فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

زاویه دید شرور

قسمت: 12

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
- زاویه دید فرّی استارلایت -

---

«فرّی استارلایت، چرا از بین همه جا می‌خوای بری به سرزمین‌های کابوس شرقی؟ اگه به دنبال تمرین هستی، خانواده ما بیش از حد توانایی داره. پس چرا چنین جای خطرناکی رو انتخاب می‌کنی؟»

*تس... این ریاکار پیر.*

داشت تظاهر به ملاحظه‌کاری می‌کرد؟ می‌دونست منو مرده می‌خواد، پس بهتر بود صاف و ساده اعتراف می‌کرد.

«جایی که هدفم هست قبلاً به اسم چین شناخته می‌شد. شنیدم تکنیک‌های رزمی قدرتمندی اونجا وجود داره... و سرزمین‌های کابوس محیط ایده‌آلی برای تمرین فراهم می‌کنه.»

داشتم از بس چرت و پرت تحویل می‌دادم از خودم متنفر می‌شدم. احتمالاً الان مثل یه احمق به نظر می‌رسیدم.

تماشاچیان نتونستن جلوی خنده‌شون رو بگیرن — از همه طرف قهقهه می‌شنیدم.

منطقی بود. من فقط یه بیدارشده رده F بودم، یه آدم بی‌ارزش، که ادعا می‌کرد می‌خواد تو سرزمینی پر از موجودات بالاتر از رده S تمرین کنه. مسخره بود.

«فرّی، به جهنم —»

«آدا، ساکت باش. نقش تو تموم شد.»

با چشمانی سرد به نگاه آدا پاسخ دادم و باعث شدم ناخواسته جا بخوره.

به خنده‌ها اهمیت نمی‌دادم. فقط لازم بود اون قوطی‌های زنگ‌زده‌ای که بالا نشسته بودن موافقت کنن.

«بذار صاف و ساده بگم... تو می‌خوای بری به سرزمین‌های کابوس شرقی — به جایی که بهش می‌گی چین — و می‌خوای کمک ما رو برای محقق کردنش داشته باشی؟»

«درسته. خودم به تنهایی نمی‌تونم از کوه‌های اوکلا و مسافت بعدش عبور کنم. نیاز دارم شورا من رو به مقصدم انتقال بده — بعد از اون، بقیه‌ش رو خودم رسیدگی می‌کنم.»

مطمئن بودم حداقل یک نفر توی خانواده می‌تونه بدون زحمت من رو اونجا ببره... بالاخره این خانواده استارلایت بود.

«این تنها درخواستته؟»

«راستش... نه.»

«قبل از اینکه برای سرزمین‌های کابوس برم، می‌خوام دو تا از مهارت‌هایی رو که خانواده جمع‌آوری کرده ادعا کنم.»

لئونیدس ابرو بالا انداخت در حالی که خنده‌ها ناگهان قطع شد.

«بر چه اساسی این مهارت‌ها رو مطالبه می‌کنی؟»

چه سؤال احمقانه‌ای.

«ساده‌ست.»

یک انگشت بالا بردم.

«اول، من حق دارم به مهارتی که در سن بلوغ اعطا می‌شه دست پیدا کنم، درست مثل هر عضو دیگه خانواده اصلی.»

انگشت دوم رو بالا بردم.

«دوم، بر اساس توافق بین من و آدا، خواهرم حقش رو — به عنوان وارث — برای انتخاب یک مهارت، به من واگذار می‌کنه.»

«و این‌طوری می‌شه دو تا مهارت.»

دست‌هاتون رو پشت کمرم قفل کردم و به شورای پیش رو لبخند زدم. اما در اون لحظه —

«چقدر مسخره‌ست.»

مرد دیگه‌ای از جاش بلند شد و از سکو پایین پرید.

هنگام فرود آمدن شتاب گرفت و با ص...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب زاویه دید شرور را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی