NovelEast

تولد شمشیر شیطانی

قسمت: 73

تنظیمات

قسمت 73:مرحله‌ی مایع

قرص زمین توانایی اين را داشت که به یک تهذیب کننده کمک کند تا مراحل دانتیانش را بگذراند.

با این حال، هنوز هم نیاز بود که کاربر به اوج آن مرحله رسیده باشد...

با وجود اینکه فقط می‌تونستم توی شب تمرین کنم، با کمک "نفس" درون بدنم قبلا به مرزهای مرحله گازی نزدیک شدم. حالا که نهایتا آزادم تا به میل خودم تمرین کنم، قطعاً میتونم یک هفته‌ای بهش برسم!

نوآ به مدت هشت روز متوالی فقط بر روی تکنیک تهذیب خود تمرکز کرد، او در این مدت اصلا نخوابید و فقط مراقبه خود را متوقف می‌کرد تا غذا بخورد.

در شب‌ِ روز هشتم بالاخره دیگر نتوانست دانتیان خود را بیشتر از آن بزرگ کند.

اوج مرحله گازی!

او سپس روی زمین به خواب رفت زیرا به دلیل تمرینات فشرده هیچ نیرویی برایش باقی نمانده بود.

یک سال و نیم طول کشید تا او به این مرحله رسید و برای رسیدن به آن شاهکار باید فقط روی تکنیک تهذیب تمرکز می‌کرد.

"نفس" درون بدن او نیز به این روند کمک زیادی کرده بود زیرا بر غلبه به نقاط ضعف تکنیک رتبه 1 او کمک می‌کرد.

اگر نمی‌توانست تکنیکی متناسب با عنصرش داشته باشد، فقط باید از "نفس" بیشتری استفاده می‌کرد!

متأسفانه، از آنجایی که نفس درون بدنش یک فرم یکسان داشت،این روش فقط در مرحله گازی به او مزایایی داده بود.

او پس از یک روز خواب کامل، در شبِ روز نهم از خواب بیدار شد.

او غذا خورد تا مطمئن شود که در شرایط عالی قرار دارد و سپس یک جعبه کوچک از حلقه فضایی خود بیرون آورد.

داخل جعبه قرص زمینی بود که از "سایه‌های خاکستری" گرفته بود.

{همون گروه راهزن‌ها.}

قرص را در دست گرفت و جعبه را در حلقه گذاشت.

زمانِ شروعه...

او را در دهان گذاشت و مستقیماً آن را قورت داد، سپس چشمانش را بست تا روی دانتیان خود تمرکز کند.

قرص جذب بدن او شد و کره‌ای در اطراف دانتیان او ایجاد کرد که خود به خود شروع به فشرده شدن کرد!

نوآ به فرآیند کنترل "نفس" درون آن کمک کرد تا با تراکم مخالفت نکند.

به نظر می‌رسید که "نفس" تمایلی به انقباض نداشت و سعی کرد در برابر نیروی هل دهنده مقاومت کند.

با این حال، در آن نقطه، کره با قدرت بیشتری فشار آورد، و "نفس" را مجبور کرد که در فضای محدودی جمع شود.

نوآ از وادار کردن "نفس" برای ثابت ماندن منصرف شد و فقط دانتیانش را کنترل کرد تا به پیشرفت کره کمک کند.

دانتیان کوچکتر و کوچکتر می‌شد و "نفس" درون آن ناپایدار به نظر می‌رسید.

سپس فشار دیگری از کره، دانتیان را به اندازه یک میخ دایره‌ای کوچک در آورد.

"نفس" گازی بیشتر تکان می‌خورد اما کره بی‌حرکت بود، بنابراین دیوارهای دانتیان ثابت ماندند و در برابر فشار داخلی مقاومت کردند.

پس از چند دقیقه در آن حالت، "نفس" شروع به تغییر شکل کرد و از آن همه گاز فشرده، فقط یک قطره "نفس" سیاه بیرون آمد.

کره از بین رفت و نوآ چشمانش را باز کرد و با دستانش به زمین پناه آورد تا از افتادن خود جلوگیری کند.

نفس‌هایش سنگین بود و صورتش رنگ پریده، عرق همچنان از روزنه‌های بدنش بیرون می‌ریخت.

فوق العاده خسته کننده بود!

این روند آرام به نظر می‌رسید، اما یک چهارم انرژی ذهنی او صرف کمک به اثرات قرص زمین شده بود.

یعنی قراره اگه قرص دیگه‌ای پیدا نکردم، باید صرفاً با انرژی ذهنی خودم فشرده سازی رو انجام بدم؟

او خود را آرام کرد و در حالی که در ذهنش داشت فرآیندی را که طی کرده بود تجزیه و تحلیل می‌کرد، تنفس عادی را از سر گرفت.

«خیلی عجیبه، انگار "نفس" نمی‌خواست فشرده بشه. یعنی به این معناست که آسمون و زمین نمی‌خوان تهذیب کننده‌ها قوی بشن؟ قبلا جایی خوندم که تهذیب ذاتاً یک عمل مخالفت با اراده جهانه، اما فکر کردن به این که می‌تونه حتی بر "نفس" توی دانتیان من تأثیر بذاره...»

او دانتیان کوچک خود و "نفس" جدید درون آن را بررسی کرد.

به نظر می‌رسید که قطره سیاه، حاوی انرژی فوق العاده‌ای بود، بسیار بیشتر از تمام "نفس" گازی در بدن او.

منطقیه. به هر حال، این قطره، نتیجه تراکم تمام "نفس"ایه که توی دانتیان من وجود داشت که قبلاً سه برابر تنفس در بدنم بود.

هنوز شب بود و نیازی به خواب نداشت، بنابراین تهذیب کردن را انتخاب کرد.

او از همان روش جذب با کمک "نفس" در بدنش استفاده کرد اما نتایج ناامیدکننده بود.

در ظهر مدیتیشن را متوقف کرد، اما دانتیان او فقط کمی بزرگ شده بود.

فوق العاده کنده! سه تا پنج سال طول می‌کشه تا به اندازه دیروز برسم و این تنها در صورتیه که بتونم آزادانه تمرین کنم. واقعاً به یک تکنیک تهذیب بهتری نیاز دارم.

او مشتاق فرار بود اما این احساس را سرکوب کرد و شمشیرهایش را از غلاف بیرون آورد.

فرم‌هایش را مانند گذشته در اتاقش در ساختمان مهمانان تمرین می‌کرد و وقتی خاطرات زندگی‌اش در آنجا پدیدار شد، نمی‌توانست فشار سردی را به اطرافش وارد نکند.

خیلی زود اصیل زاده‌های عزیز، به زودی میام سراغتون...

هنگامی که او احساس کرد که حملات او اوج قبلی خود را به دست آورده بود، در عمق شب بود.

حدود بیست روز تمرین کامل پیش رو دارم تا به مرحله جدیدم عادت کنم و دانتیانم رو تا حد امکان بزرگ کنم. از اونجایی که بیرون رفتن از عمارت غیرممکنه، فقط یک روش دارم...

لباس بالاش را بیرون آورد و به اسمی فکر کرد که خیلی وقت بود از آن استفاده نمی‌کرد.

«آسه آ.»

سر بزرگ مار از بدنش بیرون آمد.

نوآ حلقه فضایی خود را دستش کرد و تمام وسایل اتاقش را داخل آن گذاشت، اتاق خالی حدود ده متر مربع بود.

با من مبارزه کن، به دیوارها صدمه نزن.

همراه خونی او درنگ نکرد و به او حمله کرد، اما با باد سیاهی مواجه شد که تقریباً آن را از سر تا دم نصف کرد.

درد شدیدی به نوآ به دلیل آسیب رساندن به آسه آ رسید، اما او اهمیتی نداد و حمله مار که قبلا شفا یافته بود را جاخالی داد.

او روزهای قبل از باز شدن زمین ارثیه را به مبارزه با همراه خود و تهذیب کردن و گذراندن اواقات فراغت خوب با نگاه کردن به رون کسیر دوم به راحتی سپری کرد.

گاهی اوقات صداهای فلزی از اتاق او طنین انداز می‌شد، اما از آنجایی که او برای چنین مأموریت مهمی منصوب شده بود، هیچ کس جرات نداشت کارهای او را مختل کند.

سرانجام ماه انزوای او به پایان رسید و زمین ارثیه باز شد.

{پایان چپتر 73.}

کتاب‌های تصادفی