فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 131

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۱۳۱:

« یه تیم بازرسی توی ساختمون فرعی هستن. همین که به تزبا رسیدم، همه‌‌ی مدارکی که توی آنجلیک جمع کردم رو به این مکان فرستادم.»

طبقه‌ی دوم بیشتر از این که شبیه یه دفتر باشه، مثل یه آزمایشگاه بود. همین طور که به آخرای سالن رسیدن، نواه که به داخل اتاق نگاه انداخت، لباس کلاه‌دارش رو در آورد.

اتاق به دو بخش تقسیم شده بود. در یک طرف، چندین دستگاه ضبط صفحات نیمه شفافی رو روی دیوار سفید به تصویر کشیده بودن و اون طرف شیشه‌ی بزرگ، یه میز آهنی پهن قرار داده شده بود. محقق‌های اداره‌ی تحقیقات امنیتی که لباس‌های سفید به تن کرده بودن، دور و بر اون میز آهنی می‌پلکیدن.

همین طور که حرکت کردن، نواه یه چیزی رو روی میز دید. اون چیزی که روی میز بود، همون تیکه پاره‌های فلزی بودن که نواه قبلاً توی اتاق عملیات نیروی جادویی پیداشون کردن بود.

« من با خودم فکر کردم که نکنه اون یه طلسم توهم‌زا بوده، ولی این افراد میگن ساختار این با ساختار جادوی توهم‌زا کاملاً فرق داره.»

« پس...»

همین طور که کایل محقق‌ها رو صدا زد، اونا به سرعت فضا رو پاک کردن و از دری که طرف مقابلشون بود ناپدید شدن.

« بیاین بریم ببینیمش. احتمالا همین که نگاهش کنین میفهمین.»

نواه با دقت به داخل در شیشه‌ای پا گذاشت. روی میز آهنی تیکه‌های فلزی که شکل عجیب غریب داشتن قرار داده شده بود. اولش، نواه متوجه نشد اینا چی هستن، ولی همین که کایل به آرومی شونه‌هاش رو گرفت و کمی چرخوندش، صدای فهمیدنش از بین لبش خارج شد.

« اوه، این...»

اون تیکه‌ها که شبیه آت و آشغالای باقی مونده از یه دم و دستگاه خراب بودن، همه‌شون اندازه‌های متفاوتی داشتن. یه تیکه هم بود که از بدن نواه بزرگ‌تر بود، یه تیکه به کوچیکی ریگ بود و یه تیکه هم بود که به شکل یه چوب بیسبال دراز بود. وقتی نواه برای اولین بار اونا رو توی اتاق عملیات نیروی جادویی دید، اصلا به این فکر نکرده بود که اونا چه شکلی هستن.

کایل یه تیکه‌ی کروی فلز رو روی تیکه‌ی استوانه‌ای که کنارش بود قرار داد. همون موقع بود که موضوع براش روشن شد. لب‌های نواه از این کشف به لرزه در اومد.

«... اون یه آدمه.»

آره، وقتی همه‌ی قطعات با هم جور شدن، به شکل یه آدم در اومدن. بزرگترین تکه‌ی بینشون، به نظر میومد به شکل یه بدنه، و تیکه‌هایی که به کوچیکی ریگ بودن به نظر میومد مفاصل انگشت باشن، تکه‌های به شکل چوب بیسبال شکل دست رو تداعی میکردن، و ذرات کروی و استوانه‌ای هم به ترتیب سرها و گردن‌ها بودن.

« اوه، خدای من. پس اون جادوی توهم‌زا نبوده، بلکه یه دستگاه به شکل آدم بوده؟» تیکه‌های مویی که پشت گردن نواه قرار داشت بالا اومد و مو روی دستش سیخ شد. نواه با دقت اون دستگاهی که روی میز آهنی قرار داشت، رو با دستای سردش که به سینه زده بود، بررسی کرد.

با این که بعضی از کابل‌های خراب شده پهن شده بودن و مثل فنر بیرون زده بودن، ولی تشخیص این که اون دستگاه برای تقلید از فرم بدن آدم پیچیده ساخته شده بود، سخت نبود. حتی بند انگشت دست و انگشت پا هم با دقت از فرم بدن کپی گرفته بودن.

نواه پرسید:« این چطور کار می‌کنه؟ مگه چون از قبل خراب شده دیگه از کار نیوفتاده؟»

« من نمیدونم این چطور کار میکنه. احتمالا از همون اولی که به این وضعیت در میاد دیگه به درد دور انداختن میخوره.»

« منظورت از این که از همون اولی که به این وضعیت در میاد چیه؟»

کایل به جای این که جواب نواه رو بده، روی دکمه‌هایی که روی دستگاه ضبطی که با خودش آورده بود وجود داشت زد. بعدش، فیلم ضبط شده توی هوا پدیدار شد. اون فیلم نسخه‌ی ادیت شده‌ی فیلم ضبط شده‌ایه که کایل توی اتاق عملیات نیروی جادویی ضبطش کرده بود.

وسط صفحه یه اسلحه‌ای قرار داشت که به لوله‌ی دیوار چپی داخل اتاق عملیات نیروی جادویی نشونه رفته بود. هدف کایل دورتر از اون چیزی بود که بشه دیدش، ولی همین طور که این کلیپ‌ها دستکاری شدن، در لحظه‌ی بعد صفحه روی اون شخص زوم شد.

نواه با خودش فکر کرد، یه مرده؟

اون شخص مردی با موهای سیاه بود. نواه چشمش رو جمع کرد و سعی کرد به تموم ویژگی‌های ظاهریش از نزدیک نگاه کنه، ولی بدن اون مرد به خاطر گلوله‌ای که شلیک شد به عقب پرتاب شد و به لرزه در اومد. حتماً کایل بدون معطلی به نقاط حساسش شلیک کرده.

بعد، همون اتفاقی افتاد که نواه انتظارش رو داشت. همون موقعی که گلوله بدن اون مرد رو سوراخ کرد، پوست بدنش شروع به محو شدن کرد. وقتی اون مرد تعادلش رو از دست داد و روی زمین افتاد، هیچ اثری از بدن یه آدم نبود، به جاش تیکه‌های پخش شده‌ی فلز روی زمین قرار داشت.

کایل در حالی که ویدیوی بعدی رو پخش کرد، با حالت خشک گفت:« بیاین یه نگاه نزدیک‌تر بهش بندازیم.» توی فیلم بعدی، صفحه با صورت یه نفر پر شده بود.

اون مردی که روی صفحه پدیدار شده بود هم صورتش رو با یه نقاب پوشونده بود. اون فیلم چندین بار به طور ناپایداری لرزید و صدای ادامه‌دار خنده برای گوشش دردناک به نظر میومد. در اون لحظه، یه سری صدای شلیک گلوله به گوش رسید و گلوله به پیشونی حریف برخورد کرد.

وقتی نواه در واکنش به این صحنه جا خورد، کایل فیلم رو پاز کرد و گفت:« این شبیه فیلم قبلیه. تیر میخوره، خراب میشه. ولی این مهم نیست. اون چیزی که مهمه اینه.»

اون چیزی که روی صفحه پیدا شد، یه خالکوبی پشت گوش اون مرد به شکل حرف انگلیسی کوچیک 'ر' بود که به طور تمیزی حک شده بود.

کایل روی سر دستگاهی که روی میز قرار داشت زد. همین طور که سر با حالت ضعیفی به اطراف چرخید، اون جایی که قرار بود گوشش باشه، یه حرف حک شده بود. اون حرف، حروف 'ر' بود.

کتاب‌های تصادفی