زاویه دید شرور
قسمت: 11
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بچه ها ما هر هفته مطمئنا و منظم در پنجشنبه ها چپتر داریم ولی امکان داره در طول هفته نیز چپترای متفرقه منتشر بشه.
- POV فری استارلایت -
«هیچی.»
یک کلمه در ذهن همه طنین انداخت...
فرّی استارلایت بیشک تازه لئونیدس استارلایت، ریشسفید اول خانواده را مسخره کرده بود.
پیش چشمانشان، مورچهای جرأت چالش با اژدهای قدرتمند را یافته بود...
فضای داخل تالار در آستانهٔ انفجار بود، بهویژه زیر نگاهِ ترسناکی که از چشمان لئونیدس ساطع میشد.
*فکر کنم عجولانه عمل کردم...*
شاید نباید او را تحریک میکردم. بالاخره اگر حالا عقلش را از دست بدهد و مرا بکشد، چه فایدهای دارد؟
«پفففففف...»
«هاهاهاهاها!»
ناگهان، صدای خنده طنین انداخت.
صدا را دنبال کردم و زنی را دیدم که سمت راست لئونیدس نشسته بود... بیاختیار میخندید، سینهاش با هر قهقهه بالا و پایین میرفت.
*آه، دقیقاً همونطوریه که تصور میکردم...*
لبخند زدم، در حالی که به زن نگاه میکردم. به نظر میرسید اواسط دههٔ بیستسالگیاش باشد، با موهای نقرهای-خاکستری و چشمانی سیاه و عمیق. تجسم زنی فریبنده بود...
البته، نباید فراموش کرد که او ریشسفیدی بود که ظاهر جوانش را تا به حال حفظ کرده بود.
«چه چیز اینقدر خندهداره، کارمن؟»
لئونیدس نفسزنان خودش را کنترل کرد، در حالی که خندهٔ کارمن ادامه داشت. به لطف او، تنش خفقانآور اتاق از بین رفته بود.
کارمن استارلایت... شاید تنها کسی که میتوانست در حضور لئونیدس بخندد. بالاخره او همردهٔ خودش بود.
«ببخشید، ببخشید، مرد پیره. انقدر حوصلهام سر رفته بود که بعد از شنیدنش نتونستم جلوی خودمو بگیرم! هاهاها!»
لئونیدس دستهٔ صندلی بزرگش را آنقدر محکم فشار داد که خرد شد و به گرد و غبار تبدیل شد. سپس، با صدایی آمرانه گفت:
«خودت رو جمع کن، کارمن. جایگاهت رو فراموش نکن.»
«باشه، باشه، معذرت میخوام.» کارمن بالاخره خندیدن را متوقف کرد، فهمیده بود که از خط عبور کرده. با این حال، توجه دوباره به من معطوف شد.
«فرّی استارلایت، آیا داری این شورا را مسخره میکنی... و مرا؟»
در پاسخ سؤالش، جلو رفتم.
«هرگز شما را مسخره نمیکنم، سرورم. منظورم دقیقاً همون بود که گفتم — چیزی برای ارائه به این خانواده ندارم.»
نفسی عمیق کشیدم و ادامه دادم:
«چون من لرد بعد...
- POV فری استارلایت -
«هیچی.»
یک کلمه در ذهن همه طنین انداخت...
فرّی استارلایت بیشک تازه لئونیدس استارلایت، ریشسفید اول خانواده را مسخره کرده بود.
پیش چشمانشان، مورچهای جرأت چالش با اژدهای قدرتمند را یافته بود...
فضای داخل تالار در آستانهٔ انفجار بود، بهویژه زیر نگاهِ ترسناکی که از چشمان لئونیدس ساطع میشد.
*فکر کنم عجولانه عمل کردم...*
شاید نباید او را تحریک میکردم. بالاخره اگر حالا عقلش را از دست بدهد و مرا بکشد، چه فایدهای دارد؟
«پفففففف...»
«هاهاهاهاها!»
ناگهان، صدای خنده طنین انداخت.
صدا را دنبال کردم و زنی را دیدم که سمت راست لئونیدس نشسته بود... بیاختیار میخندید، سینهاش با هر قهقهه بالا و پایین میرفت.
*آه، دقیقاً همونطوریه که تصور میکردم...*
لبخند زدم، در حالی که به زن نگاه میکردم. به نظر میرسید اواسط دههٔ بیستسالگیاش باشد، با موهای نقرهای-خاکستری و چشمانی سیاه و عمیق. تجسم زنی فریبنده بود...
البته، نباید فراموش کرد که او ریشسفیدی بود که ظاهر جوانش را تا به حال حفظ کرده بود.
«چه چیز اینقدر خندهداره، کارمن؟»
لئونیدس نفسزنان خودش را کنترل کرد، در حالی که خندهٔ کارمن ادامه داشت. به لطف او، تنش خفقانآور اتاق از بین رفته بود.
کارمن استارلایت... شاید تنها کسی که میتوانست در حضور لئونیدس بخندد. بالاخره او همردهٔ خودش بود.
«ببخشید، ببخشید، مرد پیره. انقدر حوصلهام سر رفته بود که بعد از شنیدنش نتونستم جلوی خودمو بگیرم! هاهاها!»
لئونیدس دستهٔ صندلی بزرگش را آنقدر محکم فشار داد که خرد شد و به گرد و غبار تبدیل شد. سپس، با صدایی آمرانه گفت:
«خودت رو جمع کن، کارمن. جایگاهت رو فراموش نکن.»
«باشه، باشه، معذرت میخوام.» کارمن بالاخره خندیدن را متوقف کرد، فهمیده بود که از خط عبور کرده. با این حال، توجه دوباره به من معطوف شد.
«فرّی استارلایت، آیا داری این شورا را مسخره میکنی... و مرا؟»
در پاسخ سؤالش، جلو رفتم.
«هرگز شما را مسخره نمیکنم، سرورم. منظورم دقیقاً همون بود که گفتم — چیزی برای ارائه به این خانواده ندارم.»
نفسی عمیق کشیدم و ادامه دادم:
«چون من لرد بعد...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب زاویه دید شرور را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
