NovelEast

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 133

تنظیمات

قسمت ۱۳۳:

نواه خیلی زود با گفتن، «نه، منظورم این بود که میخوام باهاش مهربون‌تر باشم. آدریان روی من نقطه ضعف داره.» موضوع رو روشن کرد.

« اگه اتفاق خیلی بدی بیوفته چی؟»

« آم...»

« 'بهم اعتماد داشته باش، میدونم دارم چیکار میکنم...' اگه همچین جمله‌ای تحویلم بدی، دیگه هیچوقت نمی‌بینمت.» کایل به قدری بی‌رحم بود که نواه مجبور شد ساکت بشه و سرش رو بهش تکون بده. «باشه، چیزی نمیگم.»

« این موضوع که به این فکر کردی همچین کاری کنی، نشون میده که داری گیج‌بازی در میاری...»

« قسم میخورم به یه تار موی آدریان هم دست نزنم.»

در همون حال، نواه حس رضایت نافذی رو احساس کرد. شاید به خاطر اینه که شانسی وجود داشت که نواه گیر عشق و علاقه‌ی یک طرفه‌ای نیوفتاده بود. برای یه لحظه، نواه به این فکر کرد که کایل رو بیشتر تحت فشار بذاره، ولی خیلی زود بعد از این حرفش متوجه شد دیگه کافیه، و از درون بهش نیشخند زد.

« پس، برای مسافرت کاری قراره کجا بری؟»

«... نویسکوشا.»

« اگه نویسکوشا باید بری... یعنی به شمال شرق میری؟»

کایل با ظاهر ناراضی با حالت محکم جواب داد:« آره، وقتی این قطعات رو از هم جدا کردم و علتش رو شناسایی کردم، متوجه شدم علت به حرکت دراومدنشون یه سنگ جادویی‌ایه که از معدن نویسکوشای غربی استخراج شده. بین سنگ‌های معدنی‌ای که از معدن در میاد، سنگ مِین به طرز خاصی با ارزشه و به طور مستقیم توسط وزارت جادو تحت نظر قرار داره.»

« اوه. پس، مقدار و نحوه‌ی استفاده از چیزایی که جمع‌اوری کردن قطعیه، ولی سوابق دپارتمان جادو نگفته بود که از اون سنگا برای درست کردن این جور آدمای آهنی‌ای استفاده شده؟»

« آره، اول قراره به نویسکوشا برم و دنبال مسیرهای غیر قانونی که از طریقشون سنگ معدنی مین توزیع میشه رو جستجو کنم. به هر حال چندتا پرونده اونجا هست که باید حلشون کنم.»

برای درست کردن حداقل پنج دستگاهی که این طوری پیچیده باشن، حتماً یه کارگاه صنعتی اونجاها باید باشه که اون سنگ‌های جواهر رو به عمل بیاره و گردآوری کنه.

نواه با خودش فکر کرد، اگه کایل مسیری که این سنگ معدن مین از نویسکوشا ازش یواشکی استخراج شده رو دنبال کنه، یه کارخونه یا آزمایشگاهی رو پیدا میکنه که اونا رو درست کرده. کایل همچنین میتونه اونا رو بدزده و ببینه محصولات نهایی کجا فرستاده میشن.

اگه کایل رد پاشون رو دنبال کنه، میتونه بالاخره بفهمه که کی اون ماشین‌ها رو طراحی کرده. واقعا اون کسی که این کارا رو کرده آدریانه؟ اگه این طور باشه، آدریان میخواد به چی برسه؟

« خانم نواه، اگه دوباره دارین به چیز عجیب غریبی فکر میکنین...»

« نه، به چیز عجیب غریبی فکر نکردم. دفعه‌ی قبل فقط کلمات اشتباهی رو برای گفتن انتخاب کردم. جدی میگم، چرا باید همچین کار مسخره‌ای رو انجام بدم؟»

کایل که کلمات قانع کننده‌ی نواه رو شنید، البته با این که محتاط بود، ولی به تدریج دست از غرغر کردن برداشت. همین طور که از در شیشه‌ای بیرون رفتن، افکار نواه هنوزم روی آدریان باقی مونده بود. ولی همین که ویدیویی رو دید که نورش از اون طرف اتاق به چشمش برخورد کرد، سهواً افکارش متوقف شد.

«...؟»

پایین ویدیو به خون آغشته شده بود. به نظر میومد دست‌های کایل برای این که خون روی لنز دستگاه ضبط رو پاک کنه، داشت روش رو تمیزش میکرد.

فکر نکنم اون فیلم هنوز ادیت شده باشه. ولی...

« یه لحظه صبر کن.»

نواه که حس عجیبی داشت، نمیخواست فعلاً از اون مکان بره. نواه از کنار کایل که داشت سعی میکرد نواه رو به بیرون از اتاق هدایت کنه، رد شد و مستقیم به طرف دستگاه ضبط رفت. نواه بدون معطلی، صدای ویدیو رو بالا برد.

«... درست همون طور که شونه‌ی منو شکستی منم کمرت رو پاره کردم. حتی اگه بگی حالت خوبه، واقعاً نمیتونی خوب باشی. درست میگم؟»

« بر خلاف تو که دست راستت از بین رفته، برای من سخت نیست که بدنم رو تکون بدم.»

قبل از این که گفتگوی بینشون ادامه داشته باشه، کایل که با عجله به طرفش اومد، دستگاه ضبط نوار رو خاموش کرد. نواه برای یه لحظه پلک زد، بعدش چشمش به کمر کایل افتاد. از اونجایی که کایل چند روز بود که پیرهن مشکی می‌پوشید، نواه نتونسته بود این موضوع رو بفهمه...

« جناب، شما صدمه دیدین...»

کایل با عجله حرف نواه رو قطع کرد و گفت:« موضوع مهمی نبود.»

نواه در برابر بهونه‌های مسخره‌ای که کایل بهش میداد، هیچ جوابی نداد. به جاش، نواه کایل رو از یقه‌ی پیرهنش گرفت.

***

بعد از یه جنجال طولانی، دیر موقع بود که توی شب به عمارت الیونورا برگشتن.

کایل برای پنجمین بار به دور و بر اتاق خواب نواه نگاه کرد. نواه اصرار کرده بود که اتاقش ریخت و پاشه، ولی اتاق نواه دقیقا همون جوری بود که دیروز از اونجا رفته بود. تنها چیزی که فرق کرده بود یه لحاف شل و یه فرش بود که گوشه‌ش تا خورده بود.

...عقلم داره از کار میوفته.

کایل به گوشه‌ی قالی لگد زد که صافش کنه.

در واقع، کایل چندین بار با خودش عهد بسته بود که تا اونجایی که میتونه وارد اتاق خواب یه بانو نشه. همین طور که توی کشتی‌ای که به تزبا میرفت فهمید، آزادانه وارد شخصی‌ترین فضای یه زن مجرد شدن، کار مودبانه‌ای نیست.

مهم نبود که کایل چقدر با ادب باشه، و مهم نیست چقدر... حتی اگه نواه هیچ منظور جنسی‌ای از آوردن یه مرد به اتاق خوابش نداشته باشه.

ولی، کایل امروز هم توی اتاق خواب نواه بود. کایل اخم کرد و با خودش فکر کرد، "من چرا اینجام؟"

کتاب‌های تصادفی