تناسخ ایکس فانتزی
قسمت: 11
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پارت 11 پیشنهاد
هیچکس حتی خودمم باور نمیکردم که جادو داشته باشم چه برسه به جادوی باد
خب جادوی باد به سه دلیل برای من خیلی مهم بود
اول از همه اینکه من یک بریچ بودم و طبق پیشینه خانوادگی که داشتن هیچ کس اصلاً جادو نداشت در خانواده اما خب من جادو داشتم
دوم جادوی من پنج ستاره بود در واقع طبقه بندی جادو در امپراتوری و کلیسا از یک تا شش ستاره طبقه بندی می شد. در واقع قدرت جادوی من مانند اشراف زادهها پنج ستاره بود و یک سطح از قهرمان داستان و پرنسس یعنی هنری و آدریانا کمتر بود
سوم و مهمترین اینکه من جادو باد رو داشتم جزو جادوهای کمیاب بود، یعنی اصلاً داخل امپراتوری پیدا نمیشد. دو جادوی مهم یکی یخ و یکی باد بود که کمتر کسی داشت
جادوی یخ مال خاندان فلور بود اما جادوی باد اینطور نبود در واقع قبلاً به یک خاندان اشرافی مهم تعلق داشت که پس از نابودی اون خاندان اصلاً هیچکس جادوی باد رو نداشت و خیلی به ندرت حتی هیچ یک از چهار خاندان اشرافی این جادو رو نداشتن
کمیابی هم بخاطر این بود که سرعت بسیار سریع حتی سریعتر از خاندان هایپر که به سرعت بالا مشهور بودن و قدرت تخریب پذیری بسیار بالا !
البته اینجا یک احتمال هم وجود داش که شاید من از طرف مادرم از یک خانواده اشرافی یا نواده چیزی باشم اما طبق گفته کلیسا و پیرمرد چیزی که ثبت شده بود مادرم هم بریچ بوده
پیرمرد هنوز از داشتن جادوی من توی شوک بود و باور نمی کرد
٫٫پدربزرگ
سكوت
٫٫ پدر بزرگ!
پیرمرد: ها چی شده چه اتفاقی افتاده ؟
٫٫هیچی فقط کارتون داشتم
پیرمرد + خب کارت چیه ؟
٫٫ خب می خواستم بدونم که ...
که با آمدن خواهر پاتولینا حرفم نصفه موند
خواهر پاتولینا - متاسفم که در زمان بدی مزاحم شما شدم! اما پدر شما رو کار داره
«....» یعنی چکار داشت ؟
این وقت شب
خلاصه که ما رو به خوابگاه برد نه صومعه !
بعد از اینکه ما رو رسوند خود خواهر پاتولینا رفت
وقتی به داخل خوابگاه نگاه کردم اتاق با یک شمع روشن شده بود و خود اتاق چیز خاصی نداشت فقط یک میز برای کار یک قفسه کتاب و یک تخت خواب
ممنون که اومدید !
از ترس جیغ زدم
پدر بود که به سمت ما اومد و اشاره کرد که روی صندلی بشینبم
کی این صندلی رو گذاشته بود که من نفهمیدم؟
پدر: خب آقای جژین
هههه خندیدم
که پیرمرد نگاه بدی به من کرد
٫٫من ببخشید ادامه بده پدر
پدر +بله آقای جژین
ههههه دوباره خندیدم
که پیرمرد محکم به پشت سرم زد و من کاملاً ساکت شدم
پدر: خب من یک پیشنهاد داشتم که امیدوارم شما قبول کنید باید با یکی از دوستانم صحبت کنم تا به تام یاد بده استفاده از جادو رو
پیرمرد + من کاملاً با شما موافقم پدر اما شما هم می دونید که هیچ چیز رایگان به دست نمیاد یعنی در عوض چه می خواین از ما ؟
پدر- خب چطور می تونم نامه بنویسم و بگم که کلیسا تام را در تمام چیزهایی که نیاز داره حمایت کنه و کلیسا فقط آن را فراهم ... می کند فقط !
پیرمرد -فقط چی؟
پدر+ اگه کلیسا بتونه از تام یکجوری استفاده کنه یک فایده ای داره اینکه اگه تام موفق بشه همه جا می گن که از بركات الهه بزرگ و ***یان است و البته کلیسا یعنی تام زیر سایه کلیسا باید باشه
این کاملاً به نفع تو و تام هستش چون خودت می دونی
که در امپراتوری یا باید اشراف زاده باشی تا موفق بشی یا اعتبار خانوادگی داشته باشی
متاسفانه شما نه اشراف زاده ای هستید و نه پیشینه خانوادگی ،دارید پس شاید تام اصلا موفق نشود و تا آخر عمر مثل تو باغبان باشه استعدادش حیف بشه
اما با حمایتی که کلیسا برای تام داره از نفوذ خود برای موفقیت تام استفاده می کنه
پس این وسط پیشینه خانوادگی شما و اینکه اشراف زاده نیستید دیده نمیشه
پیرمرد+ قبول می کنم
پدر+ بله؟
پیرمرد - موافقم نیازی به توضیح اضافی نیستش فقط این دوستت کی میاد تام رو آموزش بده ؟
پدر+ بله بله حالا که شما تأیید نهایی رو دادید فردا نامه ای به کلیسای بزرگ می فرستم تا مطمئن بشید که در آینده تمام حمایتهای مادی و معنوی که گفتم انجام میشه
می خواستم با پیرمرد برگردم که ..
پدر: فقط یک نکته از اونجایی که تام تحت حمایت کلیسا هست دیگه نیازی به فروش نقاشی نیست ما از لحاظ مالی تام رو تأمین خواهیم کرد فقط هر زمانی که بخواد بره بیرون برهماهنگی با کلیسا ضروری هست
تو راه برگشت به اتاق پیرمرد یهویی ایستاد و به ماه کامل خیره شد
پیرمرد : میدونی چرا این پیشنهاد رو پذیرفتم؟
٫٫نه چرا پدربزرگ؟
پیرمرد+ اجداد ما با غرور به دنیا آمدند آنها لقب بریچ را انتخاب کردند تا ثابت کنند که حتی یک بریچ هم می تونن موفق بشه با اینکه پدرت مثل من و اجدادمان بریچ بود هوش بالایی داشت خیلی زرنگ بود اما متاسفانه ابزار لازم را برای موفقیت داشت یعنی یکجورایی تونست ولی خب چی بگم بهتره خودت در آینده متوجه بشی
الان این موقعیت برایت پیش آمده و استعداد تو نمی خوام مثل پدرت به هدر بره برای همین راضی شدم مدیون کلیسا کاملا بشم تا موفق بشی
و رفت
صحبت های پیرمرد ذهن من رو مشغول کرده بود مخصوصا مربوط به پسرش حتما باید می فهمیدم چی شده
....
چیزی که گفت پدر نامه ای به کلیسا فرستاده و روز بعد ما منتظر شخصی از کلیسا برای آموزش من بودیم
من و پیرمرد خواهر ،پاتولینا ،پدر منتظر فرد آشنا بودیم
در کلیسا زده شد و مردی با شنل و ماسک به داخل اومد ماسک رو کشید پایین و...
پایین پارت ۱۱
هیچکس حتی خودمم باور نمیکردم که جادو داشته باشم چه برسه به جادوی باد
خب جادوی باد به سه دلیل برای من خیلی مهم بود
اول از همه اینکه من یک بریچ بودم و طبق پیشینه خانوادگی که داشتن هیچ کس اصلاً جادو نداشت در خانواده اما خب من جادو داشتم
دوم جادوی من پنج ستاره بود در واقع طبقه بندی جادو در امپراتوری و کلیسا از یک تا شش ستاره طبقه بندی می شد. در واقع قدرت جادوی من مانند اشراف زادهها پنج ستاره بود و یک سطح از قهرمان داستان و پرنسس یعنی هنری و آدریانا کمتر بود
سوم و مهمترین اینکه من جادو باد رو داشتم جزو جادوهای کمیاب بود، یعنی اصلاً داخل امپراتوری پیدا نمیشد. دو جادوی مهم یکی یخ و یکی باد بود که کمتر کسی داشت
جادوی یخ مال خاندان فلور بود اما جادوی باد اینطور نبود در واقع قبلاً به یک خاندان اشرافی مهم تعلق داشت که پس از نابودی اون خاندان اصلاً هیچکس جادوی باد رو نداشت و خیلی به ندرت حتی هیچ یک از چهار خاندان اشرافی این جادو رو نداشتن
کمیابی هم بخاطر این بود که سرعت بسیار سریع حتی سریعتر از خاندان هایپر که به سرعت بالا مشهور بودن و قدرت تخریب پذیری بسیار بالا !
البته اینجا یک احتمال هم وجود داش که شاید من از طرف مادرم از یک خانواده اشرافی یا نواده چیزی باشم اما طبق گفته کلیسا و پیرمرد چیزی که ثبت شده بود مادرم هم بریچ بوده
پیرمرد هنوز از داشتن جادوی من توی شوک بود و باور نمی کرد
٫٫پدربزرگ
سكوت
٫٫ پدر بزرگ!
پیرمرد: ها چی شده چه اتفاقی افتاده ؟
٫٫هیچی فقط کارتون داشتم
پیرمرد + خب کارت چیه ؟
٫٫ خب می خواستم بدونم که ...
که با آمدن خواهر پاتولینا حرفم نصفه موند
خواهر پاتولینا - متاسفم که در زمان بدی مزاحم شما شدم! اما پدر شما رو کار داره
«....» یعنی چکار داشت ؟
این وقت شب
خلاصه که ما رو به خوابگاه برد نه صومعه !
بعد از اینکه ما رو رسوند خود خواهر پاتولینا رفت
وقتی به داخل خوابگاه نگاه کردم اتاق با یک شمع روشن شده بود و خود اتاق چیز خاصی نداشت فقط یک میز برای کار یک قفسه کتاب و یک تخت خواب
ممنون که اومدید !
از ترس جیغ زدم
پدر بود که به سمت ما اومد و اشاره کرد که روی صندلی بشینبم
کی این صندلی رو گذاشته بود که من نفهمیدم؟
پدر: خب آقای جژین
هههه خندیدم
که پیرمرد نگاه بدی به من کرد
٫٫من ببخشید ادامه بده پدر
پدر +بله آقای جژین
ههههه دوباره خندیدم
که پیرمرد محکم به پشت سرم زد و من کاملاً ساکت شدم
پدر: خب من یک پیشنهاد داشتم که امیدوارم شما قبول کنید باید با یکی از دوستانم صحبت کنم تا به تام یاد بده استفاده از جادو رو
پیرمرد + من کاملاً با شما موافقم پدر اما شما هم می دونید که هیچ چیز رایگان به دست نمیاد یعنی در عوض چه می خواین از ما ؟
پدر- خب چطور می تونم نامه بنویسم و بگم که کلیسا تام را در تمام چیزهایی که نیاز داره حمایت کنه و کلیسا فقط آن را فراهم ... می کند فقط !
پیرمرد -فقط چی؟
پدر+ اگه کلیسا بتونه از تام یکجوری استفاده کنه یک فایده ای داره اینکه اگه تام موفق بشه همه جا می گن که از بركات الهه بزرگ و ***یان است و البته کلیسا یعنی تام زیر سایه کلیسا باید باشه
این کاملاً به نفع تو و تام هستش چون خودت می دونی
که در امپراتوری یا باید اشراف زاده باشی تا موفق بشی یا اعتبار خانوادگی داشته باشی
متاسفانه شما نه اشراف زاده ای هستید و نه پیشینه خانوادگی ،دارید پس شاید تام اصلا موفق نشود و تا آخر عمر مثل تو باغبان باشه استعدادش حیف بشه
اما با حمایتی که کلیسا برای تام داره از نفوذ خود برای موفقیت تام استفاده می کنه
پس این وسط پیشینه خانوادگی شما و اینکه اشراف زاده نیستید دیده نمیشه
پیرمرد+ قبول می کنم
پدر+ بله؟
پیرمرد - موافقم نیازی به توضیح اضافی نیستش فقط این دوستت کی میاد تام رو آموزش بده ؟
پدر+ بله بله حالا که شما تأیید نهایی رو دادید فردا نامه ای به کلیسای بزرگ می فرستم تا مطمئن بشید که در آینده تمام حمایتهای مادی و معنوی که گفتم انجام میشه
می خواستم با پیرمرد برگردم که ..
پدر: فقط یک نکته از اونجایی که تام تحت حمایت کلیسا هست دیگه نیازی به فروش نقاشی نیست ما از لحاظ مالی تام رو تأمین خواهیم کرد فقط هر زمانی که بخواد بره بیرون برهماهنگی با کلیسا ضروری هست
تو راه برگشت به اتاق پیرمرد یهویی ایستاد و به ماه کامل خیره شد
پیرمرد : میدونی چرا این پیشنهاد رو پذیرفتم؟
٫٫نه چرا پدربزرگ؟
پیرمرد+ اجداد ما با غرور به دنیا آمدند آنها لقب بریچ را انتخاب کردند تا ثابت کنند که حتی یک بریچ هم می تونن موفق بشه با اینکه پدرت مثل من و اجدادمان بریچ بود هوش بالایی داشت خیلی زرنگ بود اما متاسفانه ابزار لازم را برای موفقیت داشت یعنی یکجورایی تونست ولی خب چی بگم بهتره خودت در آینده متوجه بشی
الان این موقعیت برایت پیش آمده و استعداد تو نمی خوام مثل پدرت به هدر بره برای همین راضی شدم مدیون کلیسا کاملا بشم تا موفق بشی
و رفت
صحبت های پیرمرد ذهن من رو مشغول کرده بود مخصوصا مربوط به پسرش حتما باید می فهمیدم چی شده
....
چیزی که گفت پدر نامه ای به کلیسا فرستاده و روز بعد ما منتظر شخصی از کلیسا برای آموزش من بودیم
من و پیرمرد خواهر ،پاتولینا ،پدر منتظر فرد آشنا بودیم
در کلیسا زده شد و مردی با شنل و ماسک به داخل اومد ماسک رو کشید پایین و...
پایین پارت ۱۱
کتابهای تصادفی

