین افتاد.

چشمای نواه که تقریباً خیلی به کایل نزدیک بود، میتونست ویژگی‌های صورتش رو واضح‌تر ببینه. اوه، اون خوش‌قیافه و خیلی باحاله. بعدش گاز رو روی زخمش گذاشت و یه نوار چسب به بالای اون زد.

وقتی نواه کارش رو تموم کرد، پرسید:« خب پس، همین که به خشکی برسیم، لنیا دستگیر میشه... بعدش، یه چیز دیگه باقی میمونه. تا امروز صبح چه بلایی سر اتاق عملیات نیروی جادویی اومده بود؟»

« من همه چی رو ضبط کردم.»

« چی؟ یعنی وقتی بین این همه مشغله بودی بازم ضبط کردی؟»

« فیلمی که گرفته شده مهم‌ترین مدرکیه که داریم، مخصوصاً برای الان که مدرک چندانی توی این پرونده به دست نیاوردیم که بتونیم اثبات کنیم.»

نواه بیشتر از این نمیتونست آمادگی این مرد رو تحسین کنه. اصلاً اون برای یه ثانیه هم که شده استراحت کرده؟

کایل ادامه داد:« ما قراره برگردیم و هر مدرکی که تا حالا به دست آوردیم رو جمع آوری کنیم و اونا رو مرور کنیم. البته اونا رو بهتون نشون میدم.»

« اوه، درسته. حالا که از مدرک داریم صجبت میکنیم، اون تیکه فلزاتی که توی اتاق عملیات نیروی جادویی بودن چی بودن؟»

کایل که تا حالا داشت از نگاه پارک نواه طفره میرفت، سرش رو بالا کرد و با حالت غافلگیری بهش نگاه کرد و گفت:« تو اونا رو دیدی. وقتی قرار بود نتایج رو مرور کنیم میخواستم بهت بگم.»

« چرا؟ نکنه چیز عجیبی بوده؟ به چی تیر زدی؟»

« یه آدم زنده بود.»

بعد از شنیدن اون ادعای غیر منتظره، چشمای نواه از تعجب باز شد و پرسید:« اون یه دستگاه جادویی نبود؟»

« اونا تا قبل از این که بهشون شلیک کنم آدم واقعی به نظر میومدن. قابل قبول‌ترین فرضیه‌ای که میتونم الان بهش فکر کنم اینه که گیج شده بودم. نمیدونم. وقتی دوباره اون فیلم رو مرور کنم میفهمم چی رو ندید گرفتم.»

نواه در حالی که با انگشتاش به لپ‌های نرم کایل دست میزد، غرق در فکر شد. اگه حریف از جادوی توهم‌زا استفاده کرده باشه، پس حتماً یه جادوگر بودن، و اگه متعلق به همون اتحادیه‌ای که به قطار ادمان مرکزی جادو کرده بوده باشه...

افکار نواه به مرد جذاب مو بلوند، آدریان راسینل، وزیر جادو که به شدت مشکوک بود، منحرف شد. وقتی به تزبا برسیم، باید یکم بیشتر ته و توی قضیه‌ی آدریان راسینل رو در بیاریم...

کتاب‌های تصادفی