زاویه دید شرور
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
-زاویه دید فری استارلایت-
---
«فری، حالت خوبه؟»
دستی دیدم که به سمت شانهام دراز شد، اما در لحظهای که چشمانمان به هم افتاد، پس کشید.
«حالم خوبه، آدا... فقط نیاز دارم یه مدت تنها باشم.»
«باشه، میرم وسایلی رو که قرار گذاشتیم آماده کنم... زود برمیگردم.»
بیهیچ حرفی فقط سرم را تکان دادم.
همین حالا روی مبل نشسته بودم که به شکلی عجیب وسط تالار وسیعی قرار داده بودند.
مدتی قبل بهم گفته بودند اینجا منتظر بمونم، و دقیقاً همون کار رو میکردم.
حس میکردم دهها چشم از دور مرا زیر نظر دارند، پس جرأت انجام هیچ حرکت احمقانهای نداشتم.
خوشبختانه انتظارم طولانی نشد.
صدای کوبیدن پاشنههای بلند روی زمین طنین انداخت، همون موقع که راهنمایم برگشت.
«پاشو فری. بیا زودتر از شر این قضیه خلاص شیم.»
سرم را تکان دادم و بلند شدم و دنبال کارمن راه افتادم.
«همه چیز تنظیم شده. برو تو و دو تا مهارت انتخاب کن، اما هیچکدومشون نباید از رده D بالاتر باشن. متأسفم، ولی این بهترین امکانیه که میتونی دریافت کنی.»
«اشکالی نداره.»
خیلی برام مهم نبود مهارتها چه ردهای باشند—نوع خود مهارت برام مهمتر بود. به هر حال با گذشت زمان میتونستم هر مهارتی رو پرورش بدم.
«لعنت به این وضع! چرا من باید نقش پرستار بچه رو بازی کنم؟»
کارمن از وقتی مأمور همراهی من شده بود، مدام با این لحن غر میزد.
«ببخشید.»
«عذرخواهی نکن. این انتخاب خودم بود، پس حق شکایت ندارم...»
«به هر حال وضعیتت خیلی بده، فری کوچولو.»
«میدونم.» آهی کشیدم.
جایگاه من در این خانواده از اون چیزی که فکر میکردم بدتر بود. اگر به شکلی کارمن رو طرف خودم نکرده بودم، احتمالاً تا حالا مرده بودم.
«باور کن، حتی از تصورت هم بدتره. لحظهای که مهارتهات رو انتخاب کنی، یکی از بزرگان فوراً تو رو به سرزمینهای کابوس منتقل میکنه.»
«وقت نخواهی داشت کاری بکنی... خودت رو تنها در سرزمینهای کابوس خواهی دید. مسخره نیست؟ یعنی، قرار بود امروز صاحبمنصب بشی...»
«آره، تأسفباره.» با اجباری خندیدم. حس تحقیر شدن و تیر خوردن از پشت، برایم تجربهای تازه بود.
به شکلی در مسیری افتاده بودم که مستقیماً به سمت مرگم پیش میرفت... حتی فری قبلی هم حداقل تا شروع ماجراهای معبد زنده مونده بود.
باورم نمیشد انتخابهایم از فری قبلی هم بدتر باشه.
ولی مهم نبود... به هر دلیلی برای نفرت از این دنیا نیاز داشتم.
همین نفرت تنها سوختی بود که مرا پیش میبرد.
کارمن دستی به موهاش کشید، با چهرهای خالی از احساس.
«اما فری کوچولو، شاید سزاوار این وضعی، مگه نه؟ زیاد از مسائل خانوادگیت خبر ندارم، اما اینقدر کارای احمقانه کردی که حتی منم خبردار شدم. شاید آسمون تصمیم گرفته در نهایت مجازاتت کنه.»
با حرفش خندهای کردم.
«از قبل مجازات شدهم...»
از همون لحظهای که به این دنیا پرتاب شدم.
«خیلی خب، رسیدیم.»
جلوتر را نگاه کردم و در عظیمی را دیدم با چشمی بزرگ در مرکزش. چشم به ما خیره شده بود و نور سرخی از آن میتابید.
صدایی مکانیکی از جایی نامعلوم طنین انداخت:
«هویت تأیید شد. خوش برگشتی، خانم کارمن.»
خانم؟
متوجه چهره راضی کارمن شدم... این زن هشتاد ساله هنوز هم دوست داشت مثل یه دخترجوون با او رفتار بشه.
به هر حال، در پیش رویم گشوده شد و من به جلو قدم گذاشتم.
«یادت باشه فری—دو تا مهارت، و هیچکدوم نباید از رده D بالاتر باشن. همینجا منتظرت میمونم.»
«متوجه شدم.»
با بسته شدن در پشت سرم، تنها وارد شدم.
پس... بالاخره رسیدیم به اینجا.
خودم را در جایی شبیه کتابخانه یافتم. فقط به طبقات اول و دوم دسترسی داشتم، جایی که ضعیفترین مهارتها نگهداری میشدند.
با آرامش راه رفتم و قفسههای مختلف را بررسی کردم.
مهارتها و تکنیکه...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب زاویه دید شرور را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
