فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 118

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۱۸:

نواه که داشت به زور نفس میکشید، فلز سردی که دور گردنش بود رو با انگشتاش خراش داد. کایل به طرف نواه هجوم برد و نواه رو بغل کرد، و نواه در حالی که داشت سرفه میکرد، به طور غریزی صورتش رو بین دست‌های آشنای کایل مدفون کرد.

در همون حین، آدریان در حالی که صداش جوری آروم بود که انگار اصلاً هیچ اتفاقی نیوفتاده، برای این که شهادت بده به جایگاه خودش برگشت. «ولی این موضوع که قدرت اژدها به احیای لاورنت کمک میکنه، حقیقت داره، با توجه به ارزش الیونورا آسیل که ارباب فعلی اژدهاس...»

یه دفعه، مانع نامرئی‌ای که دور نواه بود ناپدید شد. موئل غرغر کرد و در حالی که آماده‌ی حمله بود، دست‌های کوچولوش رو به هم مشت کرد. نواه که داشت اژدهای خشمگین رو متوقف میکرد، با عجله از بین دست‌های کایل بیرون اومد.

«...در نهایت جناب قاضی» صدای آدریان در بین صحنه‌ی دادگاه به طور مشخصی دوباره شنیده شد. اون تنها کسی بود که توی دادگاه زیادی آروم و راحت به نظر میومد. «به علاوه، میخوام مدعی علیه، الیونورا آسیل، توسط زنجیر اوبلیث مهار بشه. همین طور این که، درخواست ۲۰۰هزار ساعت برای خدمت به عموم رو دارم و همین طور این که به من صلاحیت لازم برای زیر نظر گرفتن مخصوص مدعی علیه رو بدین.»

برای یه لحظه، نواه به چیزی که شنیده بود شک کرد. چند ساعت خدمت به عموم؟ ۲۰۰هزار ساعت...؟ ماشین حساب توی ذهنش شروع به رقم انداختن کرد. ۲۰۰هزار ساعت میشه ۸۳۰۰ روز، و ۸۳۰۰ روز میشه...

نزدیک به بیست و دو سال...؟ اگه دوازده ساعت در روز بشه، میشه چهل و چهار سال، و اگه هشت ساعت در روز باشه میشه شصت سال.

این برای من میشه حبس ابد!

اصلاً نیازی نبود به این پیشنهاد فکر کنه. «چی، تو یه عوضی دیوونه‌‌ای!»

« خانم نواه، لطفاً تکون نخورین.» کایل با بررسی زنجیری که دور گردنش بود، مشغول شده بود. موئل در حالی که اخم کرده بود، سعی کرد با نواه طنین کنه، ولی هنوزم نواه نیروی جادویی موئل رو حس نمیکرد. ولی خوشبختانه همون طور که آدریان هم گفته بود، هیچ آسیبی به بدنش نمیرسوند. این زنجیر برای نواه خطرناک نبود.

آدریان به نواه نگاه کرد و به آرومی قاضی رو به عجله انداخت. «قاضی محترم، لطفاً حکمش رو قضاوت کنین.»

قاضی به همراه وزیر عدالت نفس عمیق کشیدن و حکمش رو خوندن. «... مدعی علیه، به ۲۰۰هزار خدمت به عموم و ۱۰۰هزار پوند برای ضمانت محاکمه میشه. هر گونه فعالیت مرتبط با مدعی علیه، باید به وزیر آدریان راسینل گزارش بشه...» برای این که حتی یه ثانیه زودتر این محاکمه‌ی وحشتناک رو تموم کنه، با صدای مصمم حکم رو خوند. خیلی طول نکشید که چکش چوبی رو کوبید و با این کار ختم محاکمه رو اعلام کرد.

انعکاس صدای چکش با یه جور حسی که انگار پیش‌بینیش کرده بود، توی گوش نواه زنگ خورد. اگه این جا آزادیش رو به آدریان از دست داده، این براش خیلی خیلی دردناک میشه جوری که انگار هر چیزی که براش راحته رو با یه دست داره میریزه توی آب!

در رابطه با کار داوطلبانه، اونو نمیفرستن به یه جای دیگه؟

همین طور که وزیر عدالت میخواست برای بار آخر چکش رو بکوبه، صدای مصممی پشت سر نواه طنین انداز شد.

« جناب قاضی.»

اون صدا مال کایل بود.

« این صلاحیت رو به من بدین. صلاحیت زیر نظر گرفتن الیونورا آسیل که بعد از این محاکمه باید اجرا بشه.»

« چی... چی؟»

« من نامم، مقامم، شرفم و همه‌ی اعتمادم رو صرفش میکنم و از لاورنت در برابر تهدیدها محافظت میکنم. از همون اولش هم این مسئولیت من بوده، پس من مسئولیت هر فعالیتی که به الیونورا آسیل ربط داشته باشه رو میپذیرم.»

حرفای کایل نواه رو غافلگیر کرده بود، ولی حیرتش فوراً با ترسی که از صدای آدریان به وجود اومده بود، تعویض شد.

« نباید این طوری باشه، جناب لئونارد. این حرفی که زدین، برای گفتن توی دادگاه چیز خوبی نیست، ولی... الان زمانش نیست که به خودتون افتخار کنین، درست میگم؟»

کایل در حالی که صداش سرد و سنگین بود جواب داد:« من نمیدونم منظورتون چیه، جناب وزیر.» در مقابلش بر خلاف کایل، آدریان تموم وقت لبخند روشنی به لب داشت. در حالی که آدریان به گرمی آتیش بود، کایل به سردی یخ شباهت داشت.

کایل یه قدم جلوتر پیش کایل اومد و یواش زمزمه کرد:« رابطه‌ی عاشقانه‌ی بین بازجو و مجرم... تو فکرم مردم چه طور اینو قبول میکنن.»

کایل لئونارد که گیج شده بود، پرسید:« رابطه‌ی... چی؟» در طرف دیگه، نواه اشتباهش رو متوجه میشه و رنگ از صورتش میپره. اون وقتی آدریان کنارش بود، کایل رو با کلمات شیرین صدا کرده بود.

نواه که پر از خجالت شده بود، با عجله حرف آدریان رو که نزدیک بود صحبت کنه، قطع کرد و گفت:« انجامش بده. آره، انجامش بده. یه بار در هفته هم بهش گزارش منظم بده. باشه؟»

« دو بار در هفته.»

«... بله، دو بار.» نواه که از شدت عصبانیت فکش رو محکم گرفته بود، با حرفش موافقت کرد.

وزیر مالی، که تونسته بود توی مقامش باقی بمونه، داد زد:« آره، انجامش بده! اداره‌ی امور کلی مدعی علیه توسط جناب لئونارد انجام میشه و به وزیر راسینل به طور منظم گزارش میده. محاکمه این جا به پایان میرسه.»

با نگاه خسته و عصبانی، قاضی با شدت بیشتری این دفعه چکش رو به میز کوبید. صدای دست زدن حضار توی دادگاه پخش شد. محاکمه تموم شده بود. آخرین حکم گزارش منظم به آدریان و ۱۰۰هزار پوند ضمانت و ۲۰۰هزار ساعت خدمت به عموم و انداختن زنجیر اوبلیث به گردن و مچ دستش بود.

وسط دادگاه، همون جایی که حضار و قضات داشتن به بیرون هجوم میبردن، نواه از بین دست‌های کایل بیرون اومد و آدریان رو از یقه گرفت.

«... هی، آدم پست فطرت.»

کتاب‌های تصادفی